به گزارش ایکنا، محمد مرادی، استاد دانشگاه قرآن و حدیث، شب گذشته، 27 فروردین، در سومین نشست از سلسله نشستهای تفسیر موضوعی و معارفی قرآن که به همت موسسه بینالمللی حکمت برگزار میشود، با موضوع «از وحی تا مصحف» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
همه میدانیم که یک متن مقدس آسمانی به نام مصحف و یا به قول مشهور قرآن کریم داریم. احیانا شاید این سوال پیش آمده باشد و یا جایی نوشته شده باشد که آیا این کتاب که به نام قرآن در اختیار داریم همانی است که خدا فرستاده و پیامبر(ص) دریافت و تدوین کرده است؟ چرا این سوال مطرح شده و ما چگونه اطمینان پیدا کنیم که این کتاب همانی است که بر پیامبر(ص) نازل شده است. همه کسانی که با متون علوم قرآنی و قرائت قرآن سر و کار دارند به خوبی بدانند که یکی از دلایلی که در مورد قرآن این شبهه به ذهن کسی میآید و یا مطرح میشود اختلاف قرائات است. اینکه در متون کهن و یا میانی مطالبی در مورد قرآن آمده که فلان آیه و یا کلمه را فلان جور بخوانید و ... این شائبه را ایجاد میکند که آنچه از جانب خدا آمده چه بوده است و اگر خدا آنچه از جانب خدا دریافت میکرد به ما میداد این مشکل را نداشتیم.
یکی از دلایلی که میتواند این شبهه را تقویت کند، وجود برخی روایات است که در آنها از تصحیف و تحریف و کاسته شدن از آیات قرآن سخن به میان آمده است و این نیز خیلی مورد توجه قرار گرفته و اکنون هم در مطالعات قرآنی همواره این مسئله مطرح است که بالاخره این کتاب دستخوش تغییر شده و به راحتی میتوان گفت این آنی نیست که بر پیامبر(ص) نازل شده است. آیا اینطور است؟
احتمالا برخی کشمکشهای فرقهای بین مسلمین نیز میتواند به تقویت این شبهه کمک کند. از سوی دیگر در تاریخ قرآن نکاتی آمده که شاید مزید بر علت باشد و گفته میشود آیا پیامبر(ص) خود این کتاب را نوشته و یا دستور به نوشتن آن داده شده و یا صحابی این کار را کردهاند؟ حداقل ما هفت یا هشت مصحف را داریم که اولین مورد مصحف امام علی(ع) بوده است. اینها مجموعه دلایلی هستند که به ذهن کسانی این شبهه را پدید آورده که قرآن دستخوش تغییراتی شده است.
در این گفتار دنبال این هستم که یک روش تازهای را مطرح کنم که بتوانم این مسئله را حل کنم و یا حداقل مسئله را تبیین کنم تا ابعاد مسئله به گونهای روشن شود و کسانی که اطلاعاتی را دریافت میکنند، بتوانند داوری کنند که آیا این کتاب همان است که بر پیامبر(ص) نازل شده یا خیر. به جز بدفهمیهایی که برای برخی به وجود آمده یکسری گزارهها را نیز به درستی ندیدهایم و باید ابعاد این مسئله را روشن کنیم و امیدوارم این نکات کمک کند که بگوییم این قرآن همان است که بر پیامبر(ص) نازل شده است.
موارد استعمال وحی در قرآن
پیامبر(ص) در نخستین دریافتی که از خدا دارد مبعوث به رسالت میشود و با کشفی شهودی درمیابد که پیامبر(ص) شده است. آن چیزی که برای ایشان رقم خورده وحی است. در اینجا باید مختصری در مورد وحی توضیح دهم. در مورد وحی اگر کسی بخواهد در قرآن کریم یک نگاه همه جانبه داشته باشد، میبیند که فقط وحی نیست که در قرآن به مثابه یک روش و یا به مثابه یک طریق و یا راهی که از جانب خدا انتخاب شده استعمال شده است، بلکه یکی از کلمات است که برای انتقال کلام خدا از آن استفاده شده است. در قرآن بالغ بر 15 واژه وجود دارد که آنها همگی تقریبا از نوعی انتقال پیام از خدا سخن گفتهاند، اما مجموعه آنها در کلمه وحی اصطلاح شدهاند.
بنابر نظر کسانی مانند آیتالله جوادی آملی، وحی یک واقعیت بیشتر نیست و انتقال پیام است اما مصادیق گوناگونی پیدا میکند، اما کسانی که معتقد به روح معانی نیستند و معتقد به همه طرقی هستند که در قرآن اشاره شده، آن وحیها را به انتقال پیام و ... تقسیم میکنند. از مجموعه این آیات که در مورد انتقال پیام میبینیم، اینطور است که خدا یک گروهی را انتخاب میکند که به نسبت دیگر مخاطبین یک برجستگیهایی را پیدا کردهاند و خدا بیشترین کاربرد کلمه وحی را در مورد این افراد دارد. چه قائل به روح معنا در وحی باشیم یا نباشیم، میتوانیم یک کاربردی از وحی را در قرآن برای کسانی بدانیم که دریافتکننده پیامهایی از سوی خدا هستند. این پیامها تشریعی هستند و مراد همین انتقال سخن است که خدا برای ما قصه میگوید و از گذشتگان و آیندگان و ... سخن میگوید و مجموعه اینها پیامهای تشریعی هستند و میتوان گفت مراد از وحی، انتقال پیامهایی از جانب خدا به برخی افراد روی زمین است.
بیان شد غیر از کلمه وحی، کلمات دیگری نیز داریم که همین معنا یعنی انتقال پیام را دارند. برای نمونه، خدا گاهی از تعبیر نزول و مشتقات آن استفاده میکند. پیدا است مراد از نزول حتما فرود آمدن از یک رتبه مکانی بالاتر به رتبه پایینتر نیست، چون خدا همهجا هست و خدا در عالم بالای مکانی نیست که بگوییم پیامی فرستاده است. اما تعبیر نزول و یا تنزیل به روشنی میگوید که خدا پیامی دارد و محصول این نزول وحی است. از جمله این تعبیر نیز مشتقات القا است. همچنین تعبیری که از ندا ساخته میشود نیز انتقال پیام است و حتما برای بازی و ... نبوده، بلکه برای انتقال پیام بوده است. لذا راههای انتقال پیام به برگزیدگان خدا وجود داشته و به مجموعه آنها وحی میگوییم. گاهی هم خدا میگوید از پشت پرده سخن میگوییم و خدا در سوره شوری میگوید: «وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ» که یکی از راهها برای انتقال پیام وحی است که در این آیه معنا نشده است.
در شِق دوم انتقال پیام از خدا که قرار است فرشته آید نیز عبارت وحی را داریم و البته مراد از اینکه فرشته، وحی میکند، با آیات دیگر روشن میشود که خدا میگوید جبرئیل آن پیام را به قلب تو وارد میکند و اگر فراز دوم آیه شوری را بگوییم که وحی جبرئیل به معنای القای به قلب است در اینصورت در حالت اول نیز همین حالت رخ میدهد و میتوان گفت وحی پیامی است که به جان کسی القا میشود.
در وحی انسان با جان خود پیام الهی را دریافت میکند
آنچه اتفاق میافتد این است که انسان چیزی را به جان دریافت میکند و گاهی هم خدا در انتقال پیام فقط قلب را در نظر ندارد و حس را مورد توجه دارد که باز هم دریافتکننده نهایی جان انسان است. جایی که خدا میگویید از پشت پرده، گویی مرادش گوش کردن است و مثالی که میزنند مواردی است که خدا گاهی خطاب به برخی از پیامبران از یک طریقی صوت ایجاد میکرده است. مانند آنچه در مورد موسی(ع) اتفاق افتاد. اینها مواردی است که القای به قلب نیست و گویی موسی(ع) میشنود و در حقیقت الهام نیست، بلکه از بیرون صوتی را دریافت میکند و در تفاوت وحی و الهام نیز همین را میگویند که وحی از بیرون و الهام از درون انسان است و تفاوت دیدگاهی که در مورد وحی وجود دارد همینجا است که راه متفاوت میشود و گفته میشود جایی که خدا میخواهد به پیامبر(ص) پیام دهد وحی میکند، اما همه ما تجربه الهام را داریم و ممکن است اینها را هر پیامبری هم داشته باشد و این الهامات وحی نیستند.
هرچند برای کسی که تجربه وحی دارد، با چیزی که در جانش به نام الهام رخ میدهد، تفاوت ماهوی نمیتوان قائل شد، اما یافته درونی و بیرونی را پیامبر(ص) تشخیص میدهد. در قرآن داریم که گاهی از پیامبر(ص) سوالاتی میشد و میگفتند باید منتظر باشم تا پیام خدا آید. اگر این الهام و جوشش درونی بود، نباید این اتفاق بیفتد و میتوانست مانند هر متفکری فکر کند و راه حل بدهد، اما گاهی تا دو ماه هم این اتفاق طول میکشد تا پیامبر(ص) وحی را دریافت کند و از اینجا است که ایشان در مورد دریافتهای خود، زمانی که به او پیشنهاد میدهند قرآن دیگری بیاور، یا همین قرآن را تغییر بده، میگوید نمیتوانم این کار را بکنم. اینها شواهدی است بر اینکه پیامبر(ص)، وحی را با کشف و شهود میفهمید که این، آن چیزی است که از بیرون وجودش وارد وجودش میشود.
یافتههای پیامبر(ص) با چیزی که به نام قرآن شناخته شده از اینجا راهش تفکیک میشود و آیاتی که پیامبر(ص) از بیرون وجودش دریافت کرده با آنچه از درونش یافته را تفکیک میکند. با اینکه سنت نیز عدل قرآن است اما پیامبر(ص) یافتههای درونی خود را قرآن نامیده است؛ یعنی چیزهایی که قرار بود دریافت و برای مردم بازخوانی کند. این آیات نشان میدهد پیامبر(ص) آنچه به عنوان وحی دریافت میکرده را تفکیک میکرده و همانها را بازخوانی میکرده و سفارش میکرده که بنویسید، حفظ و ختم کنید.
سفارش پیامبر(ص) به تفکیک قرآن و سنت
پیامبر خود قرآن را از سنت خود تفکیک میکرد و سفارش میکرد قرآن نوشته شود. جریانی که در دنیای اسلام به وجود آمده که به نام قرآنیون است یکی از بهانههایشان این است که اگر پیامبر(ص) میخواست سنتش در کنار قرآن اعتبار داشته باشد، باید همین کار که با قرآن کرد با آن هم میکرد، اما توصیه پیامبر(ص) به ننوشتن سنت به این نکته که با قرآن تفکیک شود مربوط بوده نه اینکه مانع از نگارش شود و مرادش این بوده که قرآنها را مجزا بنویسید و سنت من را با قرآن مخلوط نکنید.
یافتههای پیامبر(ص)، وحی هستند و از بیرون وجود پیامبر(ص) بر ایشان القا میشوند. آنچه در دنیای کنونی مطرح میشود، این است که مستشرقین روی پارهای از مکتوبات و آثار باستانی رفتهاند و روی اینها مانور میدهند که باید دید قابل اعتماد هستند یا خیر. اصلا قرآن یک کتاب شفاهی است و هیچ کجای قرآن نیامده که چیزی از جانب خدا مکتوب شده باشد و حتی پیامبر(ص) وقتی آنها را بازخوانی میکرد از روی یک نوشتهای نبوده است. فعالیتهای پیامبر(ص) شفاهی است و وحی را دریافت میکند و در ذهن خود محافظت میکند و به اصحاب نیز توصیه به حفظ میکند. قرآن ادبیات شفاهی دارد و به صورت شفاهی به مخاطبین رسیده و از طریق مخاطبین درجه اول یعنی صحابه که استاد قرآن شدند، همین روش پی گرفته شد و این کتاب قبل از آنکه مکتوب شود و نسخه مکتوب داشته باشد، یک ادبیات شفاهی دارد و آموزش آن نیز شفاهی است و در قرآن کریم خداوند پیامبر(ص) را موظف میکند که قرآن را برای مردم بخوان و کاری که پیامبر(ص) کرد یک کار حاشیهای و جنبی در کنار آموزش قرآن است که وقتی قرآن را میگرفت تلاوت میکرد و علاوه بر آن باید به مردم آموزش میداد و در حاشیه همه اینها پیامبر(ص) یک وظیفهای هم برای خود تعیین کرد و آن کتابت وحی بود.
اما آنچه الآن ما داوری میکنیم بر اساس این نوشتافزارها است که فلان مصحف و مصحف فلان صحابه و ... را داوری میکنیم که فلان قاری فلان جور نوشته که با قرآنهای دیگر متفاوت است. اما اعتباری که در انتقال شفاهی متن به تودههای مسلمان که بخش فرهنگ قرآنی و میراث قرآنی است، وجود دارد، به مراتب مهمتر از بخش تاریخ مادی قرآن است که بیشتر روی این تاریخ مادی مانور میدهند که فلان نسخه را پیدا کردیم که معلوم نیست چه کسی اصلا نوشته است. اینکه این همه روی پارهای از نسخهها و سنگنوشتهها و حتی قاریانی که غیرمعصوم هم بودند تأکید شود، صحیح نیست. اگر کسی از صحابه مصحفی را تدوین کند به معنای این است که قرآن پیامبر کم و زیاد شده؟ خیر.
انتهای پیام