تقریری بر معنای دینداری و آزادگی در کلام امام حسین(ع)
کد خبر: 3919263
تاریخ انتشار : ۰۵ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۸:۰۵

تقریری بر معنای دینداری و آزادگی در کلام امام حسین(ع)

کلام امام حسین(ع) در باب حریت دو مرحله‌ای است و خود ایشان ترتب را ایجاد کردند که اگر دین ندارید، آزاده باشید. یعنی اگر دیندار هستید که نیاز به استناد به این آزادگی وجود ندارد و مسئله حل است و در صورت فقدان دین، حضرت به آزادگی استناد می‌کنند. حال پرسش این است که رابطه این دو مفهوم چگونه است؟

به گزارش ایکنا؛ حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سروش‌محلاتی، از اساتید سطوح عالی حوزه علمیه، شب گذشته، چهارم شهریورماه، به ایراد سخن در باب جمله امام حسین(ع) که می‌فرماید «اگر دین ندارید، آزاده باشید» پرداخت که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

در ابتدا می‌توان به اعتبار سندی این سخن توجه کرد و سپس می‌توان صحبت کرد که این جمله به چه معنا است. اما مهم‌تر از این‌ها بحث سوم است که کلام من در این جلسه متمرکز بر این بخش است که عبارت می‌شود از رابطه‌ای که بین شرط و جزای شرط در جمله وجود دارد. بین اینکه اگر دین ندارید، پس آزاده باشید، یعنی بین دینداری و آزادگی یا به تعبیر روشن‌تر رابطه بین دین نداشتن و آزاده بودن چه رابطه‌ای است.

این جمله در منابع اصلی و معتبر حدیثی از امام حسین(ع) فراوان نقل شده است. برای نمونه در انساب الاشراف، تاریخ طبری، الطبقات الکبری، الکامل و دیگر منابع نقل شده است و می‌توان اطمینان به صدور این سخن از امام(ع) داشت. البته منابع اولیه که قبل از این منابع بوده‌اند، مانند مقتل ابی مخنف نیز این را نقل کرده است.

در کتاب الفتوح داریم که با امام حسین(ع) می‌جنگیدند تا بین حضرت و خیمه‌ها فاصله انداختند. یعنی از امام عبور کردند و به خیمه‌ها نزدیک شدند. امام فریاد زدند که وای بر شما ای پیروان بنی امیه، اگر دین ندارید و از قیامت نیز نمی‌ترسید، در این دنیا آزاده باشید. مگر شما ریشه‌ای ندارید؟ به ریشه‌های خود بازگردید. امام می‌توانستند به صورت مستقیم بفرمایند که به خیمه‌ها نزدیک نشوید، اما یک قاعده‌ای را مطرح فرمودند.

شمر پاسخ داد که منظور شما از این جمله چیست؟ امام فرمودند من با شما می‌جنگم و شما با من می‌جنگید، اما با زن‌ها چه کار دارید؟ جلوی این طاغیان و اشرار را بگیرید که متعرض خانواده من نشوند. شمر گفت این حق تو است و به جا سخن گفتی، ما با تو جنگ داریم و نباید متعرض خانواده تو شویم. سپس شمر با صدای بلند اصحاب را فراخواند و گفت از خیمه‌ها برگردید و قصد او را بکنید. قسم به جان خودم که او انسان کریم و آزاده‌ای است. اینجا بود که سپاهیان عبیدالله مشغول جنگ با خود حضرت شدند.

این بخشی از فراز مهم عاشورا است. البته از دو حیث تأمل برانگیز است، هم کلام امام با ارزش است و هم نوع عکس‌العمل شمر. اما در این جمله، کلمه «احرار» مهم است. کلمه حر دو معنا دارد؛ یکی حر در برابر عبد است که به انسان آزاد گفته می‌شود که در برابر برده است. برخی برده و مملوک هستند و برخی نیز حر. در معنای اول اساساً حریت و در نقطه مقابلش عبد بودن یک رابطه اعتباری است و یک واقعیت نیست. مانند زوجیت و ملکیت و لذا همین که شخصی مالک برده‌ای است، صرف اینکه گفت تو آزاد هستی، آزاد می‌شود. وقتی که انسان برده یا آزاد می‌شود، هیچ اتفاقی به صورت واقعی در شخصیت او ایجاد نمی‌شود که از حریم بحث ما خارج است.

معنای دوم برای کلمه حر این است که به آزاد ترجمه نمی‌کنیم، بلکه به آزاده ترجمه می‌کنیم که جنبه واقعی و حقیقی دارد و شخصیت فرد را معرفی می‌کند. کسی که دارای شخصیت انسانی است، آزاده است و در مقابل، کسی که از حریت برخوردار نیست، فاقد انسانیت است. خیلی روشن است که معنای دوم مورد نظر است و احرار یعنی آزادگان. آنها انسان‌هایی برده نبودند که امام بخواهند خود را آزاد کنید و این غیرمقدور است.

با توجه به تطبیقی که امام کردند، این را فرمودند که تا وقتی من هستم و با شما جنگ دارم، معنا ندارد که شما متعرض خانواده من شوید، در حالی که آنها نقشی در این جنگ ندارند که این کار با شرافت در تعارض است.

اما بین صدر و ذیل این کلام چه ارتباطی وجود دارد؟ به لحاظ ادبی امام از جمله شرطیه استفاده کردند و برای آن جزایی آوردند. اگر دین ندارید، پس آزاده باشید. اما چه نسبتی بین اینها وجود دارد؟ امام نفرمودند دین ندارید. معلوم است که دین نداشتند، اما این تعبیر را به کار نبردند، با اینکه درگیری و جنگ است و اقدامات ناجوانمردانه‌ای انجام می‌دادند و به لحاظ شرعی و عرفی برای اینکه امام بفرمایند شماها انسان‌های بی‌دینی هستید، پس بیایید و آزاده باشید، وجود نداشته است.

حضرت قضیه را از جنبه شخصی بودن خارج کردند. جملات دیگری در آن صحنه هست که امام آنها را معرفی می‌کند، اما در اینجا قاعده‌ای را بیان می‌کنند که نیاز نیست در مورد این اشخاص نظری بدهند و شاید اگر نسبت به اشخاص نظر می‌دادند، آن نتیجه نیز به وجود نمی‌آمد. نفس ادب امام یک موضوع مهمی است که باید در بحث ادب جنگ آن را پیگیری کرد.

تحلیل‌های مختلف در مورد روابط دین و آزادگی

اما این نسبت بین مقدم و تالی چیست؟ در این مورد چند تحلیل وجود دارد. نظر اول این است که برخی از دانشمندان فرمودند از کلام اینطور استفاده می‌شود که امام، آزادی و یا آزادگی را عِدل دینداری قرار دادند که اگر دیندار هستید به اقتضای دینداری و اگر دیندار نیستید به اقتضای آزادگی متعرض خانواده من نمی‌شوید. پس آزادگی، گویی عِدل دینداری است و همانطور که دینداری انسان را از ظلم نگه می‌دارد، آزادگی نیز انسان را از ظلم حفظ می‌کند و اینها عِدل هم هستند و مقصود امام در اینجا همین است.

یا مانع شما یک عامل دینی و یا احساس انسانیت است که هر دو می‌تواند برای انسان نجات بخش باشد و همانطور که دینداران می‌توانند امید به نجات داشته باشند، کسانی هم که شرافت دارند می‌توانند به چنین نتیجه‌ای امیدوار باشند. پس راه نجات و سعادت به روی انسان‌هایی که دین باور نیستند نیز باز خواهد بود.

برخی‌ها گلایه می‌کنند که این جمله به درستی برای مردم معنا نمی‌شود و در ترجمه، کلمه‌ای اضافه می‌کنند که موجب می‌شود این کلام به درستی منتقل نشود و آن اینکه واژه «حداقل» را اضافه می‌کنند که اگر دین دارید، «حداقل» آزاده باشید، اما در کلام امام این عبارت وجود ندارد. چه ایرادی دارد که در این ترجمه اضافه شود؟ این است که در این صورت آزادگی عِدل دینداری قرار نمی‌گیرد و تنزل پیدا می‌کند و ارزش اصلی دینداری است و ارزش بعد در مرتبه بعد، آزادگی است. این یک تفسیر از این کلام است.

اما تفسیر دوم برعکس است که اساساً این جمله متضمن یک قاعده نیست و یک درخواستی داشتند و این درخواست این بود که به حرم من نزدیک نشوید و می‌توانست به یک امر دینی مستند شود که امام این انگیزه را در آنها نمی‌دیدند و مستند به امر دیگری کردند که عبارت از آزادگی بود. اما امام در صدد ارائه قاعده نیستند که آزادگی نیز مانند دینداری می‌تواند در زندگی بشر تأثیر داشته باشد و آزادمردان نیز از خطای اخلاقی مصونیت پیدا کنند. این به صورت موردی صدق می‌کند که امام جلوی این اقدام را با طرح مسئله آزادگی گرفتند. لذا از این کلام قاعده‌ای نمی‌توان استفاده کرد که این نیز یک تحلیل است که نقش آزادگی را به صورت کلی نفی کردند.

اما تحلیل سوم این است که از کلام امام اینطور استفاده می‌کنیم که ایشان سخن را با یک خطاب آغاز کردند. مخاطب معلوم است اما ایشان تصریح هم کرده است که بنی امیه هستند. نکته‌ای که می‌فهمیم این است که با کسانی که در مقابل ما هستند با فرض اینکه تقید دینی نداشته باشند می‌توان با زبان دیگری غیر از زبان دینی صحبت کرد. فرض بر این است که اینها تقیدی به دین ندارند و یا اینکه ممکن است شخصی پیام دین را نشنیده و یا شنیده و نپذیرفته و یا شنیده و قبول کرده اما تقیدی ندارد که همه را شامل می‌شود. حال با این فرد که می‌خواهد ظلم کند چطور باید صحبت کرد؟ فرض بر این است که معیار دینداری برای او تأثیری ندارد. می‌توان از این کلام استفاده کرد که یکسری باورهای دیگری در وجود انسان می‌تواند یک عملکرد مثبتی را به وجود بیاورد.

نکته دوم اینکه وقتی در شخص، عامل دینداری وجود ندارد یک عامل دیگر می‌تواند زنده باشد و آن، عامل شرافت و آزادگی است. اینکه در بسیاری از کتب مطرح می‌شود که اگر عامل دین در انسان حیات نداشته باشد، هیچ عامل دیگری نمی‌تواند جلوی انسان را در تجاوز بگیرد، صحیح نیست. امام حسین(ع) می‌گوید وقتی شخصی فرمان الهی را نادیده می‌گیرد، برای او می‌تواند یک منبع دیگری برای فرمان اخلاقی وجود داشته باشد که هم الهام‌بخش ارزش‌های اخلاقی است و هم علاوه بر فهم آنها عملا هم قدرت داشته باشد و مانع بشود و جلوی رفتار خلاف اخلاق را بگیرد که در آنجا این اتفاق هم افتاد. نظریه‌ای که می‌گوید همه چیز تابع دین است و بدون دین همه چیز مباح می‌شود با این کلام ناسازگار است.

اما نکته سومی که از این کلام می‌توان استفاده کرد این است که امام حسین(ع) زمانی می‌تواند این جمله را بیان کند که فرض بر این باشد که دین با حضور خودش آزادگی‌ها را نفی نکرده باشد. و الا اگر دین بیاید و به عنوان تنها منبع برای ارزش‌های اخلاقی همه فضاهای اخلاقی را تحت نفوذ خود قرار دهد و بگوید غیر از من حاکمی وجود ندارد و در صحنه اخلاق همه ارزش‌ها به صورت انحصاری به دین گره بخورد، دیگر کلام امام حسین(ع) مورد و مصداقی نمی‌تواند پیدا کند چون دین آمده و زمینه‌های دیگر که برای ارزش‌های اخلاقی منبع بوده درو کرده است. دیگر ارجاع دادن به امر دیگر اخلاقی غیرممکن است.

دین قرار نیست ارزش‌ها را نابود کند

لذا بنا نیست دین همه ارزش‌ها را نابود کند و ًاختصاصا زندگی انسان‌ها را بر اساس یک مبنا پیش ببرد. حتی استفاده می‌شود، دین همانطور که از ارزش‌های خود صیانت می‌کند، به ناچار باید ارزش‌های دیگر مانند کرامت را نیز حفظ کند که اگر دسته اول ارزش‌ها آسیب دیده بشود، از این ارزش‌های انسانی نمی‌توان بهره برد. اگر دین آمد و همه زمینه‌های دیگر را از بین برد، می‌توانیم بفهمیم آن دین، حقیقی نبوده است.

کلام امام دو مرحله‌ای است و خود ایشان ترتب را ایجاد کردند که اگر دین ندارید، آزاده باشید. یعنی اگر دیندار هستید که نیاز به استناد به این آزادگی وجود ندارد و مسئله حل است و در صورت فقدان دین، حضرت به آزادگی استناد می‌کنند. مشابه این ترکیب نیز فراوان است که اگر آن نبود این است. اگر پزشکی بگوید اگر آن دارو نبود، این را استفاده کن، از این عبارت رتبه‌بندی استفاده می‌شود. لذا مشکل این نیست که روضه‌خوان‌ها کلمه حداقل را اضافه کرده‌اند و اگر هم این را برداریم، بالاخره ترتیب مفاد کلام اینطور هست و وقتی اینطور شد، این سوال پیدا می‌شود که این چه نسبتی است؟

وقتی که آزادگی هم همان نتیجه و تأثیر دینداری را دارد، پس چرا امام به اینصورت مطلب را بیان کردند؟ یکی از پاسخ‌ها این است که نسبت بین دینداری و آزادگی نسبت بین کل و جزء است. دین آزادگی هست، به علاوه خیلی از مسائل اخلاقی. اسلام، آزادگی را قبول کرده و چیزهای دیگر هم دارد. اگر کسی دین را به عنوان یک مجموعه پذیرفته باشد، قهرا این مجموعه می‌تواند همان تأثیر بازدارندگی در ظلم و تعدی را داشته باشد. لذا یک ترتیب وجود دارد که اول دین با فراگیری بیشتری که دارد و بعد قسمتی از آن که آزادگی است. لذا ترتیب درست است و نوعی تنازل هم وجود دارد و به این معنا نیست که آزادگی در دین نیست و اینها با یکدیگر تباین دارند.

یک تحلیل دومی نیز می‌توان مطرح کرد و آن اینکه بدون در نظر گرفتن رابطه کل و جزء نسبت به لحاظ انگیزه‌ها در نظر گرفته شود، حتی اگر قلمرو این مساوی هم باشد اما وقتی دین از یک ارزش اخلاقی حمایت می‌کند موجب می‌شود افراد دیندار انگیزه بیشتری برای رعایت مسائل اخلاقی داشته باشند. بله انسانیت اقتضا می‌کند که انسان به فقرا کمک کند و دین و آزادگی هم همین را می‌گوید، اما انسانی که متدین باشد به واسطه انگیزه‌های دینی که قرب به خدا پیدا کند انگیزه‌اش مضاعف می‌شود.

آیا دین و آزادگی عِدل هم هستند؟

اما از کلام امام حسین(ع) عدل بودن این دو یعنی دین و آزادگی را نمی‌توان استفاده کرد. یک ترتیب در کلام امام است. اما می‌توانیم در منابع اسلامی بگردیم که محور اخلاق اسلامی چیست. اسلام مبنایی برای ارزش‌های اخلاقی دارد یا خیر و آن مبنا را به دست آوریم و ببینیم قابل انطباق هست یا نیست. برخی از متفکرین معتقدند اخلاق اسلامی یک محور دارد که عبارت از کرامت نفس است. اگر این برداشت را بپذیریم مسئله عِدل بودن از طریق دیگری اثبات می‌شود که تباینی بین این دو نیست، اما مخاطب چون درکی از حقیقت دین ندارد، باید با زبان خودش با او صحبت کرد و کسی که پایبندی به دین ندارد، اگر لفظ خدا و دین را بخواهید برای او به کار ببرید، برایش تاثیری ندارد، اما اگر بگویید کرامت و شرافت، می‌فهمد و قبول می‌کند.

همه گرفتاری بشر از شهوات است. امام علی(ع) فرمود اگر کسی برای خودش ارزش قائل باشد دنبال این تمایلات نمی‌رود، چون می‌داند با انسانیت او در تضاد است. اینجا امام همه مسائل اخلاقی را تحت پوشش کرامت نفس قرار می‌دهد. بنابراین امام هم ترتیبی را فرمودند و این ترتیب گویای خیلی از مسائل است که اگر بدوا به صورت عِدل مطرح شده بود آن نکات خاصی که بیان شد در کلام امام مغفول می‌ماند.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha