به گزارش ایکنا از آذربایجانغربی، همه جا امروز سفیدپوش شده و سوز سرما در ساعات ابتدایی صبح تا مغز استخوان آدمی نفوذ میکند، از خیابانهای برفی و کمی خلوت نسبت به روزهای دیگر عبور کرده و به سمت میدان ایالت ارومیه راه میافتم، جایی که آتش مهربانی و کمک به همنوع در قلب مردم در این سرمای زمستان، گرم گرم است.
بعد از نیم ساعت به میدان میرسم، جز تعدادی از افراد مسئول جمعآوری کمکهای مردمی، افراد دیگری حضور ندارد و شاید دلیل آن هم سرمای اول صبح باشد؛ به داخل چادر نگاهی میاندازم بستههای نان لواش را میبینم که به صورت بستههای چندتایی روی هم در گوشهای از چادر جمع شده است، کنسروهای لوبیا، تن ماهی و لوازم بهداشتی و شوینده هم در این چادر به فراوانی به چشم میخورد، در داخل چادر چشمانم به دنبال پتو و لباس میشود که در مقابل مواد غذایی، هر چند کم به نظر میآید اما باز هم جای شکر دارد.
نذر اهدای روزانه چندین بسته نان
در همین حال یک ماشین پژوی مشکی رنگی در جلوی محل جمعآوری کمک برای سیلزدگان سیستانوبلوچستان ایستاده و مردی تقریباً ۳۵ ساله پیاده شده و با باز کردن درب صندوق عقب ماشین، چندین بسته نان را برداشته و تحویل مأمور جمعآوری میدهد، به سمت او رفته و دقایقی را با وی در ارتباط با این کارش صحبت میکنم.
افشین عزیزی میگوید: او یک نانوایی دارد که با دیدن مشکلات بچهها و زنها در سیستان و بلوچستان که از صداوسیما پخش میشده، تصمیم گرفته است تا هر روز که به سر کار میرود ابتدا چندین بسته نان لواش را به نیت آنها پخته و به ایستگاههای جمعآوری تحویل دهد.
وی با اشاره به اینکه خودش صاحب یک فرزند پسر چهار ساله است، ادامه میدهد: هیچ پدر و مادری نمیتواند ببیند که فرزندش در گرسنگی و سختی به سر میبرد و در این زمان که گروهی از هموطنان با مشکلات بیخانمانی و از دست دادن دار و ندارشان دست و پنجه نرم میکنند، من و سایر هموطنان نباید اجازه دهیم آنها غم نان و پوشاک را هم داشته باشند.
کمکم که ساعت به پیش رفته و از اول صبح فاصله میگیرد بر تعداد خیران افزوده میشود در میان آنها پیر و جوان، مرد و زن و خلاصه از هر قشری دیده میشود، ناگهان در میان آنها مادری با یک دختر بچه توجهم را جلب میکند که برخلاف بقیه که اقلام غذایی، بهداشتی و پوشاک هدیه میکنند این مادر و دختر تعدادی اسباب بازی از جمله عروسک و ماشین در دست داشته و هدیه میدهند.
لبخند بر لبان کودکان سیستانوبلوچستان
زهرا اسدی ۳۰ ساله با نگاههای من متوجه تعجبم شده و لبخندی بر لبانش مینشیند و همین لبخند کافی است تا من جلو رفته و با او همکلام شده و گرم صحبت شوم، او میافزاید: چند روز پیش که از جلوی این ایستگاه رد میشدیم، دخترم، سلین از من پرسید مادر این همه نان و کنسرو را برای چه میخواهند و من توضیح دادم که قرار است اینها را به جایی بفرستند که بر اثر سیل مردمانش هیچ چیزی برای خوردن ندارند و او با شنیدن این موضوع خیلی ناراحت شد و در آن روز دیگر هیچ نگفت و سوالی نپرسید.
این معلم مقطع ابتدایی ادامه میدهد: پس از گذشت چند روز از این قضیه، دیشب دیدم دخترم تعدادی از عروسکها و اسباببازیهای خود را که خیلی دوستشان دارد را جمع کرده و به نزد من آمد و گفت: مامان آنها که آن روز گفتید هیچ چیزی برای خوردن ندارند، حتماً بچههایشان هم از این عروسکها برای بازی کردن ندارند پس من هم تعدادی از عروسکهایم را میخواهم به آنها هدیه دهم؛ من هم با دیدن دلپاکی دخترم امروز برای اهدای هدایایش با همدیگر به اینجا آمدیم و امیدوارم با این هدیه، لبخند بر لبان کودکان سیستانوبلوچستان بنشیند.
مهربانی؛ همراه همیشگی ایرانیها
گویا مهر و محبت در ذات همه ایرانیان از همان کودکی ریشه میدواند و یا بهتر بگویم ایرانیان با مهر به دنیا آمده، زندگی کرده و با مهر نیز از دنیا میروند و مهربانی خصلتی است که هیچگاه از ایران و ایرانی جدا نشده و نخواهد شد، و این خصلت در زمانی که «چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار» به زیبایی تمام نمود یافته و ایرانیان در حد اعلای خود نشان میدهند که «بنیآدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند».
پس از جمعآوری هدایا و کمکهای مردمی، عروسکهای سلین نیز همراه هدایای دیگر سوار بر کامیون شده و از ارومیه، تبریز، تهران و سایر شهرهای ایران عبور کرده و به جایی میرسد که برخلاف ارومیه، هوای گرم و خشک داشته اما در این روزها همه جایش را آب احاطه کرده است، عروسکهای سلین برای عبور از این آبها باید ادامه مسیر را با بالگرد طی کنند.
خلبان و همراهان در بالگرد میگویند که روزانه چندین بار با پرواز بر فراز سیستان و بلوچستان به دنبال روستاها و مردمی میگردند که در میان سیل خروشان اسیر شده و راهی برای پیدا کردن آذوقه و مایحتاج خود ندارند، بالگرد پس از مدتی فرود آمده و عروسکهای سلین نیز در یکی از روستاهای سیستان و بلوچستان از بالگرد پیاده میشوند، گویا چند دختر گندمگون، با لباسهای سنتی چشم انتظار آنها هستند که به محض دیدن عروسکها لبخند دلنشین بر لبانشان نقش میبندد که این همان آرزوی سلین از آذربایجانغربی بود که اکنون محقق شده است و اکنون عروسکهای سلین، هم صاحب نامهای جدیدی همچون کپوت، گلپری، گلبانو و ... شدهاند و این نشان دهنده همان اتحاد، همدلی و مهربانی مردم در یک مساحت جغرافیایی به وسعت ایران است.
گزارش: سمیرا محمدی
انتهای پیام