نگاهی به زندگی علمی و سیاسی «آقای شهید»
کد خبر: 3938266
تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱۳۹۹ - ۱۱:۱۵
به انگیزه سالروز شهادت آیت الله مدرس/

نگاهی به زندگی علمی و سیاسی «آقای شهید»

مرور زندگی و فعالیت علمی و سیاسی شهید آیت‌الله حسن مدرس نشان می‌دهد که او از شخصیت‌های برجسته و ضد استبدادی و ضد استعماری ‌در تاریخ معاصر است و به ‌حق می‌توان از وی به عنوان رجل علمی، دینی و سیاسی نام برد.

زندگی‌نامه شهید آیت‌الله مدرس

به گزارش ایکنا، 10 آذر سالروز شهادت آیت‌الله سیدحسن مدرس، از چهره‌های برجسته در مسیر مبارزه با استبداد و  استعمار در تاریخ معاصر است و باید نسل جوان با ابعاد مختلف این شخصیت تأثیرگذار آشنا شود.

فقيه مجاهد و عالم پرهيزگار آيت‌الله سيدحسن مدرس يكی از چهره‎های درخشان تاريخ تشيع به شمار می‎رود كه زندگی و اخلاق و رفتار و نيز جهت‌گير‎ی‌های سياسی و اجتماع وی برای مشتاقان حق و حقيقت نمونه خوبی است. او موقعيت خود را سراسر در راه اعتلاي اسلام نثار کرد و برای نشر حقايق اسلامی و دفاع از معارف تشيع مردانه استوار ماند. همان‌گونه بود كه می‎گفت و همانطور گفت كه می‎بود. سرانجام به موجب آنكه با عزمی راسخ چون كوهی استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه‎گری استعمارگران را افشا نمود جنايتكاران وی را به خواف تبعيد کردند و در كنج عزلت و غريبی اين عالم عامل و فقيه مجاهد را به شهادت رسانيدند؛ مدرس در بین مردم به «آقای شهید» معروف و بر سنگ مزار ایشان نیز این عبارت نقش بسته بود.

اين نوشتار اشاره‎ای كوتاه به زندگی ابرمردی است كه بيرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش كشيد و شجاعت تحسين برانگيزش چشم بدانديشان و زمامداران خودسر را خيره ساخت و بيگانگان را به تحيّر واداشت. وی پارسايی پايدار و بزرگواری ثابت قدم بود كه لحظه‎ای با استبداد و استعمار سازش نكرد و در تمامی مدت عمرش ساده زيستن، تواضع، قناعت و به دور بودن از هر گونه رفاه‌طلبی را شيوه زندگی خويش ساخت و از طريق عبادت و دعا و راز و نياز با خدا، كمالات معنوی را كسب كرد.

ولادت و تحصيلات

شهيد سيدحسن مدرس برحسب اسناد تاريخی و نسب‌نامه‎ای كه حضرت آيت‌الله العظمی مرعشی نجفی(ره) تنظيم نموده از سادات طباطبايی زواره است كه نسبش پس از سی و يك پشت به حضرت امام حسن مجتبی(ع) می‎رسد. يكی از طوايفی كه مدرس گل سرسبد آن به شمار می‎رود طايفه ميرعابدين است که اين گروه از سادات در دهكده ييلاقی «سرابه» اقامت داشتند.

سيداسماعيل طباطبایی، پدر شهيد مدرس، كه از اين طايفه محسوب می‌گشت و در روستای مزبور به تبليغات دينی و انجام امور شرعی مردم مشغول بود، برای آنكه ارتباط طايفه ميرعابدين را با بستگان زواره‎ای قطع نكند تصميم گرفت از طريق ازدواج پيوند خويشاوندی را تجديد و تقويت كرده، سنت حسنه صله ارحام را احيا كند. بدين علت نامبرده دختر سيد كاظم سالار را كه خديجه نام داشت و از سادات طباطبایی زواره بود به عقد ازدواج خويش درآورد.

ثمره اين پيوند با ميمنت فرزندی بود كه به سال 1278 ق. چون چشمه‎ای پاك در كوير زواره جوشيد. پدر وی را حسن ناميد. همان كسی كه مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه‎هايی نوشيدند. پدرش غالباً در «سرابه» به امور شرعی و فقهی مردم مشغول بود ولی مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خويش بسر می‌بردند تا آنكه حادثه‎ای[1] موجب شد كه پدر فرزندش را كه شش بهار گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش ميرعبدالباقی ببرد و محله فضل آباد اين شهر را به عنوان محل سكونت خويش برگزيند. اين در حالی بود كه مير عبدالباقی قبلاً از زواره به قمشه مهاجرت كرده و در اين شهر به فعاليتهای علمی و تبليغی مشغول بود.[2]

سيد عبدالباقی بيشترين نقش را در تعليم سيدحسن ايفا نمود و او را در مسير علم و تقوا هدايت كرد و به هنگام مرگ در ضمن وصيت نامه‎ای سيدحسن را بر ادامه تحصيل علوم دينی تشويق و سفارش نمود زمانی كه سيد عبدالباقی دارفانی را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود.[3] وی در سال 1298 ق. به منظور ادامه تحصيل علوم دينی رهسپار اصفهان شد و به مدت 13 سال در حوزه علميه اين شهر محضر بيش از سی استاد را درك كرد.[4] ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبيات عرب و منطق و بيان را نزد اساتيدي چون ميرزا عبدالعلی هرندی آموخت.

در محضر آخوند ملامحمدكاش كتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانين و فصول را در علم اصول تحصيل نمود. يكی از اساتيدی كه دانش حكمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حكيم نامدار ميرزا جهانگير خان قشقايی است.[5]

مدرس در طول اين مدت در حضور آيات عظام سيدمحمدباقر درچه‎ای و شيخ مرتضی ريزی و ديگر اساتيد در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسيد و در اصول آنچنان مهارتی يافت كه توانست تقريرات مرحوم ريزی را كه حاوی ده هزار سطر بود، بنگارد. شهيد مدرس چكيده زندگينامه تحصيلی خود را در حوزه علميه اصفهان در مقدمه شرح رسائل كه به زبان عربی نگاشته، آورده است.

وی پس از اتمام تحصيلات در اصفهان در شعبان 1311 ق. وارد نجف اشرف شد و پس از زيارت بارگاه مقدس نخستين فروغ امامت و تشرف به حضور آيت‌الله ميرزای شيرازی در مدرسه منسوب به صدر سكونت اختيار نمود و با عارف نامدار حاج آقا شيخ حسنعلی اصفهانی هم حجره شد.

مدرس در اين شهر از جلسه درس آيات عظام سيدمحمد فشاركی و شريعت اصفهانی بهره برد و با سيدابوالحسن اصفهانی، سيدمحمدصادق طباطبایی و شيخ عبدالكريم حائری، سيدهبة الدين شهرستانی و سيدمصطفی كاشانی ارتباط داشت و مباحثه‎های دروس خارج را با آيت‌الله حاج سيدابوالحسن و آيت‌الله حاج سيدعلی كازرونی انجام می‎داد.

مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهای پنجشنبه و جمعه هر هفته به كار می‎پرداخت و درآمد آن را در پنج روز ديگر صرف زندگی خود می‎نمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تأييد مقام اجتهاد او از سوی علمای اين شهر به سال 1318 ق. (در چهل سالگي) از راه ناصريه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختياری راهی اصفهان شد.

دوران تدريس

مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت كوتاه در قمشه خصوصاً روستاي اسفه و ديدار با فاميل و بستگان، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترك و در اين شهر اقامت نمود. وي صبحها در مدرسه جدة كوچك (مدرسه شهيد مدرس) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه مي‎گفت و در روزهاي پنجشنبه طلاب را با چشمه‎های زلال حكمت نهج‎البلاغه آشنا مي‎نمود. تسلط وي به هنگام تدريس در حدّي بود كه از اين زمان به «مدرس» مشهور گشت.

وي همراه با تدريس با حربة‌ منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مرم به ستيز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت كرد.

زماني پس از شكست كامل قوای دولت در درگيری با نيروهای مردمی، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولايتي سپرده شد. صمصام‌السلطنه كه به عنوان فرمانده نيروهاي مسلح عشاير بختياري نقش مهمي در ماجراي مشروطيت داشت در رأس حكومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتي را كه در جنگ با استبداد قاجاريه به ايشان وارد آورده بود به عنوان غرامت از مردم اصفهان آن‌هم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس كه در جلسه انجمن ولايتي اصفهان حضور داشت و نيابت رياست آن را عهده دار بود با شنيدن اين خبر بشدت ناراحت شد و گفت حاكم چنين حقي را ندارد و اگر شلاق زدن حدّ شرعي است پس در صلاحيت مجتهد مي‎باشد و آنها (حاكمان قاجار) ديروز به نام استبداد و اينها امروز به نام مشروطه مردم را كتك مي‎زنند.

صمصام‌السلطنه با مشاهده اين وضع دستور توقيف و تبعيد مدرس مبارزه را صادر كرد امّا وقتي ماجراي تبعيد اين فقيه به گوش مردم اصفهان رسيد كسب و كار خود را تعطيل و به دنبال مدرس حركت كردند. اين وضع كارگزاران صمصام را بشدت نگران كرد و خشم مردم، حاكم اصفهان را ناگزير به تسليم نمود و با اجبار و از روي ناچاري در اخذ ماليات و ديگر رفتارهاي خود تجديدنظر كرد و مدرس هم در ميان فريادهاي پرخروش مردم كه مي‎گفتند «زنده باد مدرس»، به اصفهان بازگشت.

مدرس در ايام تدريس به وضع طلاب و مدارس علميه و موقوفات آنها رسيدگي مي‎كرد و متوليان را تحت فشار قرار مي‎داد تا در آمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند. تسليم ناپذيري او در مقابل كارهاي خلاف و امور غير منطقي برگروهي سودجود و فرصت طلب ناگوار آمد و تصميم بر ترور او گرفتند. امّا با شجاعت مدرس و رفتار شگفت‎انگيز او اين ترور نافرجام ماند و افراد مذكور در اجراي نقش مكارانة خودناكام ماندند.[6]

آيت‌الله شهيد سيدحسن مدرس در سنين جواني به مقام رفيع اجتهاد رسيد و از لحاظ علمي و فقهي مجتهدي جامع الشرائط، صاحب فتوا و شايسته تقليد بود و هر چند حاضر به چاپ رساله علميه خود نشد، در فقه و اصول و ساير علوم ديني آثاري مفصل و عميق از خود به يادگار نهاد و آيت‌الله العظمي مرعشي نجفي (ره) تأليفات فقهي او را ستوده و افزوده است كه: از مدرس اجازه نقل حديث داشته است.[7]

آيت‌الله حاج سيدمحمدرضا بهاء‎الديني در مصاحبه ای اظهار داشته است مرحوم مدرس يك رجل علمی و دين و سياسی بود و اينگونه فردی مهمتر از رجل علمی و دينی است. زيرا اين مظهر ولايت است كه اگر ولايت و سياست مسلمين نباشد ديگر فروع اسلامي تحقق كامل نمي‎يابد.[8]

مدرس با ورود به تهران در اولين فرصت درس خود را در ايوان زير ساعت در مدرسه سپهسالار (شهيد مطهري كنوني) آغاز نمود و تأكيد كرد كه كار اصلي من تدريس است و سياست كا ر دوم من است.[9] وي در 27 تير ماه 1304 ش. كه عهده‎دار توليت اين مدرسه گشت براي اينكه طلاب علوم ديني از اوقات خود استفاده بيشتري نموده، و با جديت افزونتری به كار درس و مباحثه بپردازند براي اولين بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره اين مدرسه، نظام نامه‎اي تدوين كرد و امور تحصيلي طلاب را مورد رسيدگي قرار داد و براي احيا و آباداني روستاها و مغازه‎هاي موقوفه مدرسه زحمات زيادي را تحمل كرد.

عصرهاي پنجشنبه اغلب در گرمای شديد تابستان به روستاي اطراف ورامين رفته و خود قناتهاي روستاهاي اين منطقه را مورد بازديد قرار مي‎داد و گاه به داخل چاهها مي‎رفت و در تعمير آنها همكاری می‎كرد و از اينكه با چرخ از چاه گل بكشد هيچ ابايی نداشت.[10]

در اين مدرسه شخصيت‌هايی چون آيت‌الله حاج ميرزا ابوالحسن شعرانی، آيت‌الله سيد مرتضی پسنديده (برادر بزرگتر حضرت امام)، شيخ محمدعلی لواسانی و... تربيت شدند.[11]

فعالیت سیاسی

ایشان در جریانات مربوط به نهضت مشروطه به سمت سیاست روی آورد. مرحوم مدرس در این باره گفته است: «بعد از مراجعت از عتبات، در اصفهان فقط از امورات اجتماعیه، مباحثه و تدریس اختیار كرده بودم، تا زمان انقلاب استبداد به مشروطه، مجبورا اوضاع دیگری پیش آمد». فعالیت سیاسی ایشان با عضویت در انجمن ایالتی اصفهان آغاز می‌شود و با انتخاب او به عنوان یكی از پنج تن علمای منتخب، برای دوره دوم قانون‌گذاری مجلس، در تاریخ 1289 شمسی، چهره‌ سیاسی او شناخته‌تر می‌شود. مدرس در این مجلس نقش خود را به خوبی ایفا كرد.

وی در دوره سوم نیز از طرف مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد؛ ولی این مجلس به علت فشار خارجی و آغاز جنگ اول جهانی یكسال بیشتر دوم نیاورد. مدرس از چهره‌های سرشناس كمیته دفاع ملی بود كه جهت جلوگیری از پیشرفت نیروهای روسیه تزاری به سمت پایتخت به قم مهاجرت كردند. او سپس عازم اصفهان، كرمانشاه، عراق، تركیه و سوریه گردید و پس از دو سال به ایران بازگشت. با امضای قرارداد 1919 وثوق‌الدوله، مدرس به مخالفت برخاست و با این قرارداد ننگین به شدت مخالفت كرد و اجازه نداد ایران بین اجانب تقسیم شود.

پس از كودتای رضاخان و سیدضیاءالدین طباطبایی در سوم اسفند 1299، مدرس همراه بسیاری از ملیون و مبارزان دستگیر شد و تا پایان عمر كابینه سیاه سیدضیاءالدین طباطبایی در قزوین زندان بود. پس از آزادی به نمایندگی مردم تهران در مجلس چهارم انتخاب شد و به عنوان نایب رییس مجلس و رهبری اكثریت مجلس برگزیده شد. دوره پنجم مجلس در سال 1302 افتتاح شد و در این دوران پر اهمیت تاریخ مشروطه كه با تغییر سلسله قاجاریه و روی كار آمدن رضاخان همراه بود، مدرس رهبری اقلیت مجلس را بر عهده داشت. رضاخان كه به دنبال حذف قاجار و حاكمیت خود بود، طرح جمهوری را مطرح كرد اما وجود مدرس و رفقای او در مجلس كه فراكسیون اقلیت را تشكیل می‌دادند، مانع از به سرانجام رسیدن طرح جمهوری رضاخانی گردید.

یكی از وقایع مهم مجلس پنجم استیضاح رضاخان، توسط مدرس بود؛ اما، رضاخان توانست با فریب و نیرنگ، مقدمات تصویب انقراض قاجاریه را فراهم كند و در تاریخ 9 آبان 1304 این كار را عملی كرد و خود به پادشاهی ایران رسید. رضاخان در طی برگزاری انتخابات مجلس هفتم، اجازه نداد مدرس به مجلس راه یابد و ابتدا مدتی او را خانه‌نشین كرد و سپس در 16 مهر 1307 دستگیر و به دامغان و مشهد و سپس به خواف تبعید كرد. شهید مدرس 7 سال در خواف توسط مأموران تحت نظر بود و در 22 مهر 1316 از خواف به كاشمر منتقل شد. در این زمان رضاخان دستور قتل مدرس را به رئیس شهربانی كاشمر داد ولی او به این كار تن نداد و در نتیجه این مأموریت به جهانسوزی، متوفیان و خلج واگذار شد. آنها در شب دهم آذر 1316 برابر با 27 رمضان 1356 قمری به سراغ آن عالم ربانی رفتند و او را به شهادت رساندند و جنازه را مخفیانه به خاك سپردند.[12]

پی‌نوشت:
[1]. در اين مورد نگاه كنيد به مقاله طفوليت مدرس، به قلم محيط طباطبائي، مجله محيط، شماره دوم، سال اول، مهر 1321.
[2]. مدرس مجاهدي شكست ناپذير، عبدالعلي باقي، ص 26.
[3]. اعيان الشيعه، سيدمحسن امين، ج 5، ص 21.
[4]. همان مأخذ.
[5]. مدرس مجاهدي شكست ناپذير، ص 160 و 161.
[6]. مدرس، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، ج اول، ص 29 و 213، مدرس شهيد نابغه ملي ايران، دكتر علي مدرسي، ص 45 و 47؛ مدرس مجاهدي شكست ناپذير، ص 130.
[7]. مدرس قهرماني آزادي، حسين مكي، ج 2، به نقل از يادنامه مدرس، ص 129.
[8]. مجله حوزه، سال سوم، شماره مسلسل 16، ص 42.
[9]. يادنامه شهيد مدرس، ص 74.
[10]. مدرس مجاهدي شكست ناپذير، ص 33.
[11].  مقاله شخصيت علمي و فقهي مدرس، ابوالفضل شكوري (مندرج در كتاب مدرس، ج 2).

[12]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی

انتهای پیام
captcha