به گزارش خبرنگار ایکنا، سیدجمالالدین اسدآبادی در سال ۱۲۱۷ در اسدآباد همدان دیده به جهان گشود و ۱۹ اسفند ۱۲۷۵ چشم از جهان فروبست. وی مشهور به سیدجمالالدین افغانی و اندیشمند سیاسی و مبلغ اندیشه اتحاد اسلام بود. همچنین از اولین نظریهپردازان بنیادگرایی اسلامی محسوب میشود. گفته میشود که او در جد سیام به حسین(ع)، امام سوم شیعیان، میرسد. سیدجمالالدین اسدآبادی اولین متفکر مدرن و فعال اجتماعی بود که نسبت به بیماریهای اجتماعی جوامع مسلمان و ضعفهای موجود در آن هشدار داد و در مقابل قدرتهای غربی، اسلامگرایی را تبلیغ کرد. تأثیر او بر کشورهای اسلامی، به ویژه افغانستان، ایران و مصر شایان توجه است. حجتالاسلام سیدابوالفتح دعوتی، شاعر و پژوهشگر قرآنی، پیش از انقلاب اسلامی شعری را در وصف سیدجمال الدین اسدآبادی سروده که آن را میخوانید.
یادی از مرد خدا
مرد فداکار بزرگ.
آنکه در ساخت اسلام جوان
آنکه در ساخت اسلام زمان
همه جا میکوشید
همه جا میجوشید
آنکه گفتار خداوندی را
به دل و جان بشنید
و به مردم برساند
آنکه خوانیم جمالالدینش
و شما میدانید
***
بود در دهکدهای، دور و خموش، در پس کوه بلند
مردی آگاه اهل دل و پاک و امین
اهل زمین
مرد زمان
نام او بود جمال
آنکه خوانیم جمال الدینش
و جز این بود، مگر ...
او جوان بود و دلی روشن داشت
دل او روشن از نور خدا
همه احساس و همه شور و شعف
همه درد و همه آتش
همه رنج و همه خون
همه در فکر خلایق
همه در راحت خلق
و نظر میافکند
به گرفتاری خلق
به پریشانی قوم
و چه اندوه گران
بر دلش میبارید،
و خدا میداند.
***
چون نظر کرد بهوش.
که همه در خوابند
راه را نیز ندانند ز چاه
چاه را نیز ندانند ز راه
همه افتاده به رنجیر قرون
همه آلوده به زندان زمان
همه گردیده گرفتار رسوم
همه پژمرده بیداد رسوم
هم پژمرده بیدادِ خصوم
همه بیچاره تقلید، چه عالم، چه عوام
دل او گشت نژند.
روز او گشت سیاه
جان او گشت تباه
همه درد و همه رنج و همه تلخی، همه آه...؛ و بگو تا چه کند
***
رفت از دهکده خویش برون
سر به صحرا و بیابان بنهاد
راه تا سوی دیاران بگشود
بانگ بر زد، به همه مردم خویش
به هم ملت خویش
به همه امت خویش
که آیا مردم در خواب شده
غافل از گفته قرآن و رسول.
غرق در وادی جهل.
دور از راه خدای.
محو در سجده خویش.
همه بیچاره تقلید چه عالم و چه عام
***
من که از کار شما بیزارم.
من که از راه شما بیزارم
این نه راهی است که میخواست خدای...
و این نه راهی است که میگفت رسول...
زود بایست که بیدار شوید
و خداوند چنین میگوید و خداوند چنین میخواهد.
و شما در خوابید
و گناهی است، بزرگ، این همه خواب شدن
و عذابی است گران، این چنین رام شدن
و چه زود است که یکباره گرفتار شوید
و چه سخت است بلا
و خدا رحم کند
و چسان رحم کند
و چه میباید کرد
با کدامین اعمال...
***
دامها در همه جا گسترده
دشمنان در همه جا افکنده.
چنگها آماده.
دستها نیرومند.
تیرها زهر آگین.
دشتی آکنده به انواع بلا
و شما خفته در این دشت بلا
و بلا.
و بلا، آمده تا سوی شما.
و شما خفته و خواب،
... همه مدهوش و خراب.
گاه در دام عوام!
گاه در بند کلام
با اصولش و فروع ..
غافل از خون حسین...
که کنون خواهد ریخت ..
بار دیگر و به ایام شما...
و خدایا تو بفریاد برس
***
و بلاآمده تا سوی شما
و شما خفته در این دشت بلا
و زمان میگذرد و چسان میگذرد!
و شما در خوابید و شما در خوابید...
و جهان در پیکار
و شما در پندار
و زمان میگذرد
و نخواهد برگشت
و همین است بلا
و چه سخت است بلا
و خدایا تو بفریاد برس
و جمال این همه پیغام بگفت
و همه تلخی ایام بگفت
و چه بسیار دقیق
و چه بسیار مبین و چه بسیار شگفت ...
لیک مردم همگی خندیدند، چون نمیفهمیدند....
گوش خود را بستند
چشم خود را خستند
هر کجا خانی و سالاری بود
هر کجا سرور و سرداری بود
روی در هم کردند
چشمها را خستند
همه آیات خداوندی را
ناقه صالح را
معجزه عیسی را
همه را پی کردند
همه را پوشاندند
همه را سوزاندند
مثل ایام سلف.
چون جمال از همه جا شد مأیوس
نه ری اش داد جواب و نه صفاهان و نه طوس
نه شمال و نه جنوب
نه یمین و نه یسار
رفت تا خود چه کند
... و چنین رفت جمال
هجرت آغاز نمود
تا برانگیزد خلق
و چه دانی که چه شد
و چه دانی که در این هجرت چیست
هجرت انسان تا سوی خدا
در چی یافتن شهر خدا
شهر آزاد ز زنجیر قرون
***
رفت تا سوی دیاران دگر
سوی یاران دگر
سوی آنانکه غم مردم و اندوه خلایق دارند
سوی آنانکه ز غمهای گران آگاهند
سوی آنانکه ستمهای زمان میدانند
و چه بسیار کماند
و چه اندک پایند...
و چه میگویم من
و چه کم یافت شود
آنچه این قوم بدان محتاجند
که اگر یافت شود
هم نخواهند شناخت
هم نخواهند شتافت
و همین است بلا...
و چه سخت است بلا.
***
چون جمال الدین پیغام خود آغاز نمود
قوم از مجلس او رنجیدند.... یا پراکنده شدند
یا بجا خشکیدند
جز تنی چند، به مصر
مصر فرعون و جنود
مصر اندوه و غم و درد و فراق
مصر افتاده به چنگال عدو
دور از وادی خویش
رفته در کام نهنگ
مصر پژمرده، افسرده، غمدیده، افتاده به دریای امید
در تقلای نجات
در تکاپوی حیات
و نه آن مصر که مردم گویند
***
با جمال، این دو سه تن، همدم و همراه شدند
از کرامات جمال الدین آگاه شدند
این همه گرچه که اندک بودند
دست در دست خدا آوردند
چنگ بر «عروة وثقی» دادند
بانگ بر امت اسلام زدند
که از این خواب گران برخیزید
دشمن خائن خود بشناسید
دست استعمارش خشک کنید
چنگ استبدادش خرد کنید
که جهنم و سلاسل این است
و شما میبایست.
پیش از این میدیدید...
***
آخر ای مردم این پستی چیست
آخر این مستی چیست
کو مسلمانیتان.
به کجا رفت جهاد
به کجار رفت قیام
این پریشانی چیست
این خود آزاری چیست
آن مسلمانی کو.
آن صفآرایی کوای همه مردم ما
دشمن دیرین را، و همین استعمار
دشمن خونین را، و همین استعمار
زاده زشت صلیبیها را، و همین استعمار
در همه صورتها، زود بایست شناخت
در برافکندن او، زود بایست شتافت، و زمان میگذرد
و شتابی باید
و خدایا تو بفریاد برس
... و زمان میگذرد...
و چه باید سازم ...
به کجا روی کنم
به که گویم این درد
با که گویم این غم
***
و خدایا تو بفریاد برس
و زمان میگذرد...
و نخواهد برگشت...
و شتابی باید
همه با فهم و شناخت
همه با عزم و شتاب
کم کم این زمزمهها رنگ گرفت.
جای در سنگ گرفت.
همه جا مرد و زن و پیر و جوان.
سخن از استعمار.
و سپس استقلال.
بمیان آوردند.... سخن از آزادی
بمیان آوردند...
سخن از جهد و جهاد.
سخن از همکاری.
سخن از تقریب و سخن از همراهی.
سخن از راه به قرآن بردن
سخن از چنگ به اسلام زدن.
همه جا شد آغاز ..
و به پیکار شدند؛ و اگر هست نجات.
در همین پیکار است..
همه از روی شناخت ...
هم در راه خدای.
که نگهدار هم اوست...
گرچه پیغام جمال الدین را
همگی نشنیدند.
چون نمیفهمیدند
لیک آن عده که میفهمیدند
گرچه اندک بودند
دست در دست جمال آوردند
متحد گردیدند
متفق گردیدند.
و جهادی پیگیر
همه جا شد در کار
***
در بسی ملک و دیار
مرد و زن، پیر و جوان
یار و هشیار شدند
و به پیکار شدند
خائنان را راندند
با بدان جنگیدند
و همه رزمیدند
خویش را یار شدند
و به پیکار شدند
و جهادی پیگیر
همه جا شد در کار
همه از کوشش آن مرد خدا
همه از کوشش آن مرد فقیه
همه از کوشش آن مرد رشید
که جمال الدین میخوانیمش
و جمال الدین یک انسان بود
و چه بسیار شریف
و چه بسیار شگفت
آیتی بود، از آیات خدا.
همه برهان.
هم آیت.
همه نور.
و چه آسان همگانش راندند.
و چه آسان ماندند
مثل هر دوره و هر روز دگر.
مثل ایام دگر.
مثل آن روز که بودند رسول
و کنون باز جمال
از پس پرده افتاد سنگین قرون
به تو اسلام جوان
میدهد باز پیام
که از این خواب گران برخیزید
همه همگام شوید
همه همنام شوید
همه همراه شوید
همه آگاه شوید
همه با دست قوی
دست همه.
دست این امت آماده رزم
سوی پیکار شوید
یار بیدار شوید.
و از احرار شوید،
***
سوی پیکار شوید.
یار بیدرا شوید.
و از احرار شوید،
***
که اگر هست نجات
در همین پیکار است
با طواغیت زمان
و شیاطین قرون
و کنون باز جمال.
از پس پرده خاموش زمان.
به تو اسلام جوان.
میدهد باز پیام
که دلش در شور است؛ که غمین است، هنوز...
همه خواهان شفا
همه جویای خدای
همه درداند و شفا میخواهند.
و شفای همه در اسلام است.
و دریغ است که اسلام.
گرفتار شماست
و گرفتار من است
و خدایا چه کنیم
به کجا روی کنیم
به که گویم این درد و چه دردی است بزرگ.
و کنون باز جمال
از پس پرده تاریک زمان
به تو اسلام جوان.
میدهد باز پیام.
که مگر باز مدام.
نگرانست هنوز.
تا خلایق همگی، گوش کنند، ...
دین اسلام سراسر همه جا کوشش بود
همه جا جنبش بود
همه جا مکتب و آزادی بود
همه جا آتش و شمشیر و صفآرایی بود
همه جا بود جهاد
همه جا بود دفاع
همه جا بود قیام
همه جا بود شناخت
و کنون این همه نیست
و همه ویران است
غرق در جهل عوام
همه در یاد عظام
همه رنگار شده، همه در بند و فسون...
آنکه زنجیر درید
و خلایق دیدند
همه زنجیر شده و شما میبینید...
و چسان سازم من
و نه این بود اسلام
و کنون باز جمال
از پس پرده سنگین قرون
به تو اسلام جوان
و مسلمان زمان
میدهد باز پیام
و مگر یار شوید
و به پیکار شویدای خلایق همگی گوش کنید
و جهان گوش کند
***
دردها گشته گران.
رنجها گشته عظیم، و مگر جز این است
همه با سوز و گداز
همه با درد و نیاز
همه دنبال طبیب
و به انسان که خدا میداند
همه از درد، شفا میخواهند
و شفا میخواهد
و مگر جز این است
و شفای همه در اسلام است
و چه میداند خلق
که کدام است، اسلام
و کنون گم شده ما همگی، اسلام است
و چه میداند خلق.
که کدام، اسلام است؟
و ببایست شتافت
و ببایست رسید
و ببایست شناخت
همه از راه درست.
همه از راه متین
که کدام است، اسلام؟
آنکه قرآن گوید
و بباید کوشید
و خدا حفظ کند.
و نگهدار هم اوست.
و نبایست غنود
و بباید کوشید
و بباید رزمید.
که نخستن گام است
و به پیکار شوید..
که رحیم است، خدای و کریم است خدای
و بزرگ است و غفور است و دود است، خدای
و عطایای خدا نزدیک است
و نگهدار هم اوست
و به کوشش خیزند
تا هدایت یابید
و بکوشید مدام
و به کوشش خیزید
که نخستین گام است
و خداوند چنین میخواهد.
انتهای پیام