قرائت انسانی و اخلاقی از دین سبب شادکامی و رضایت‌مندی می‌شود
کد خبر: 3905092
تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۹:۱۷
ناصر مهدوی:

قرائت انسانی و اخلاقی از دین سبب شادکامی و رضایت‌مندی می‌شود

دین‌پژوه و مدرس دانشگاه تهران گفت: قرائتی از دین می‌تواند باعث شادکامی و رضایت‌مندی از زندگی شود که دو ویژگی مهم انسانی و اخلاقی را داشته باشد، یعنی برای حرمت، آزادی و شأن و منزلت انسان احترام قائل شود.

ناصر مهدویشادکامی و رضایت‌مندی از زندگی، یکی از آرزوها و دغدغه‌های اصلی انسان در طول تاریخ است. انسان برای رسیدن به چنین احساسی، راه‌های مختلفی را در پیش گرفته و یکی از این راه‌ها، پیوند با دین و معنویت است. خبرنگار ایکنا اصفهان، در همین رابطه گفت‌وگویی با ناصر مهدوی، دین‌پژوه و مدرس دانشگاه تهران، داشته است که آن را در ادامه می‌خوانید: 

ایکنا ـ آیا دین حس شادکامی و رضایتمندی از زندگی را به پیروان خود القا کرده و در آنها نهادینه می‌سازد؟

با توجه به چالش‌ها و مشکلاتی که برای انسان امروز به وجود می‌آید، به نظر می‌رسد فلسفه‌‌ای در حال احیاست به نام فلسفه زندگی. حوزه فکر به خصوص در مغرب زمین به دلیل سرعت بالای تحولات ذهنی در هر دهه متحول می‌شود. در دوره‌ای گرفتار بحث‌های انتزاعی بودیم، گرچه هنوز آن بحث‌های انتزاعی در شکل و قالب‌های جدید باقی است، اما در فلسفه‌های اگزیستنسیالیست و ... هر کدام برای انسان برکاتی داشته‌اند. به نظر می‌رسد زمانه‌ای که در آن به سر می‌بریم، ضمن اهمیت همه مکاتب فلسفی و ارزش نهادن به فیلسوفانی که در 2400 سال پیش زندگی می‌کردند، فلسفه‌ای که غالب می‌شود، فلسفه زندگی است. برای انسان امروز چگونه زندگی کردن، نحوه معنابخشی به زندگی و چگونگی کاستن از غم و اندوه و شادکام شدن بسیار مطرح می‌شود و این امر یکی از موضوعات ذهنی بشر امروز است، چون آرزوهایی داشته که تحقق نیافته و تصور بر این بود که اگر امکانات مادی بیشتر شود و طبیعت را به چنگ خود درآورد، شادمانی و خوشی در زندگی جاری می‌شود، اما این اتفاق رخ نداد. علی‌رغم سعی و تلاش‌هایی که انسان‌ها بیرون از ذهن خود در دل این طبیعت بیچاره صرف کردند، رنج بشر کاسته نشد. درست است که انسان‌ها امکانات زیادی به دست آوردند، اما برخورداری از این امکانات و لذت‌بخش بودنشان از غم و اندوه آنها کم نکرد. امروز بشر هنوز رنج و غم دارد و از خود پرسش می‌کند که معنای زندگی چیست؟ ارزش زندگی چیست و چگونه می‌توان در زندگی به آرامش رسید؟ پاسخ‌های مختلفی داده شده است. برخی معتقدند که هنر انسان را از زندگی سطحی رها می‌کند و به انسان آرامش می‌بخشد. برخی تکنیک‌های روانشناسی را مؤثر می‌دانند و معتقدند که با روانکاوی انسان‌ها علف‌های هرز وجود خود را بیرون می‌ریزند.

در این میان برخی نیز معتقدند روش‌های معنوی یکی از راه‌های مهم شادمانی عمیق در وجود انسان است. شادمانی نوعی رضایت خاطر و خرسندی است که به قول حافظ «در این بازار اگر سودیست با درویش چه خرسند است / خدایا منعمم گردان به درویشی خرسندی». خرسندی یعنی رضایت باطنی و آسودگی خیال. وقتی می‌خواهیم درباره تأثیر دین بر شادمانی بحث کنیم، ابتدا باید مشخص کنیم که منظورمان از دین چیست و چه نوع تلقی از این را مدنظر داریم. دینداری سطحی و عامیانه رابطه‌ای با شادکامی ندارد. در اینجا مراد از دین باید مبتنی بر خردمندی و جاذبه‌های معنوی باشد، این یک نوع دین عاشقانه است که در آن خداوند با بنده، نسبتی محبت‌آمیز برقرار می‌کند، یعنی دینی که برای نجات انسان و شکوفایی روح و غایت آن اخلاق است. وقتی انسان‌ها خردمندتر باشند، نزد خدا محبوب‌تر هستند، وقتی انسان‌ها آرامش روانی دارند، حرمت و عزت نفس‌شان تحقق پیدا می‌کند و خداوند نیز از چنین انسانی خشنود است. اگر مراد از دین، دین عاشقانه باشد که در آن پیوند انسان با خدا و پیامبر و با پیام آن دین، آگاهانه و محبت‌آمیز است، چنین دینی می‌تواند زمینه‌ساز شادمانی در زندگی و رضایت باطنی شود. 

در این نوع فهم از دین، خدا به عنوان رحمت و به عنوان نور  و محبوب انتخاب می‌شود و به آن تکیه می‌کنیم. خدا تکیه‌گاه مطمئنی است که زوال ندارد و در عین تکیه‌ کردن به آن احساس اطمینان به انسان می‌بخشد. این نوع احساس، رضایت باطن و استحکام درونی برای انسان به ارمغان می‌آورد و آسودگی از آن حاصل می‌شود. دین عاشقانه ما را از زندگی سطحی و زشتی‌های آن آگاه می‌کند و به ما این امکان را می‌دهد که در سطح بالاتری بیندیشیم و به عرصه درخشان‌تری توجه کنیم. انسان معنوی که بر خدا تکیه دارد، می‌داند در دنیایی که در آن عشق، صمیمیت، صداقت و آگاهی باشد، از زندگی سطحی رها می‌شود و این برای انسان شادمانی ایجاد می‌کند. مولانا می‌گوید: «تو درون چاه رفتستی ز کاخ / چه گنه دارد جهان‌های فراخ». دین می‌تواند بستر زندگی و رضایت باطن را فراهم کند «در بن چاهی همی‌بودم زبون / در همه عالم نمی‌گنجم کنون / آفرین‌ها بر تو بادا ای خدا / ناگهان کردی مرا از غم جدا»، یعنی خدا غم‌زدایی می‌کند. حافظ هم می‌گوید: «طبیب عشق منم باده ده که این معجون / فراغت آرد و اندیشه خطا ببرد».

دین می‌تواند آنچه موجب رنج، اندوه، حسرت و غم انسان می‌شود را از بین ببرد. یکی از ویژگی‌های مشترک همه ادیان این است که انسان را به خویشتن‌داری دعوت می‌کنند و به انسان‌ها می‌گویند که حد و مرز خود را بشناسید و پای خودتان را از آن فراتر نگذارید. اپیکور می‌گفت اگر انسان دست از لذت‌هایی بکشد که مصیبت‌های بزرگ به همراه می‌آورند، احساس شادمانی و خرسندی خواهید کرد. 

ایکنا ـ چه نوع قرائت و فهمی از دین و دینداری می‌تواند ما را به بهره‌مندی از ثمرات شادکامی و رضایت‌مندی از زندگی سوق دهد؟ 

می‌توان از دین قرائت و برداشت‌های متعددی داشت، زیرا انسان می‌تواند فهم‌های متعددی از رویدادها و پدیده‌ها داشته باشد. قرائت و فهمی از دین می‌تواند باعث شادکامی و رضایت‌مندی از زندگی شود که دو ویژگی مهم انسانی و اخلاقی را در خود داشته باشد، یعنی برای حرمت، آزادی و شأن و منزلت انسان احترام قائل شود؛ چنین دینی برای رشد انسان است. در قرآن آمده که وقتی جنیان می‌گویند: «قُرْآنًا عَجَبًا»، خداوند پاسخ می‌دهد: «يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا». دین انسانی این‌طور است، یعنی به تعبیر قرآن «یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»، دینی که می‌خواهد ما را از ظلمت نجات و جرئت شکوفا شدن استعدادها را دهد. احکام و شرایع هدف نیستند، غایت احکام و شرایع برای این است که انسان اخلاقی‌‌تر شود. انسان اخلاقی نزد خدا محبوب است، انسانی که می‌تواند بر خشم و غضب و تمایلات خود غلبه کند. این دین می‌تواند موجب رضایت‌مندی انسان شود، یعنی ما را با خدایی آشنا می‌کند که تکیه‌گاه محکم، محبوب و حقیقتی قابل اعتماد است و باعث می‌شود به عرصه‌های درخشان‌تری گام برداریم و از طرفی درس خویشتنداری می‌دهد که از موجبات رنج، رهایی یابیم. دینی که در آن خداوند محبوب و بین انسان و خدا رابطه محبت‌آمیز برقرار است. دین سطحی و قشری نمی‌تواند عهده‌دار رضایت‌مندی باطن انسان شود، زیرا در این دینداری‌ همه چیز توأم با اجبار است. در جایی که بایدهای اجباری باشد، رضایت خاطر به وجود نمی‌آید. دینی که در آن بین انسان و خدا شوق و ذوق باشد و انسانی و اخلاقی باشد، می‌تواند باعث رشد آدمی و خرسندی و شادکامی عمیق انسان شود. 

ایکنا ـ چرا دینداری‌های ظاهری و سطحی نمی‌تواند احساس شادکامی و رضایت‌مندی از زندگی را برای انسان تداعی کند؟ 

آنجا که یک پدیده باید جزء باشد و مدعی می‌شود که من کل هستم، مشکل ایجاد می‌شود. اگر کسی بگوید فقط می‌خواهم به اصول اخلاقی پایبند باشم و کاری به احکام و شرایع نداشته باشم، قطعاً با مشکلات بسیاری مواجه می‌شود، از طرفی اگر انسان بگوید که فقط می‌خواهم به احکام و قواعد شرعی عمل کنم و به اصول اخلاقی توجهی نکنم، باز هم در اینجا مشکلات زیادی ایجاد می‌شود. این‌ها باید در تعامل باشند، یکی خادم و دیگری مخدوم باشد. فقه اگر دغدغه‌اش خدمت باشد و نیت آن را داشته باشد که از اخلاق حراست می‌کنم و  اخلاق اگر در دین غرض باشد، نتیجه آن رشد آدمی و شادمانی و احساس خرسندی خواهد بود، اما وقتی بگوییم دین یعنی همین قواعد شرعی و بعد دغدغه اخلاق نادیده گرفته شود، دیگر خدا به عنوان یک ارباب در نظر گرفته می‌شود نه به عنوان یک محبوب. یعنی آن شادمانی که در اثر همنشینی با یک خدای محبوب به وجود می‎آید، دیگر حاصل نمی‌شود و فربهی روح از بین می‌رود. اگر همه چیز بنا بر اجبار شود، مجالی برای بروز خلاقیت انسان فراهم نمی‌شود و به همین دلیل انسان با اضطراب، تردید و پرسش‌های لاینحلی مواجه می‌شود و به جای آنکه انسان را پرواز بدهد از او موجودی عبوس، که گویی با خود و جهان بیگانه است، می‌سازد. یعنی آن نوع قرائت به جای آنکه شادمانی را برای انسان رقم بزند، انواع رنج‌ها و اضطراب‌ها را در انسان تزریق می‌کند؛ اضطراب از ترس خدا، مرگ و اضطراب از ترس قیامت. اگر تلقی از دین داشته باشیم که انسان در آن هیچ‌کاره باشد، انسان با اندوه مواجه می‌شود، چرا که احساس می‌کند نمی‌تواند خلاقیت‌های خود را بروز دهد. 

انتهای پیام
captcha