کد خبر: 3940660
تاریخ انتشار : ۲۳ آذر ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۸
گزارش اختصاصی ایکنا از آغاز هفته هنر افغانستان

استاده بسان سرو

هفته هنر افغانستان با پیام دبیر کل کمیسیون ملی یونسکو ـ ایران و سخنرانی رایزن فرهنگی افغانستان در ایران آغاز شد.

هفته هنر افغانستان آغاز شدبه گزارش خبرنگار ایکنا، آیین افتتاحیه هفته هنر افغانستان با عنوان «جان پدر کجاستی» شنبه‌شب، ۲۲ آذر، در فضای مجازی برگزار شد.
 
در ابتدای این آیین عبدالمهدی مستکین، مدیرگروه فرهنگ کمیسیون ملی، پیام حجت‌الله ایوبی، دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو - ایران، را  قرائت کرد. در بخشی از این پیام آمده است: شهر لاله‌های واژگون باز هم سیاه‌پوش شد. این بار سیاهی و تاریکی قلب امید و آرزو را نشانه گرفت. دانشگاه کابل به خون کشیده شد. آن‌ها که چهره افغانستان را خراشیده‌اند به کینه و نابخردی، این بار اما نشانه گرفته‌اند فردای این دیار را. پرپر کرده‌اند شکوفه‌ها را و پژمردند غنچه‌ها را. آن‌ها که می‌ترسند از شکفتن و بیمناک‌اند از سبزی و بیزارند از نهال.
 
در ادامه این پیام می‌افزاید: ما ایرانیان عزاداریم و غمگین. اما سرشاریم از آرزو‌های خوب و امید برای مردم نازنین افغانستان. فرزندان سنایی و پیرهرات نیک می‌دانند رسم صبوری را و می‌گشایند روزنه‌ای به‌سوی نور. پنجره‌ای به‌سوی روشنایی. به آن ندای دردناک «جان پدر کجاستی» امروز در این نمایش زیبایی و هنر، ده‌ها هنرمند افغانستان پاسخ می‌دهند به زیبایی و شکوه.
 
ایوبی هفته هنر افغانستان را پاسخی به آن ندای حزن‌آلود دانسته و می‌گوید: سازها، آوازها، رقص قلم‌های لاجورد و موج رنگ‌ها نجوا می‌کنند جانِ پدر را … تا بگویند که هستند و می‌سازند وطن را گرچه با خشت جان خویش. تا بگویند با اقتدار که ستون به سقف وطن می‌زنند، گرچه به استخوان خویش و این است پیام این هفته پر از شور و خروش. افغانستان استاده بسان سرو. محکم بسان کوه. هفته هنر افغانستان جشن شکوفه‌هاست. جشنواره غنچه و همایش رویش.
 
ایوبی در پخش زنده این آیین مجازی نیز گفت: افغانستان سرزمین استعداد‌های درخشان است و امروز برای کمیسیون ملی یونسکو باعث افتخار است که این هفته ارزشمند را آغاز می‌کند. دشمنان این دو ملت بدانند که چراغ فرهنگ و هنر شعله‌ور است و آینده از آن مردمان این روزگار است. این روز‌های تلخ و دردناک می‌گذرد. کاش همه سروده‌های شاعران ایرانی را ببینند که چگونه با عبارت جان پدر کجاستی شعر سرودند و این عبارت ساده تبدیل به یک شعار و نماد شده است.
 

همزبانی مردم ایران با افغانستان

 
عبدالغفور لیوال، سفیر افغانستان در ایران، گفت: پس از حمله تروریستی به دانشگاه کابل، نسل جدید با اراده استوار خود اجازه ندادند که دانشگاه تعطیل شود و از فردای این حمله با شجاعت تمام، دروازه‌های دانشگاه باز شد و استادان و محصلان درس و تحصیل را آغاز کردند. شعرای عزیز ایران شعر‌های زیادی درباره این حادثه سرودند که تقریباً یک مجموعه می‌شود. آن‌ها با ما همزبانی کردند که جان پدر کجا هستی؟ قرار است به همین منظور آهنگی با آواز همایون شجریان اجرا شود. واکنش‌های ایرانیان در پی این حمله تروریستی نشان‌دهنده عاطفه و محبت است و باعث تسلی مردم افغانستان شد. باور دارم که هنرمندان افغانستان در هفته هنر آثار برتر و برجسته خود را در زمینه‌های گوناگون به نمایش خواهند گذاشت.
 
وی همچنین از افتتاح اتاق فرهنگ و تمدن افغانستان در ایران خبر داد و گفت: این اتاق فرهنگی منابع افغانستان‌شناسی و کتاب‌های متعدد و آثار هنری هنرمندان و صنایع دستی این کشور را ارائه خواهد کرد تا زمینه تعمیق روابط فرهنگی این دو کشور بیش از پیش فراهم شود.
 

امید به فردایی روشن

 
محمد عثمان بابری، رئیس دانشگاه کابل، نیز در بخش دیگری از این نشست مجازی گفت: ما با امید به فردایی روشن کار و با جهل و ظلم مبارزه می‌کنیم و با هم دوستی می‌ورزیم و نهال دوستی را بارور خواهیم کرد.
 
وی با بیان اینکه در حال حاضر ۲۶ هزار دانشجو در مقاطع گوناگون در دانشگاه کابل تحصیل می‌کنند، ادامه داد: یادآوری حادثه حمله به دانشگاه بسیار غم‌انگیز است، زیرا از نخستین افراد شاهد صدای موبایل شهدا بودم و صدای زنگ موبایل‌ها پی‌در‌پی به گوش می‌رسید.
 
بابری تصریح کرد: این حادثه غم‌انگیز نه تنها مردم افغانستان و دوستان و خانواده‌های این شهیدان و کشور‌های دوست مانند جمهوری اسلامی را ناراحت و محزون کرد، بلکه همه بشریت را متأثر کرد. در حالی که همه دانشگاهیان در این برهه حساس، مشغول فعالیت و خدمتگزاری هستند، متأسفانه دشمنان بشریت دست به فاجعه جانکاهی زدند که در تاریخ افغانستان سابقه نداشت و در این حادثه ۱۸ دانشجو شهید و ۴۹ تن زخمی شدند.  
 
وی ادامه داد: هنرمندان با هنر خود یاد گل‌های پرپر شده را زنده می‌کنند. به همین دلیل آفرینشگران هنری را می‌ستاییم که با هنر و اندیشه خود روح‌بخش هستند. این هفته فرصتی برای تقویت همدلی و دوستی میان دو ملت ایران و افغانستان است و از مدیران کمیسیون ملی یونسکو - ایران تشکر و قدردانی می‌کنم.
 

نشانه‌های رشد یک ملت

 
ابوطالب مظفری، شاعر و مسئول دفتر فارسی‌زبانان، گفت: یکی از نشانه‌های رشد ملت‌ها این است که مسائل خودشان حل کنند. ما دریافته‌ایم که ملت واحدی هستیم، اما در روزگار اخیر دچار بحران‌ها و مسائلی شدیم که استعمار و دشمنان آن‌ها را به وجود آورده‌اند و این می‌تواند بر روابط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و ... تأثیرگذار باشد. زبان، فرهنگ، تاریخ و مواریث فرهنگی مشترکی داریم و این‌ها می‌تواند نقطه اتکا برای گسترش فرهنگ باشد، اما به دلیل همین اشتراکات به نقطه ضعف تبدیل شده است. گاهی در مجامع درباره اینکه زبان افغانستان دری است یا فارسی بحث می‌شود و این موضوع نشان می‌دهد که باید چه اندازه فعالیت‌های فرهنگی را جدی بگیریم و از اختلاف‌ها دوری کنیم.
 
مظفری با بیان اینکه از برگزاری هفته هنری و فرهنگی افغانستان حمایت می‌کنیم، گفت: در جهان امروز زمینه‌های بسیاری برای نزدیک کردن ملت‌ها وجود دارد، اما تاریخ و زبان مهمتر از همه اینهاست، زیرا با هیچ گزندی آسیب نمی‌بیند. آنچه آسیب‌پذیر است سیاست‌ها و فرهنگ است و پشتوانه فرهنگی قوی داریم و هیچ موقع سیاست‌های بین دو کشور ما را مأیوس نخواهد کرد.
 
وی با اشاره به چهلمین روز فاجعه دانشگاه کابل، ادامه داد: در سخن گفتن باید دو مسئله پشتوانه عقلانی سخنان و قرین شدن این سخنان با عاطفه و احساسات را مورد توجه قرار داد. البته باید با استفاده از ابزار هنری هم بر این مسئله کار کنیم و تأثیر آن را در ذهن و روان مخاطبان ببینیم. در حال حاضر ما به ادبیات و هنر نیاز مبرم داریم و اهمیت این هفته فرهنگی و هنری از این حیث است. ادبیات و هنر احساس و عاطفه را ایجاد می‌کند. چرا شعر جان پدر کجاستی باعث جرقه‌ای در ذهن شد و احساسات و عواطف را برانگیخت؟! در واقع این عبارت جرقه‌ای در انبار باروت احساسات و عواطف انسانی بود و هر کسی که آن را می‌شنود می‌فهمد که این سخن از چه سوز و عشقی برخاسته است. ادبیات حس و عاطفه مشترک ایجاد می‌کند. خوب است که از هنر آغاز کنیم، زیرا هنر مستعدترین و آماده‌ترین عنصر است.    
 

برخورد مهربانانه با مهاجران افغان

 
سپس قنبرعلی تابش، شاعر افغانستانی، شعر جان پدر کجاستی را خواند.
 
به خون تپید کابلم خدای من کجاستی
چه با شکوه، همچنان در اوج کبریاستی
به خون گرم کودکم نوشته من بهشتی‌ام
خدای پاک من تو خالق چنین بلاستی؟
شهید راه دانش است نور چشمم‌ای خدا
چنین شهید را فقط خودتو خون‌بهاستی
*
کمر شکسته مانده‌ام کنار سرو پیکرت
نگاه هم نمی‌کنی چقدر بی‌وفاستی
فرشته جان نفس بکش! به مادر تو گفته‌ام
نمرده‌ای هنوز زنده‌ای و درکماستی
دوباره زنگ… باز مادر تو است پشت خط
چه خاک‌برسرم کنم بگویمش کجاستی
چسان بگویمش که تو دگر به صنف درس نه
به بام روضه سخی کبوتر رهاستی
 
در ادامه ضیا قاسمی، شاعر و نویسنده افغانستان و دانش‌آموخته رشته سینما از دانشکده صدا و سیما، گفت: فرهنگ و ادبیات افغانستان در سوگ چهره صاحب‌نام خود استاد زریاب است و ما تکیه‌گاه خود را از دست دادیم.  
 
قاسمی نیز شعر سپیدی را با عنوان «انفجار» درباره حادثه دانشگاه کابل خواند.
 
شلیک آغاز، خشت‌ها پرواز کردند از دیوار
شیشه‌ها پرواز کردند از قاب پنجره
شاخه‌ها پرواز کردند از درختان
کتابچه‌ها و قلم‌ها از میز‌های صنف
دست‌ها پرواز کردند از تن ادریس
مو‌های شعله‌ور سهیلا
پیراهن خونین یوسف
مسابقه‌ی پرواز بود
و دانشجو‌ها پرنده شدند
 
محمدحسین انصاری‌نژاد، شاعر ایرانی ساکن مشهد، نیز قصیده داغ کابل را به مردم افغانستان تقدیم کرد.
 
«جان پدر کجاستی؟»، اما جواب کو؟ / آن سرو خواب رفته به روی کتاب کو؟
آبادی ات کجاست؟ نفس می‌کشی هنوز /می پرسی از خودت هله خانه خراب! کو؟
حاصل به غیر چشم‌تر از این عتاب نیست / یا جز جویدن ِ جگر از این خطاب کو؟
از زهر چشم ساقی پیر فلک ملول /غیر از شرنگ، سهم تو از آن شراب کو؟
یک پا به پیش و پای دگر می‌کشد عقب / چشمی به کوه محو فرود عقاب کو
«اشک کباب، باعث طغیان آتش است» / سهمت به جز چکیدن خون بر کباب کو؟
دادند نان سوخته‌ای از جگر تو را / جز بر مدار خون تو یک آسیاب کو؟
خوردند گندمی که پس انداز کره‌ای / دیگر دلیل این همه خرده حساب کو؟
خون شما به شیشه عالی جناب‌ها / خونی به قدر مستی عالی جناب کو؟
ابر آمده است کو تب و تاب شکفتنی؟ / ابر آمده است در دهن غنچه، آب کو؟
در شامگاه فاجعه پس نی لبک کجاست؟ / دستی به زلف خونی چنگ و رباب کو؟
گیسو بریده، همنفس صبح کابلند / در خون نشسته جامه دران آفتاب کو؟
بوی تو را شنیده ام از باغ ارغوان / ما را به قدر یک سحر از آن گلاب کو؟
درد صنوبران رشیدت به جان ما / عکس ستارگان شهیدت به قاب کو؟
آن جا به شام مظلمه، هر سو سیاوشی‌ست /، اما کدام محکمه؟ افراسیاب کو؟
در چاه کابل است تو را هم تهمتنی/ رد شغاد گمشده پشت نقاب کو؟
خون ستارگان تو بر سنگفرش هاست / گیرم به قدر شیشه شکستن، شتاب کو
بر صبح باغ می‌شنوی رقص شعله را / نیلوفرانه حاصلت از پیچ و تاب کو؟
خونخواه چل ستاره خدایا کدام سوست؟ / او را به دوش، چله تیر شهاب کو؟
انگار ابر‌های اجابت سترونند / باران به وقت نافله مستجاب کو؟
کو نعره سواری از آن سو به انتقام / دستی از این قبیله به سرب مذاب کو؟
 
همچنین، در پایان زهرا حسین‌زاده، شاعر افغانستانی مقیم ایران، سروده خود را تقدیم کرد.
 
سر تمام قلم‌های خود کلاه گذاشت
به جای عکس خودش بین گنجه ماه گذاشت
کبوتران گچی را در آفتاب نشاند
برای یک‌یک آن‌ها دو تا نگاه گذاشت
نگفت چشم چپم می‌پرد عجول گذشت
هوای ابری این چشم را به راه گذاشت
تماس یکصد و زجر و دو بار بی‌پاسخ
منم که جان پدر در جواب، آه گذاشت
دهان پنجره را بست، عصر با تن سرخ
چراغ کوچک من خانه را سیاه گذاشت
تفنگ میل ندارد به عشق، کورگن است
ندیده صاحب داغی که سر به چاه گذاشت
ورق ورق همه را گیج کرده مریم من
که اسم دخترکم را گل و گیاه گذاشت؟
انتهای پیام
captcha