سیدحسن نورانی مکرمدوست، مدرس ادبیات و نویسنده، در گفتوگو با ایکنا، درباره اینکه جلال آلاحمد را باید یک نویسنده یا مصلح اجتماعی بدانیم، گفت: در حالت کلی جلال یک معلم بود و خاصیت معلمی این است که در هر کسوتی ظاهر شود، خواهناخواه به مسائلی که دغدغه و درد یک معلم است دچار میشود. آن هم در آن دوره پر از تحول که مرحله گذار سنت و مدرنیته بود.
وی افزود: جلال از یکسو وابسته به خانوادهای کاملاً سنتی بود و از طرفی وابسته به نسل نو روشنفکری در ایران بود و او همانند آونگی میان این دو بود و میخواست ارتباط سنت و مدرنیته را حفظ کند. به همین دلیل او را یک معلم نه مصلح اجتماعی میدانم. معلمها مسائل را به اجتماع گوشزد میکنند و حرف میزنند، اما الزاماً با آن شکلی که از مصلح اجتماعی میشناسیم، وارد کار نمیشوند و کار را به آگاهی و خرد جمعی میسپارند. جلال دغدغه مردم و جامعه را داشت و این امر در آثارش گاهی به شکل افراطی نمایش داده شده و این موضوع شاید به این دلیل است که برخی میگویند جلال دوست داشت مصلح اجتماعی باشد.
مؤلف کتاب «جامعهشناسی ادبیات با نگاهی به آثار جلال آلاحمد» به کارکردهای آثار جلال در جامعه امروز اشاره کرد و گفت: جلال امروز نیست که بخواهد برای جامعه امروز پیامی داشته باشد. اما یک جمله معروف هست که میگوید گذشته چراغ راه آینده است. ما میتوانیم از بررسی شخصیت جلال، زمانه و آثارش نمونه خوبی از تاریخ، جامعه و جامعهشناسی به دست آوریم که میتواند به شناخت عصری که جلال در آن زندگی کرد کمک کند.
تصویر واقعی جامعه در لایههای داستانی جلال
وی تصریح کرد: تصویر واقعی اجتماعی که جلال به ما ارائه میدهد از لابهلای داستانهایش قابل فهم و استخراج است. وقتی ما کتاب «مدیر مدرسه» را میخوانیم، به لایههای پنهانیتر اجتماع پی میبریم. مسائلی که شاید از دید سینمای آن زمان مغفول واقع شده است یا از دید روزنامهنگارها آنچنان که باید بیان نشده یا اگر بوده به شکل گزارش و ستون بوده و ماندگاری یک شعر و داستان را نداشته است. اما وقتی جلال آن را تبدیل به داستان میکند با هر ضعف و ایرادی که میتوانیم از داستاننویسی جلال بگیریم، نگرش و درد و دغدغه روشنفکر دهه ۲۰ تا ۴۰ را به ما نشان میدهد. زیرا برخی معتقدند او در اغلب آثارش گزارشنویسی کرده و تنها اثرش که با معیارهای داستاننویسی سنجیده میشود، «مدیر مدرسه» است.
نورانی بیان کرد: یک بخش کار این است که با مطالعه آثار جلال میتوانیم بفهمیم و ببینیم امروز از بستر چه جامعهای آمدهایم و جامعه امروزی ما بر پایه چه اتفاقات و حوادثی بنیان شده و شکل گرفته است. بخش دیگر، همان شکل آثار غیرادبی جلال است که به دو دسته آثار تقسیم میشود. آثار روشنفکری مانند غربزدگی که با نقد و نظرهای گوناگونی مواجه شد. البته ترجمههای زیادی هم از آن موجود است و حتی در برخی از دانشکدههای جامعهشناسی فرانسه درباره آن بحث و تحلیل میشود که نگاه یک روشنفکر دهه ۴۰ ایرانی به غرب چیست. البته خطاهایی هم داشته که قابل نقد است. همچنین آثاری مانند خسی در میقات، سفرنامه شوروی، سفرنامه امریکا و ... به صورت گزارشنویسی ارائه شده و کاملاً متفاوت به این قضایا نگاه کرده است. مثلاً وقتی «خسی در میقات» را میخوانیم پیشبینی کرده بود که ملتهای مسلمان باید چه کنند تا موفق شوند.
وی به آثار پژوهشی منتشرشده درباره جلال آل احمد اشاره کرد و گفت: جلال چهره مشهوری بود و تاکنون پایاننامههای بسیاری درباره وی و آثارش نوشته و مقالات و کتابهای گوناگونی منتشر شده اما برخی مسائل را هنوز در نظر نگرفتهایم. اساساً دو گروه داریم، گروهی به شدت مخالف جلال هستند و همه آثار او را نخوانده و به درستی نقد نمیکنند و فقط میخواهند با تعصب شدید با او مخالفت کنند. برخی دلایل آن نیز به مصادره شدن جلال بعد از انقلاب توسط گروههای خاص برمیگردد. یعنی وقتی جلال بعد از انقلاب مصادره میشود و یا در دهه هشتاد جایزه جلال تأسیس میشود طیفی از جامعه از جلال رویگردان میشوند، در حالی که وقتی جلال میمیرد، هنوز انقلابی شکل نگرفته است.
این مدرس ادبیات فارسی افزود: گروه دوم طرفداران جلال هستند و آنها هم آثار وی را به طور کامل مطالعه نکردهاند. البته عدهای این آثار را مطالعه کردهاند و تنها خطا این است که اغلب نقدها بدون در نظر گرفتن زمانه روشنفکران آن دوره است. یعنی ما از نظر تاریخی نگاه نمیکنیم که روشنفکران دهههای ۲۰ تا ۴۰ در دورهای رشد میکنند که پشت سرشان ویرانههای قاجاریه و جنگ و جدال، خرافات مذهبی و ... بوده و پیش رویشان نیز با غرب، پیشرفتها و انواع نظریهها مواجه هستند. آنها فرصت پیدا کردن خودشان را نمییابند؛ بنابراین باید با آن سو مخالفت کنند یا نظریههای این سو را بپذیرند و به سبب دوگانه بودن شخصیتشان و با توجه به زمانهشان و سن کمی که داشتند به پختگی تفکر نمیرسند و به همین دلیل اگر نقد بدون در نظر گرفتن این دورهها و زمانها باشد غیرمنصفانه خواهد بود. مانند شریعتی که در ۴۲ سالگی و جلال در ۴۶ سالگی میمیرند.
جلال داستان را به میدان مبارزه آورد
وی درباره تأثیر آثار جلال بر نویسندگان بیان کرد: اغلب آدمهایی که در دهه ۴۰ شروع به نوشتن کردند، به شدت تحت تأثیر قلم جلال بودند و او توانست نثر فارسی را از فضای مرده و بوف کوری دهه ۲۰ خارج و به فضای پرتنش، شجاعانه، انقلابی و عصبی وارد کند. جلال روی اغلب نویسندگان آن دوره اثرگذار بود و این بزرگترین خدمت جلال است و داستان را از فضای بسته به میدان مبارزه آورد. زیرا قبل از این داستان را به عنوان ابزار مبارزه نداشتیم و اگر هم بود مانند «سیاحتنامه ابراهیم بیگ» بسیار کمرنگ بود.
نورانی با اشاره به نقش رسانهها در تبلیغ آثار جلال، گفت: رسانهها تقریباً هیچ کاری در مورد تبلیغ آثار جلال نکردهاند و نمیکنند و نهایتاً یک رپرتاژ خبری به مناسبت جایزه جلال منتشر شود. در تلویزیون هرگز ندیدهایم که درباره زادروز یا سالمرگ جلال سخنی گفته شود. اهل قلم هم به شدت کمکارند و حتی برای معرفی خود حال و حوصلهای ندارند، چه برسد به معرفی گذشتگان؛ بنابراین در حال حاضر در یکی از ساکتترین و سردترین فضاهای فرهنگی قرار داریم.
گفتوگو از سمیه قربانی
انتهای پیام