کد خبر: 3954929
تاریخ انتشار : ۰۱ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۵:۳۵
رفیعی آتانی بیان کرد:

تأثیرپذیری روش‌شناسی از مبانی هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی

عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت ضمن تبیین چیستی مبانی هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی تصریح کرد: روش علوم متناسب با نحوه تلقی شما از واقعیت موضوع است؛ یعنی هر روشی انتخاب می‌کنید پیش از آن درباره واقعیت موضوع آن علم به یک جمع‌بندی رسیده‌اید.

به گزارش ایکنا، مؤسسه آموزش عالی حوزوی امام رضا(ع) سلسله نشست‌هایی با عنوان «عقلانیت نوین اسلامی» با تدریس عطاالله رفیعی آتانی، عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت، هر هفته به صورت مجازی برگزار می‌شود. متن سومین جلسه از نظر می‌گذرد؛

عنوان بحث ما روش‌شناسی علوم انسانی است. معنای روش‌شناسی در ادبیات رایج فلسفه علم این است که می‌خواهد استدلال‌های لازم را برای انتخاب یک روش برای نظریه‌پردازی از میان روش‌های گوناگون ارائه کند؛ یعنی وقتی قائل می‌شوید که در این حوزه موضوعی خاص، روش اصولی درست است یا یک روش تجربی درست است. وقتی در یک حوزه موضوعی خاص برای درستی انتخاب یک روش در میان روش‌های گوناگون استدلال می‌کنید، در حال شناختن روش هستید. بنابراین روش‌شناسی به این معناست و روش‌شناسی با روش تحقیق فرق می‌کند. روش تحقیق یعنی در یک حوزه موضوعی خاصی روشی را برای تحقیق انتخاب کردید، اما در روش‌شناسی، روشی را از میان روش‌های گوناگون انتخاب می‌کنید.

نکته دوم اینکه روش‌شناسی مبتنی بر مبانی‌ای صورت می‌گیرد که چون ماهیت آن مبانی فلسفی است، آن مبانی یا معرفت‌شناختی است یا هستی‌شناختی است. منظور از مبانی معرفت‌شناختی این است که وقتی می‌خواهید یک روش را انتخاب کنید، پیش از آن درباره ماهیت تفکر، منابع تفکر، ابزار تفکر، محدودیت‌های تفکر و ظرفیت‌های تفکر در آن حوزه دارای دیدگاه هستید. این نوع بحث را معرفت‌شناسی می‌گوییم. معرفت‌شناسی یعنی آنگاه که موضوع تفکر شما خود تفکر است، خود شناخت است. مثلاً در روش‌های تجربی وقتی روش تجربی را از میان روش‌های گوناگون برمی‌گزینید، یک استدلال شما باید پایه معرفت‌شناختی داشته باشد. بنابراین باید ماهیت شناخت حسی پیش از آنکه شما روش تجربی را انتخاب کنید برایتان قابل قبول شده باشد.

مبانی هستی‌شناختی

از طرف دیگر علاوه بر مبانی معرفت‌شناختی روش‌ها، آنها دارای مبانی هستی‌شناختی هستند. منظور از مبانی هستی‌شناختی این است که اگر کسی روش حسی را برای نظریه‌پردازی انتخاب می‌کند باید منطقاً کسی باشد که واقعیت موضوع پژوهش خودش را واقعیت محسوس یا مادی بداند؛ یعنی اگر شما واقعیت را فرای واقعیت مادی یا علاوه بر حس، دارای سطوح غیر مادی بدانید نمی‌توانید منحصراً به روش تجربی اتکا کنید. باید منطقاً برای اینکه روش تجربی را از میان روش‌ها انتخاب کنید، نخست درباره ماهیت شناخت‌های حسی که روش تجربی مبتنی بر آن است دیدگاهی داشته باشید و همچنین در موضوع مورد پژوهش خودتان دارای مبنایی باشید که بر اساس آن قائل باشید روش تجربی روش صحیحی است.

بنابراین مبانی معرفت‌شناختی و مبانی هستی‌شناختی مجموعه استدلال‌های شما در قلمرو ماهیت شناخت و واقعیت موضوع شناخت است که انتخاب شما برای یک روش از میان روش‌های گوناگون را مستدل می‌کند. مجموعه این را فلسفه علم می‌نامیم. فلسفه علم مجموعه مبانی هستی‌شناختی و مبانی معرفت‌شناختی است که استدلال‌های لازم و کافی را برای انتخاب یک روش از میان روش‌ها فراهم می‌کند.

نقطه اتصال فلسفه عام و فلسفه علم

همین نکاتی که بیان شد نشان می‌دهد نقطه اتصال فلسفه به معنای عام و فلسفه علم کجاست. ماهیت فلسفه به معنای عام تولید معارفی از سنخ معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی است. اساساً خروجی فلسفه یافته‌های فلسفی درباره ماهیت شناخت و واقعیت است. بنابراین انگار خروجی فلسفه مطلق مجموعه استدلال‌های شما برای انتخاب یک روش از میان روش‌هاست.

اگر کسی از یک روشی حمایت می‌کند، اگر ما از او مطالبه استدلال کنیم باید انتظار داشته باشیم فهرستی از استدلال‌های معرفت‌شناسانه را روی میز بگذارد؛ یعنی بگوید چون من ماهیت معرفت را اینگونه می‌دانم به روش تجربی قائل شدم یا چون واقعیت را منحصر در واقعیت مادی می‌دانم روش تجربی را کافی می‌.دانم این دستگاه روش‌شناختی اوست که مبتنی بر یک دستگاه فلسفی است. اگر شما بخواهید یک روشی را نپذیرید باید به پایه‌های آن بپردازید. مثلاً ما که قائل هستیم روش‌های تجربی ناکافی هستند، قاعدتاً باید در قلمرو منابع معرفت‌شناختی او مناقشه کنیم و بگوییم معرفت حسی معرفت ناکافی است یا استدلال کنیم همه واقعیت، واقعیت مادی نیست تا بتوانیم با روش تجربی به کشف واقعیت نائل بشویم.

همین جا می‌توانم این بحث را طرح کنم که می‌توانیم بر اساس مبانی فلسفه اسلامی که دیدگاه‌های روشنی در قلمرو شناخت و واقعیت داریم روش‌های موجود علوم را مورد ارزیابی فلسفی قرار دهیم؛ یعنی بگوییم این روش را به دلیل این مبانی فلسفی که داریم قبول نداریم. مثلاً خود منطق صوری که الآن با آن حشرونشر داریم منطق صفر و یکی است؛ یعنی یا یک چیز کاملاً صحیح است یا غلط است. تقریباً همان منطق ریاضیات است. در ریاضیات یک عدد یا عضو یک مجموعه هست یا عضو یک مجموعه نیست. این منطق، واقعاً و ذاتاً برای فلسفه‌ای است که ماهیتش بر اصالت ماهیت استوار است. اصالت ماهیت یعنی واقعیات این عالم تمایز ذاتی از هم دارند.

تناسب منطق فازی با اصالت وجودی

اگر مبنای شما هستی‌شناختی تشکیکی باشد؛ یعنی از نظر شما رابطه بین موجودات تشکیکی و اشتدادی باشد، دیگر شما اصالت ماهیتی نیستید و اصالت وجودی هستید و دیگر نمی‌توانید از ریاضیات متعارف یا منطق صوری استفاده کنید. خود من حدسم این است منطق فازی خیلی مناسبت‌تر از این منطق صوری است.

به هر حال اینکه چه منطق و روشی را برای نظریه‌پردازی در علوم انتخاب کنید وابسته به این است که چه تصویری از واقعیت دارید و همچنین شناخت را چگونه می‌بینید. به نظر من هم واقعیت فازی است و هم شناخت انسان فازی و مشکک است. بنابراین چون هم شناخت فازی و مشکک است و هم واقعیت مشکک است برای اینکه بتوانیم یک شناخت درستی داشته باشید یباید منطقمان تشکیکی باشد. تنها فایده این عرایض این است که بین واقعیت موضوع و روش مناسب آن تناسب وجود دارد. پس روش علوم متناسب با نحوه تلقی شما از واقعیت موضوع است؛ یعنی هر روشی انتخاب می‌کنید پیش از آن درباره واقعیت موضوع آن علم به یک جمع‌بندی رسیده‌اید.

نکته سوم اینکه روش‌شناسی دارای دو رویکرد اساسی است. یک رویکرد، رویکرد پسینی است؛ یعنی وقتی یک علمی تولید می‌شود، تلاش ‌کنید نظم‌های حاکم بر آن علم را پیدا کنید. مثلاً وقتی علم فقه در فرآیند تطوری تولید می‌شود یک کسی بگوید فقیهان برای نظریه‌پردازی چنین روشی را در عمل به کار گرفتند. این نگاه درجه دوم و بیرونی به فقه است. رویکرد دوم رویکرد پیشینی است؛ یعنی شما می‌نشینید از روی مبانی فلسفی برای تولید علم یک روش استخراج می‌کنید؛ مثلاً می‌گویید مبنای من فلسفه صدرایی است. اگر مبنای من صدرایی باشد و بخواهم در یک حوزه موضوعی نظریه‌پردازی کنم باید با چه روشی نظریه‌پردازی کنم.

انتهای پیام
captcha