پلنگ زخمی این کوهسار را کشتند
کد خبر: 3938326
تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱۳۹۹ - ۱۵:۰۹
واکنش شاعران به ترور شهید فخری‌زاده/

پلنگ زخمی این کوهسار را کشتند

در پی شهادت محسن فخری‌زاده، رئیس سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع شاعران زیادی با سرودن شعر به این اقدام تروریستی ناجوانمردانه واکنش نشان دادند.

به گزارش ایکنا؛ در پی اقدام تروریستی ناجوانمردانه عناصر تروریست مسلح و شهادت محسن فخری‌زاده رئیس سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع، شاعران با سرودن اشعار نسبت به این مسئله واکنش نشان دادند. این سروده‌ها در ادامه از نظر مخاطبان می‌گذرد.

سعید بیابانکی

سعید بیابانکی نوشت: یک روز قبل از اربعین امسال در محفل شعرخوانی مختصر و پرشوری مهمان دکتر محسن فخری‌زاده بودم. پس از پایان مراسم که نزدیک ظهر بود مرا مهربانانه به دفترش دعوت کرد. ساعتی محضر آن بزرگمرد را درک کردم که جهانی بود بنشسته در گوشه‌ای. از شعر و ادبیات سخن گفت. یاد شاعران سفر کرده کرد. از جمله قیصر امین‌پور، سید حسن حسینی، احمد زارعی و دیگران.

آن نگاه و خلوت آرام و معنوی و صمیمی را هر گز از یاد نخواهم برد. من تا روز شهادتش به جایگاه علمی آن عزیز واقف نبودم. این ابیات به یاد آن سفر کرده بر زبانم جاری شد. روحش شاد.

خبر دهید به کفتار‌های این وادی
گلوله خورده پلنگ غیور آبادی

گلوله خورده همان مهربان ناآرام
همان شهید مجسم، یگانه گمنام

درخت پر بر و بار فضیلت و نیکی
گلوله خورده، چون ماهی میان تاریکی

گلوله خورده همان بی‌بدیل بی‌تکرار
همان درخت تناور درخت پر بر و بار

بهار را به زمین زد خزان زرد و گریخت
انار جان تو را دانه دانه کرد و گریخت

خبر دهید ذلیلان، بهار را کشتند
پلنگ زخمی این کوهسار را کشتند

تو مرد وادی گمنام زیستن بودی
تو اهل سوختن اهل گریستن بودی

چه شد که نام تو اینگونه منفجر شده است؟
شمیم نام تو در شهر منتشر شده است؟

بهشت بر تو مبارک شهید میهن ما
نثار راه تو فریاد‌های روشن ما

عقیق خونی دور از یمن خداحافظ
شهید عارف گلگون کفن خداحافظ

عبدالمجید فرایی

تو فخری زاده‌ای محسن، صفایت برده دل‌ها را
کسی قدر تو می‌داند، دهد دست و سر و پا را

نمی‌زیبد، تو در بستر، بمیری عاشق عارف
شنیده بی‌گمان جانان، ز سوی تو تمنا را

تو در هر نیمه‌شب، نجوا حضور یار می‌کردی
شهادت آرزو کردی، فزون کردی، تقلا را

معمّامی گشودی تو، به علمِ هسته‌ای دائم
برای امت عاشق، گشودی یک معما را

بگو:قاسم سلیمانی، چه وردی خوانددرگوشت
ز بر کردی به زیبایی، تو سرمشق تولا را

تو در زیباشناسی هم، تخصص داشتی حتماً
گزیدی شاهد عاشق، تو مرگ سرخ زیبا را

مدد کردی «فرائی» را، سراید داستان عشق
دلم همراه شد با تو، کنم همراه دل‌ها را

***

شهید راه خداوندگار، جاوید است
به آسمان وطن، او مثال خورشید است

شهید محسن فخری، یقین نمی‌میرد
به دانش وادب وعلم اهل توحید است

بگو: به دشمن دیرین ملت ایران
بداند اینکه همیشه، زبون و نومید است

محمدمهدی سیار

غروب بود که از ره رسید مرگی سرخ
در این زمانه مرگ سفید، مرگی سرخ

در این زمانه منع عبور و منع مرور
خوشا گشایش راهی چنین به قلعه نور

شکست صولت سرما... مگر بهار شده ست؟
که باز دامن البرز لاله زار شده ست

چه شعله‌ای ست چنین پر شرر دماوندا!
چه آتشی ست تو را در جگر دماوندا!

چقدر لاله دمیده ست... داغ تازه کیست؟
گدازه‌های پراکنده‌ جنازه‌ی کیست؟!

چه سرخ می‌شکفد آتش سرازیرت
گدازه‌های تن آرش کمانگیرت

تو کوه نور شدی... تو حرا شدی کم کم
دهان گشوده به إقرأ و ربک الأکرم

«احد» شدی تو و رقصید «هند» و عصیانش
که بر کشد جگر حمزه را به دندانش

***

فغان اگر نرمانیم بدسگالان را
برادران سگ زرد را... شغالان را

به قاتل تو چه پیغامی و چه پسغامی؟!
سخن مباد مگر دشنه‌ای و دشنامی

محمدمهدی عبداللهی

حیات مکتب اگر خون بهاى عاشق‌هاست
قسم به ملک سلیمان که عشق پابرجاست

قسم به نام خمینى که مظهر عشق است
طلوع نهضت قاسم، زوال آمریکاست

اگرچه فتنه صهیون، ستاره‌اى را چید
به بزم محسنِ فخرى در آسمان غوغاست

میان حادثه‌ها لحظه‌اى مپندارید 
که رفته مالک و سیدعلى دگر تنهاست

اگرچه داغ شهیدان براى او سخت است
امید او به عنایات حضرت زهراست

نه جنگ مى‌شود و نه مذاکره...هرگز
مقاومت به خدا چاره معماهاست

قسم به صبح ظهور، انتقام در راه است
قیام قاسمیون، امتداد عاشوراست

***

با ولایت تا شهادت مى‌توان پرواز کرد
عاشقى را در مسیر سرخ خون آغاز کرد

شهریارى، احمدى روشن، سلیمانى و یا...
مثل فخرى زاده هنگام عمل، اعجاز کرد

با لک لبیک یا سیّد على در این زمان
مى شود بغض تمام جمعه‌ها را ساز کرد

اهل سازش را بگو: اى بى بصیرت مسلکان
بعد منزل مى توان در موج خون ایجاز کرد

انتقام سخت از صهیون به زودى ممکن است
آى!!! تهرانى مقدم، راه آن را باز کرد

منتظر باشید تا صدر خبرهاتان شود
موشکى از بام تهران سویتان پرواز کرد

ابراهیم حاج محمدی

ای دلت آکنده حق الیقین
ناب‌تر از پیش خدا را ببین

چشم تو روشن به جمال خداست
جان تو را لطف خدا شد قرین

جز به خداوند دمی ننگریست
دل چو که در سینه شدت آبگین

راه خدا را شده‌ای جان نثار
چنگ زدی ناب به حبل المتین

زنده‌تر از پیش شدی مرحبا
شیفته‌ات گشت خدا، آفرین

زنده کدام است برِ هوشیار
آن که طرب دارد از ایمان و دین

مثل تو هر کوست به پاکی و عشق
در طلب چشمه ماء معین

شهد شهادت بچشد نابِ ناب
أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ

کم چو تو پیدا بشود راد مرد
حلقه‌ی دین را نشود خس نگین

رفتی و گفتم که به تاریخ ماند
پا بنه از فرش به عرش اینچنین

انتهای پیام
captcha