شهید دکتر مصطفی چمران در سال ۱۳۱۰ در تهران به دنیا آمد. وی فیزیکدانی برجسته و سیاستمداری ماهر بود که سمتهای مختلف سیاسی را پس از انقلاب اسلامی از جمله وزارت دفاع در دولت موقت و نمایندگی دوره اول مجلس عهدهدار بود. شهید چمران، که از همراهان موسی صدر در تشکیل جنبش امل در لبنان بود، در دوران دفاع مقدس نیز ستاد جنگهای نامنظم را تأسیس کرد و سرانجام در 31 خرداد 1360 در منطقه دهلاویه به شهادت رسید.
مهدی چمران که علاوه بر سالها همنشینی و ارتباط نزدیک با برادر بزرگتر خود، شهید دکتر مصطفی چمران، مدتها جانشین وی در ستاد جنگهای نامنظم نیز بود، در گفتوگویی تفصیلی با ایکنا، به بررسی اندیشههای عرفانی، سیاسی و اخلاقی آن شهید بزرگوار پرداخته که متن این مصاحبه در ادامه میآید:
ایکنا _ مرحوم شهید چمران از دنیایی مدرن و سرشار از امکانات به میدان جنگ آمدند. این عرفان حماسی ایشان را چگونه تحلیل میکنید؟
تعبیر بنده این است که شهید چمران جامع اضداد بود. در وی صفات متضادی وجود داشت که عموماً جمع کردن اینها با هم، یا نمیشود یا بسیار مشکل است. البته لازم است اشاره کنم وی خودش را شاگرد عرفان حضرت علی(ع) و شهادت حسینی میدانست و همیشه این دو را به کار میبرد. مولا امیرالمؤمنین(ع) شخصیتی ویژه و چندبعدی در طول تاریخ بود؛ ایشان وسط جبهه جنگ و در آن شرایط بحرانی، خطبهای را میخواندند که در آن پرمغزترین مفاهیم را بیان میکرد و همین امیرالمؤمنین، یتیمی که میبیند را به دوش میکشد و اشک میریزد و همین امیرالمؤمنین، عمربن عبدود را با آن شجاعت به خاک میزند و همین حضرت علی(ع) در نخلستانهای کوفه، نالههای شبانگاهش، دل ستارهها را به درد میآورد. همین امیرالمؤمنین به عنوان یک عارف بزرگ در بازار کوفه قدم میزند و بر خرید و فروش و کسب و کار مردم نظارت کرده و در مسند قضاوت نیز مینشیند و قضاوتهای محیرالعقول دارد.
به نظرم پیروان حضرت علی(ع) نیز جامع اضداد میشوند. شهید چمران، خودش را خاک پای حضرت هم نمیدانست. وی خودش را پیرو مکتب امیرالمؤمنین(ع) میدانست اما آنقدر نسبت به حضرت علی(ع) که در اوج بود احترام و ارزش قائل بود که خودش را خاک پای وی هم به حساب نمیآورد. همین شهید چمران جامع اضدادی بود که نمونهاش را کم میبینیم. وی در عین اینکه یک دانشمند بزرگ فیزیک پلاسما یا فیزیک هستهای بود، اما در عین حال یک رزمنده توانمند و یک فرمانده شجاع دلیر به معنای واقعی کلمه بود که شاید نظیرش را کمتر داشته یا نداشته باشیم.
وی در عین حال، یک عارف، زاهد و مخلِصِ مخلَص بود و به سلوک واقعی دست یازیده بود. شهید چمران در عین حال یک مدیر بود و به هر جا که رفت، سازمان و تشکیلات بسیار قوی تشکیل داد. آخرین مدیریت وی در جنگ و ستاد جنگهای نامنظم بود. البته در وزارت دفاع هم یک حرکت و جهش خارقالعادهای به وجود آورد. در عین این مسائل، یک سیاستمدار هم بود. عموماً کمتر میتوانید ببینید که یک دانشمند، فردی کاملاً سیاسی هم باشد.
او با شخصیتهای سیاسی روز همانند جمال عبدالناصر مینشست و بحث میکرد. مرحوم حافظ اسد با وی مشورت میکرد. یاسر عرفات و فلسطینیان نیز مرتباً با وی بحث و مشورت داشتند. به ایران هم که آمد همینگونه بود؛ تحلیلهای سیاسی شهید چمران عجیب بود. همان اوایل انقلاب سخنرانی بسیار زیبایی دارد که به چند زبان هم ترجمه شده و در آن پیشبینی میکند که شوروی فرومیپاشد و این کشورهای اسلامی به دامان مسلمانی خودشان باز میگردند. این کتاب چاپ هم شده، قبل از اینکه شوروی دچار فروپاشی شود.
وی آغاز جنگ و حمله صدام را پیشبینی و قبل از اینکه جنگ شروع شود برای ستاد جنگهای نامنظم اقدام میکند و نیروهای چریک را در پادگانهای نظامی آموزش میدهد و جنگ که شروع میشود، تعدادی نیروی آماده داشت. به چنین تحلیلهای سیاسی به شدت تسلط داشت؛ شهید چمران در کنار این موارد، یک نقاش هنرمند و استاد خطاطی و عکاسی ماهر بود و خودش آتلیه عکاسی داشت.
همچنین زیبا مینوشت و سبک نگارش وی و به ویژه نیایشهای او، سبک خاصی است. شهید چمران سخنوری تمام معنا نیز بود و همه این ویژگیها را در خود جمع کرده بود بنابراین نمیتوانیم فقط به بعد عرفانی و سیاسی شهید چمران توجه کنیم بلکه باید همه این موارد را در کنار هم ببینیم. وی میگوید خودم هم در تعجبم که اینگونه جامع اضداد هستم. او در نوشتاری در لبنان که به جای آهن از حدید استفاده کرده مینویسید: «حدید و اشک، این منم چه معجون عجیبی، طبع لطیف، قلب حساس، آنگاه سختتر از خارا، محکمتر از کوه، خدایا اشک و آهن چگونه با هم جمع شده است؟ خودم در تعجبم». و بعد اضافه میکند: «این قدرت الهی است که چنین بشر مرموزی را خلق میکند». واقعاً اینگونه است. اشک و آهن یا سنگ و شیشه کنار هم جمع شدن و با هم زندگی کردن کار مشکلی است.
ایکنا _ درباره مهمترین ویژگیهای عرفانی شهید چمران توضیح دهید.
وی دارای عرفان عملی واقعی بود نه عرفانی همانند یاحق گفتن و یاهو کشیدن و تکان دادن خود و اینگونه کارها کردن یا گوشهای خزیدن و از دنیا بریدن. عرفان شهید چمران، همان عرفان واقعی مولا علی(ع) بود. وی در جبهه جنگ و در میان مردم بود، اما واقعاً در همان جبهه جنگ با خدا راز و نیاز میکند و آنچنان سخن میگوید که انسان را به تعجب وامیدارد.
در همان جبهه جنگ در سوسنگرد، در حالیکه زخمی شده بود و یک ساعت از بدن وی خون میرفت و با انبوهی از تانکها میجنگید اما در عین حال با خدای بزرگ، نیایش و با امام حسین(ع) درد دل میکند که بنده خلاصهاش میکنم. در آنجا میگوید: «خدایا تو میخواهی ایمان مرا به سنجی؟ وفاداری مرا نسبت به خود ببینی؟ پایداری مرا در مقابل شدائد و مصائب تماشا کنی؟ تو میخواهی عشق مرا به خود ببینی؟ من مثل شمع میسوزم و تار و پود وجودم با عشق تو سرشته شده است. این قلب من است بشکاف و ببین. ببین که سر تا پا میسوزم و از سوخت لذت میبرم. تو میخواهی ایمان مرا بسنجی؟ ای خدای بزرگ، من فقط برای این لحظه آماده شدهام. من حیات خود را گذراندهام تا برای چنین لحظهای آماده شوم. لحظه شهادت»
این راز و نیاز او در جبهه جنگ و آماده شهادت شدن است. این را هم نوشته و هم برای ما بازگو میکرد که هرچقدر به شهادت نزدیکتر میشدم، گلگونتر و شادمانتر بودم، نه سوزش گلولهای را احساس میکردم و نه ترکش گلوله تانک را و نه ریزش خون را احساس میکردم، حتی به خون خود گفتم بایست که من با تو کار دارم، آماده شهادتم اما میخواهم شهادتم بینظیر و نمونه باشد.
شهید چمران میگفت، فکر میکردم امام حسین(ع) بر بالای بلندی ایستاده و بر این رزم بیامان من مینگرد و لذت میبرد که یکی از شیعیان او اینگونه میجنگد و این تصور آنچنان به من روحیه میداد که دیگر نه دردی احساس میکردم نه سوزش گلولهای و به چهار طرف تیراندازی میکردم و میجنگیدم و تانکها را فراری میدادم. تانکها از مقابل شهید چمران میگریختند. البته او هم با تفکر و هم با نارنجک به تانکها حمله میکرد. لذا انبوهی از تانکها از مقابل وی گریختند. یک کامیون کماندوی عراقی را فرستادند تا او را دستگیر کنند یا از پای در بیاورند اما کماندوها هم نتوانستند در مقابل وی مقاومت کنند و عدهای از آنها گریختند و بقیه هم از پای درآمدند و کامیون خود را هم گذاشتند و فرار کردند. لذا او با همان کامیون غنیمت گرفته عراقی به عقب برگشت و با پای مجروح برای عمل جراحی راهی بیمارستان شد.
جالب است که در بیمارستان هم در آن موقع داروی بیهوشی نبود و پزشک ایشان به وی گفت بدون داروی بیهوشی عمل کنم؟ شهید چمران میگوید اشکالی ندارد. پزشک میگوید در موقع عمل جراحی دائماً نگران ایشان بودم چون این عمل در چند جای پا درد شدیدی دارد اما دیدم زیر لب چیزی زمزمه میکند و به وی گفتم میخواهیم چیزی بگویی؟ اما شهید چمران گفت نه، تو کار خودت را بکن و من کار خودم را.
ایکنا _ قطعاً شهید چمران علاوه بر بهرهمندی از این خصوصیات عرفانی، سیاستمدار هم بودند. درباره شخصیت سیاسی ایشان و دیدگاههای سیاسی وی توضیح دهید.
دیدگاههای سیاسی او برگرفته از تفکرات و اعتقادات عمیق مذهبی بود. وی میگفت من سیاستمدار هستم اما سیاستباز نیستم. همیشه به فلسطینیها ایراد میگرفت که شما مردم خوب و پاک و سادهای بودید اما به لبنان یعنی مرکز سیاست که آمدید سیاست باز شدید و از این سیاستبازی به جایی نمیرسید. دیدیم که عرفات، ابوجهاد، جرج حبش و .... چند دهه مبارزه کردند و به هیچ جا هم نرسیدند اما جهاد اسلامی و حماس آمدن و راه شیعیان لبنان یعنی همین مقاومت اسلامی که شهید چمران در لبنان بنا نهاد را پیگیری کردند و پیروزی را دیدند و با قدرت گرفتن انقلاب اسلامی، قدرت آنها نیز دو صد چندان شد و پیروزی را دیدند.
در غزه دیدیم که اسرائیل سه بار حمله کرد و نتوانست این گروه اندک با امکانات کم را از پای در بیاورد؛ در حالیکه به ظاهر میبایستی موفق میشد. شهید چمران بر اساس تفکرات مذهبی و مکتبی، شخصی سیاسی و کاملاً مسلط و یک تحلیلگر بزرگ سیاسی بود. به ایران هم که آمد همینگونه بود و میگفت که من از این روشهای سیاسی بیزارم. در روزهای نخست مجلس هم چند تن از نمایندگان مجلس به دلیل برخی اختلافات به هم میتازند و کلماتی رد و بدل شد که شایسته مجلس نبود. وی میگوید این همانند پتکی بود که بر سر من کوبیده شد چراکه انتظار نداشتم در مجلس اسلامی، اینگونه سخنانی بین بزرگانی که من برای آنها ارزش قائلم و به آنها احترام میگذارم رد و بدل شود. لذا سخت ناراحت شده بود.
از نظر سیاسی، در یکی از دستنوشتههای شهید چمران آماده است: « من با همه گروههای لبنانی و فلسطینی در ملاقاتم و با آنها بحث و گفتوگو میکنم. از شمالیترین روستاها و شهرهای لبنان همانند عکار تا جنوبیترین آنها مثل مارون الرأس میروم و میآیم و با همه مردم ارتباط دارم. من از آن روشنفکرانی نیستم که در کافه بنشیم، قهوه بخورم، سیگار بکشم و دنیا را تحلیل کنم و بگویم دنیا در دست من است بلکه در سنگرها، رهبران بزرگ فلسطینی با من بحث و مناظره میکنند و حتی نقاط ضعفشان را به آنها بازگو میکنم، با همه اینها در ارتباطم و با چنین جریانی در حال جلو رفتن هستیم اما آن سیاستبازیها و سیاهبازیها را دنبال نمیکنم و انجام نمیدهم.» آن «ساسه العباد»ی که ما در ادعیه خودمان درباره ائمه اطهار(ع) داریم را دنبال میکرد.
ایکنا _ طبیعتاً این مسائلی که اشاره کردید جنبه اخلاقی هم دارد. شهید چمران چه جایگاهی برای اخلاق در سیاست قائل بودند؟
او صراحت لهجه تمام داشت و به همین دلیل گاهی اوقات مشکلات زیادی برایش پیش میآمد. اصولاً مبارزه خود را مبارزهای معنوی میدانست و به همین دلیل میگفت من از کسی و چیزی ترسی ندارم و چیزی ندارم از دست بدهم بلکه آماده شهادت و رفتن هستم. فقط از خدای بزرگ هراس دارم و معبود من فقط اوست. این را بارها و بارها تکرار کرده است. شهید چمران میگفت در مقابل ابرقدرتها و قویترین دشمنان میایستم و با صدای بلند، حق را بازگو میکنم و از گفتن حق، رویگردان نیستم حتی اگر دیگران بدشان بیاید.
ایکنا _ چقدر جای ایشان را در فضای سیاسی امروز خالی میبینید؟
البته خوشبختانه ما افراد زیادی همانند شهید حاج قاسم سلیمانی را داریم که واقعاً همین راه را رفتند و این مقاومت اسلامی را در منطقه خاورمیانه تکمیل کردند و یا ایشان را گرامی میداریم. افرادی همانند عماد مغنیه در لبنان یا جناب سیدحسن نصرالله که انشاءالله خداوند ایشان را برای امت اسلامی، زنده، سالم و پابرجا بدارد، نیز راه ایشان را رفتند. دکتر چمران جنبش امل را ایجاد و در تمام روستاهای مرز اسرائیل مسلح کرد تا اگر اسرائیل حمله کرد در مقابلش میایستادند. برای هر روستا و شهری هم فرمانده گذاشته بود.
جناب سیدحسن نصرالله میگوید در 18 سالگی، من را فرمانده روستای خودم کرد و به من حکم داد، من به دکتر چمران گفتم که برای اینکار خیلی جوان هستم و افراد شایستهتری از من هم وجود دارند اما شهید چمران دستش را به پشت من زد و گفت که من از جوانان شجاع خوشم میآید. اینگونه افراد را انتخاب و اینگونه مبارزه کردن نیازمند آشنایی با روانشناسی نیز هست تا افراد شایسته برای مبارزه انتخاب شوند.
ایکنا _ با توجه به شناختی که از شهید چمران و دیدگاههای سیاسی، اخلاقی و عرفانی وی دارید، اگر ایشان امروز زنده بودند، چه نقدی را به فضای سیاسی کنونی وارد میدانستند؟
بنده پاسخ به این سؤال را بسیار سخت میدانم چون نمیخواهم چیزی از خودم بسازم. هرچه بگویم تصور خودم است. قطعاً و یقیناً او از مبارزه خسته نمیشد. وی در دستنگاشتهای همین صحبت را مطرح میکند که من هیچگاه از مبارزه خسته نمیشوم و دست بر نمیدارم حتی اگر عدهای با من دشمنی کنند، من محبتم را به آنها بیشتر کرده و راه خودم را دنبال میکنم.
وی میگفت آرزویم این بوده که بتوانم در راه مقدسی به شهادت برسم. شهید چمران میتوانست به عنوان یک دانشمند و پژوهشگر بزرگ ناسا در رفاه کامل باشد اما همه اینها را رها کرد و به جنوب لبنان و مرز اسرائیل آمد. در واقع وی برای شهادت آمده بود و میخواست در چنین فضایی کار کند.
ایران هم که آمد باید برای حمایت از امام و اسلام، در مقابل صدام یزیدی بایستد. ما چه جایی را بهتر از این پیدا کنیم که جانفشانی کنیم؟ بنابراین قطعاً و یقیناً مقابل ظلم، کفر و استبداد میایستاد و مبارزه میکرد و هر قدرتی که میخواست باشد با وی میجنگید اما در عین حال، هیچوقت صنعت و خودکفایی را فراموش نمیکرد چون او دانشمند بود و امروز میتوانیم نتیجه کارهایی که در وزارت دفاع انجام داد را ببینیم.
گفتگو از اکبر ابراهیمی
انتهای پیام