شهید بهشتی پیشرفت جامعه را در گرو قانون‌گرایی می‌دانست / اندیشه و منش بهشتی نهادینه نشد
کد خبر: 3907003
تاریخ انتشار : ۰۷ تير ۱۳۹۹ - ۰۸:۵۶

شهید بهشتی پیشرفت جامعه را در گرو قانون‌گرایی می‌دانست / اندیشه و منش بهشتی نهادینه نشد

دبیر مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم با بیان اینکه شهید بهشتی معتقد بودند قانون تنها مختص به گروه و صنف خاصی نیست گفت: آیت‌الله بهشتی اعتقاد داشت جامعه بدون قانون پیشرفت نمی‌کند و انسجام جامعه از راه قانون است.

شهید بهشتی

آیت‌الله شهید سیدمحمد حسینی‌بهشتی، یکی از شخصیت‌های تأثیرگذار و مطرح تاریخ معاصر ایران به‌شمار می‌رود. شخصیتی که علاوه بر تحصیل در علوم اسلامی و حوزوی در علوم جدید نیز تحصیل کرد و رهسپار غرب شد تا ضمن آشنایی با اندیشه‌ها و مکاتب جدید، اندیشه‌ و فرهنگ اسلامی را بسط دهد. وی بعد از انقلاب نیز در جایگاه یکی از پیشگامان تراز اول انقلاب در سمت و مسئولیت‌های مختلفی فعالیت کرد و نقش مؤثری در تدوین و تصویب قانون اساسی داشت. در سالروز شهادت شهید بهشتی ایکنا اصفهان، گفت‌وگویی با آیت‌الله سیدحسین موسوی‌تبریزی، مجتهد، فقیه، استاد سطوح عالی حوزه، دبیر مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و دادستان کل انقلاب در دوران رهبری امام خمینی(ره) انجام داده است که متن آن را در ادامه می‌خوانید:

ایکنا ـ به نظر شما مهم‌ترین ویژگی‌ برجسته اخلاقی در شخصیت و منش شهید بهشتی، چه بود؟

از سال 42 تا زمان شهادت شهید بهشتی، افتخار آشنایی و دیدار با ایشان را داشتم. یکی از بهترین ویژگی‌های اخلاقی شهید بهشتی، این بود که به طرف مقابل حق می‌داد حرف خود را بزند و در عین حال، وظیفه خود می‌دانست که حرف طرف مقابل را گوش کند، ولو اینکه حرف او درست نباشد. به عنوان مثال بعد از انقلاب که هنوز مجاهدین خلق ترور را شروع نکرده بودند، اما فعالیت‌های تبلیغاتی را علیه روحانیون انقلاب و به خصوص افراد خاص مثل آیت‌الله بهشتی آغاز کرده بودند، آنها تهمت‌های زیادی به بهشتی می‌زدند، مثلاً بعد از درگذشت آیت‌الله طالقانی، مجاهدین از تشییع پیکر آیت‌الله طالقانی سوءاستفاده کرده و شعار می‌دادند: «بهشتی، طالقانی را تو کشتی». مجاهدین خلق برای تخریب شخصیت شهید بهشتی، این مسئله را همه جا مطرح می‌کردند. یادم هست روزی به عنوان قاضی تبریز، برای دیدار با آیت‌الله بهشتی به شورای انقلاب رفته بودم. در اتاقی در حال صحبت بودیم، همان لحظه مسئول حفاظت شورای انقلاب، وارد شد و گفت خانم جوانی آمده و می‌گوید می‌خواهم آقای بهشتی را ببینم و اگر نگذارید، خودم را آتش می‌زنم. آیت‌الله بهشتی گفتند بروید و این خانم را به اینجا بیاورید. دختر خانم 22 یا23 ساله‌‌ای بود که از ته دل عصبانی بود و گریه می‌کرد و بعد شروع کرد به شهید بهشتی ناسزا گفتن که «خدا تو را لعنت کند، آیت‌الله طالقانی را تو کشتی، تو سرمایه‌دار بزرگی هستی، تو آمریکایی هستی!» و از این تهمت‌ها که منافقین به شهید بهشتی می‌زدند، اما آیت‌الله بهشتی با کمال میل نشسته بودند و حرف‌های این دختر را گوش کردند و چیزی نگفتند، تا اینکه حرف‌هایش را زد و ساکت شد. آیت‌الله بهشتی گفت، دخترم حرف دیگری ندارید که بگویید؟ سپس پاسخ دادند و گفتند اینکه می‌گویید من آیت‌الله طالقانی را کشتم، چرا باید اینکار را انجام دهم!؟ ما سال‌ها با هم دوست و هم‌رزم بودیم و شروع کردند از آیت‌الله طالقانی تعریف کردن، یا اینکه می‌گویند من سرمایه‌دار هستم صحیح نیست، اواخر زمان شاه، خانه‌ای خریدم و 30 هزار تومان از بانک قرض گرفتم و هرماه قسط آن را می‌دهم و غیر از آن خانه هم چیز دیگری ندارم. آیت‌الله بهشتی به همه حرف‌های آن دختر جواب دادند و هنوز حرف‌های‌شان تمام نشده بود که آن دختر باز شروع به گریه کرد و می‌خواست به پای شهید بهشتی بیافتد که  او را ببخشد، آیت‌الله بهشتی فرمودند این کار درست نیست، آن کار اول هم انتقاد از من بود و ایرادی نداشت، اما این کار درست نیست. شما کار خوبی کردید که به من انتقاد کردید و من هم جواب دادم.

این اتفاق برای من قابل تحسین و درس بزرگی بود، زیرا گوش کردن به حرف طرف مقابل و یا مخالف و یا حتی کسی که می‌خواهد ما را بکشد و ترور کند، خیلی مهم است. در قرآن آمده است: «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ؛ به سخن گوش فرا مى‏‌دهند و بهترين آن را پيروى مى‌كنند، اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان» و در آیه‌ای دیگر آمده که خداوند خطاب به پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «یا رسول‌الله این‌ها که می‌آیند با شما صحبت می‌کنند و ظاهراً دشمن شما هستند به حرف آن‌ها گوش کن. وقتی گوش کنی و با استدلال جواب بدهی، زیرا ....كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ؛ كسى كه بين تو و او دشمنى بود، گويى دوستى مهربان است‏». شهید بهشتی آن روز به این آیه قرآن عمل کرد و به من درس بزرگی داد.

ویژگی دوم ایشان، قانون‌گرایی بود و حرف حق را برای اجرای قانون گوش می‌کردند. آیت‌الله بهشتی به منتقدین با کمال میل گوش می‌داد. بعد از امام(ره)، هیچ کس را ندیدم که مثل شهید بهشتی انتقادپذیر باشند و به حرف طرف مقابل گوش دهد، البته دیگران هم مثل آیت‌الله مطهری و آیت‌الله طالقانی این‌طور بودند. ای کاش امروز ما نیز اینگونه بودیم. علم داشتن، سخنران و سخن‌ور بودن، ظاهر زیبا، عمامه بزرگ، مسجد و محراب، کتابخانه، تألیفات و مسئولیت داشتن یک مسئله است، اما انسان بودن مسئله دیگر. همه آن‌ها آسان است، اما انسان بودن مشکل است. شهید بهشتی یک انسان متعالی بود و توجهی به خود نداشت، بلکه توجه او معطوف به انسانیت بود.

ایکنا ـ مرحوم بهشتی بعد از انقلاب در قامت یک قانون‌گذار مسئولیت داشت، به نظر شما ایشان چه راهکارها و مواضعی برای تحقق و حاکمیت قانون در جامعه داشت؟

شهید بهشتی اعتقاد داشت جامعه بدون قانون پیشرفت نمی‌کند و انسجام جامعه از راه قانون است. اگر سخنرانی‌های ایشان را در مجلس خبرگان که بیشتر از سوی ایشان اداره می‌شد، ببینید، متوجه می‌شوید که در مرحله اول مسئله قانون‌گرایی، تابع قانون بودن و مصلحت قانون فراگیر را مدنظر داشتند و معتقد بودند قانون تنها مختص به گروه و صنف خاصی نیست، بلکه باید مصلحت تمام مردم ولو اینکه غیرمسلمان هم باشند در نظر گرفته شود. آن‌ها که علیه نظام جمهوری اسلامی برنامه‌ریزی کرده بودند، می‌دانستند باید چه کسانی را هدف بگیرند، به همین دلیل بهترین شخصیت‌های نظام را مثل شهید مطهری، شهید بهشتی و ... به شهادت رساندند.

ایکنا ـ شهید بهشتی پس از انقلاب نقش تعیین‌کننده‌ و مؤثری در تدوین و تصویب قانون اساسی داشت. به نظر شما نگاه و اندیشه‌ ایشان در خصوص مردم‌سالاری و حاکمیت مردم چگونه بود؟

شهید بهشتی همیشه می‌گفت اگر مردم را نداشته باشیم، ما هیچ نیستیم. شهید بهشتی در جایگاه‌ و مسئولیت‌های مختلف، مثل رئیس شورای انقلاب، مجلس خبرگان و دیوان عالی کشور، همیشه از حقوق مردم سخن می‌گفت، حتی در مواجهه با ظالم‌ترین آدم‌ها که به اصطلاح دشمن نظام، غیر مسلمان و به گروه‌های مسلحانه وابسته بودند، خارج از قانون رفتار نمی‌کرد.

ایکنا ـ نوع رویکرد و مشی شهید بهشتی در قبال گروه‌هایی مثل مجاهدین خلق چگونه بود؟ 

زمانی که آیت‌الله بهشتی به شهادت رسیدند، همزمان با شروع ترورهای ناجوانمردانه منافقین بود. در آن موقع هنوز دادگاه‌های مربوط به گروه‌های کمونیستی و مجاهدین خلق تشکیل نشده بود. چون ترورها در خرداد سال 60 در زمان ریاست جمهوری بنی‌صدر شروع شد و ایشان در 7 تیر سال 60 شهید شدند. یکی از عملیات‌های اصلی مجاهدین خلق، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر سال 60 بود که در آنجا علاوه بر شهید بهشتی، بیش از 60 نفر از همراهان وی نیز به شهادت رسیدند. در واقع هنوز دادگاه‌ها درباره گروهک‌های کمونیستی و مجاهدین خلق تشکیل نشده بود. شهید بهشتی تا قبل از اینکه مجاهدین خلق دست به ترور بزنند، با اینکه رئیس دیوان عالی کشور و دبیرکل حزب جمهوری اسلامی هم بودند، نمی‌گفتند گروه مجاهدین خلق غیرقانونی است و باید منحل شود، اما مجاهدین خود را رقیب حزب جمهوری اسلامی می‌دانستند، به همین دلیل اولین جنایتی که مرتکب شدند، مربوط به انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بود. در آن مقطع بنی‌صدر هم با مجاهدین خلق هماهنگ شده بود و از آن‌ها استفاده می‌کرد و بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی هم به همراه مسعود رجوی از ایران فرار کردند.  آیت‌الله بهشتی پیش از اینکه مجاهدین دست به ترور بزنند با اینکه هر روز در خیایان‌ها تجمع می‌کردند و حتی جریان امجدیه هم پیش آمد، ایشان دخالتی نداشت و مدام آن‌ها را نصیحت می‌کرد. این نشان‌دهنده بزرگواری شهید بهشتی در آن زمان بود.

ایکنا ـ به مسئله قانون‌گرایی اشاره کردید، شهید بهشتی در این زمینه با کسانی که خارج از قانون رفتار می‌کردند، چه نوع مواجهه‌ای داشتند؟ ظاهراً ایشان با مرحوم خلخالی اختلافاتی داشتند، منشأ اختلافات چه بود که باعث شد ایشان را از قضاوت برکنار کنند؟

مرحوم بهشتی اختلاف شخصی با مرحوم خلخالی نداشت. مرحوم خلخالی که خداوند از تقصیرات ایشان بگذرد، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود. آقای خلخالی در سال 58 به دلیل دادگاه‌هایی که برگزار می‌کرد و سخنرانی‌هایی که علیه خلق مسلمان و شخص آیت‌الله شریعتمداری داشت، باعث ناراحتی برخی از اعضای جامعه مدرسین قم شدند و به همین دلیل آن‌ها خدمت حضرت امام و شهید بهشتی رفته و اعتراض خود را نسبت به تندروی‌ها و برخی بی‌نظمی‌ها در کارهای آقای خلخالی اعلام کردند، لذا حضرت امام(ره) آقای خلخالی را از قضاوت کنار گذاشتند و مدتی گذشت تا اینکه بنی‌صدر، رئیس جمهور شد. در آن زمان نماینده دوره اول مجلس بودم. در آن مجلس عده‌ای از روحانیون که بیشتر از پنج یا شش نفر نمی‌شدند، طرفدار بنی‌صدر بودند که یکی از آن‌ها آقای خلخالی بود. بنی‌صدر تلاش کرد که خلخالی رئیس دادگاه‌های مربوط به مواد مخدر شود. مرحوم خلخالی دوباره کارهایی کرد که حضرت امام(ره) ایشان را کنار گذاشت. منظور این است که این مسائل ربطی به آیت‌الله بهشتی نداشت، زیرا اختلافات ایشان با مرحوم خلخالی درباره مسائل شخصی نبود، بلکه صرفاً مربوط به بی‌توجهی به قانون‌گرایی و یا قانون‌گریزی وی بود. از این جهت علاوه بر آقای بهشتی، بسیار دیگری از بزرگان و علما و جامعه مدرسین هم در این زمینه اعتراض داشتند که در نهایت امام(ره) مرحوم خلخالی را از قضاوت کنار گذاشتند، اما همچنان به عنوان نماینده مجلس فعالیت داشت. مرحوم بهشتی با کسانی که خارج از قانون حرکت می‌کردند، مخالفت می‌کردند.

ایکنا ـ شهید بهشتی اوایل انقلاب با وجود سمت‌های بالایی که داشتند به راحتی با گروه‌های مختلف چپ به مناظره و گفت‌وگو می‌پرداختند. به نظر شما نوع مواجهه شهید بهشتی با روشنفکران و دگراندیشان چگونه بود؟

البته تنها شهید بهشتی چنین ویژگی نداشت، بلکه جایگاه آیت‌الله طالقانی در این زمینه ویژه و برجسته‌تر است. یعنی چنین ویژگی در شخصیت آیت‌الله طالقانی از شهید بهشتی بیشتر بود. آیت‌الله طالقانی به دگراندیشان اجازه صحبت می‌داد و به حرف‌ها و انتقادهای آنان گوش می‌داد و چنین خصلتی در شخصیت ایشان برجسته‌تر بود. البته مرحوم امام(ره)، آیت‌الله مطهری و آیت‌الله منتظری نیز چنین ویژگی برجسته‌ای داشتند. در اینجا باید از امام(ره) یادی بکنم و آن هم اینکه در اوایل سال 58 که ایشان در قم تشریف داشتند، موسی خیابانی، مسعود رجوی و یکی دیگر از اعضای مجاهدین خلق برای دیدار با امام از دفتر ایشان وقت ملاقات خواسته بودند. امام(ره) نیز به آن‌ها اجازه دادند که به دیدار ایشان بیایند. در آن زمان بنده و بعضی از دوستان از جمله مرحوم ابایی و مرحوم فاکر که در زمان شاه با برخی از اعضای مجاهدین خلق در یک زندان بوده و در آنجا شاهد برخی رفتارهای نادرست و تندروی‌های آنها بودیم، سؤال پیش آمده بود که امام(ره) چطور حاضر شده‌اند و به مجاهدین اجازه دیدار دادند. این شد که به دیدار حضرت امام رفتیم، امام حرف‌هایمان را گوش دادند و فرمودند به سه دلیل به آن‌ها اجازه ملاقات دادم. اول اینکه ممکن است حرفی داشته باشند که در بین آن‌ها حرف حقی هم باشد و باید آن حرف حق را گوش کنم، اگر گوش نکنم، ممکن است آن‌ها بیشتر منحرف شوند و این وظیفه من است. دوم اینکه حرف‌هایی داشتم که باید به آن‌ها می‌گفتم که اگر فردا روزی کار خلافی انجام دادند و به علیه آنها اعتراض و یا اقدامی کردیم، نگویند که ما حرف‌هایی داشتیم که به امام بگوییم، اما شما اجاز ندادید. سوم اینکه بنده هم حرف‌هایی داشتم که به آن‌ها بزنم که فردا نگویند چرا این‌ها را از اول به ما نگفتید و یا اگر می‌گفتید، عمل می‌کردیم، در واقع خواستم با آنها اتمام حجت کرده باشم. مسئله اتمام حجت مسئله مهمی است که بزرگان باید در وهله اول آن را در نظر بگیرند. پیامبران و ائمه معصومین(ع) نیز چنین کاری می‌کردند. امام(ره) براساس این سه دلیل این کار را انجام دادند.

حتی بعد از آن زمانی که مجاهدین عملاً دست به ترور زدند و جنگ مسلحانه را شروع کردند، پیام داده بودند که امام خمینی(ره) به ما اجازه دیدار دهند، با ایشان حرف داریم، امام(ره) هم در جواب گفته بودند که اگر از جنگ مسلحانه دست بردارند و اسلحه‌های خود را کنار بگذارند، خود به دیدار آن‌ها می‌روم. به هر حال شاگردان امام و کسانی که رفتار امام را می‌دانستند، به همین سبک عمل می‌کردند، اما برخی در این زمینه ممتازتر بودند که یکی از آن‌ها مرحوم آیت‌الله طالقانی بود. شهید بهشتی و شهید مطهری هم همیشه آماده بودند که حرف مقابل را بشنوند و این را وظیفه خود می‌دانستند که اگر این کار را نکنند فردای قیامت از آن‌ها سؤال می‌شود که چرا به حرف آن‌ها گوش نکردید، شاید اگر گوش می‌کردید، حرف شما را می‌پذیرفتند و در جامعه سلامت عمل در پیش می‌گرفتند. 

ائمه(ع) نیز براساس چنین شیوه‌ای رفتار می‌کردند. امام علی(ع) هم به مخالفین خود اجازه صحبت می‌داد و به حرف‌شان گوش می‌کردند. حتی بعضی‌ها به همین دلیل به امام(ع) اعتراض می‌کردند. امام حسین(ع) نیز تا شب عاشورا، جبهه مقابل را دعوت به صحبت کردند، البته صحبت کردن نه به معنای اینکه ایشان بخواهند بیعت کنند، بلکه می‌خواستند به نتیجه دیگری برسند و با آن‌ها اتمام حجت کرده باشند.

ایکنا ـ شهید بهشتی با لقب «بهشتی مظلوم» در جامعه شهرت داشت، اندیشه و منش شهید بهشتی امروز چه جایگاهی دارد؟

مظلومیت شهید بهشتی ناظر به این بود که برخی با عقده و ناراحتی که داشتند به ایشان حسادت می‌کردند و تهمت‌ می‌زدند، از جمله مجاهدین خلق که با حزب جمهوری اسلامی که شهید بهشتی دبیر کل آن بود، مخالف بودند و وقتی می‌خواستند حزب را تخریب کنند، تمام نقدها و تهمت‌ها را متوجه آقای بهشتی کردند و حتی در درون خود حزب جمهوری اسلامی هم برخی به ایشان حسادت داشتند. بهشتی واقعاً مظلوم بود، زیرا تهمت و افتراهای زیادی زده می‌شد که ایشان از همه آن‌ها مبرا بودند.

اندیشه و منش شهید بهشتی در جامعه نهادینه نشد. متأسفانه از این بزرگان یعنی از امام(ره)، آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله مطهری و ... درس‌های اخلاقی را فرا نگرفتیم. متأسفانه گروه‌بازی‌ها، جناح‌بازی‌ها و ریاست‌طلبی‌ها نگذاشت که از آن اخلاقیات درس بگیریم. امروز حتی در رادیو و تلویزیون هم رفتارهای اخلاقی را بارز نمی‌کنند، بلکه برنامه‌ریزان، آنچه مدنظر خودشان است را مطرح می‌کنند. اگر خداوند در قیامت از ما سؤال کند که چرا با وجود حجت‌های خدا مثل آن‌ها با مردم رفتار نکردید و اخلاق آن‌ها برای شما درس نشد، ممکن است جوابی نداشته باشیم. این یک نوع تبعیض بزرگ است، زیرا رفتارهای ما در زمینه مسئولیت‌ها و رفتار با مردم، براساس رفتارهای امام(ره)، آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله بهشتی، و آیت‌الله مطهری و ... نیست. 

انتهای پیام
captcha