به گزارش ایکنا، حشمتالله قنبری، پژوهشگر تاریخ اسلام، شب گذشته، 31 اردیبهشت، در برنامه تلویزیونی «هدی» که از شبکه قرآن و معارف سیما پخش شد، به شرح فقراتی از نهجالبلاغه پرداخت که متن آن را در ادامه میخوانید؛
انتخاب یک بخش جداناشدنی از متن زندگی انسان است. انسان سعادت و شقاوت را انتخاب میکند و مختار است. اما هر رده و طبقهای به انتخاب معنا و هویتی میدهد و آثار آن را متنوع میکند و سختترین انتخابها، انتخابهایی است که باید با سرنوشت مردم سروکار داشته باشید و خیر و شر امور را انتصاب و انتخاب تعیین میکند. عمر دنیا زود تمام میشود و عمر ریاست نیز زودتر تمام خواهد شد، اما آثار یک انتخاب بد تا ابد پاک نمیشود و میماند. عمل انسان تمامشدنی نیست و قرآن نیز فرموده: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ». این طور نیست که بگویید به لحاظ مسائل صنفی و ... فلان کار را انجام دادیم و نباید پاسخگو باشیم.
وجود مقدس امام علی(ع) که هیچ نقطه ابهامی در دایره آفرینش برای او وجود نداشت وقتی میخواهد الگو بسازد، رسمالخطی برای مردم معمولی تعیین میکند که باید مسیر هدایت را تشخیص دهند. انسان گوهر خلقت است و باید خودش گوهر وجودیاش را استخراج کند و موقعیت ممتاز را به دست آورد. بنابراین کلمات امام علی(ع) برای این است که نقشه راه را در اختیار بندگان خدا قرار دهد و برای رسیدن به سعادت اولاد آدم به زحمت نیفتد. گاهی اوقات مسئول، مالک اشتر است که تکلیفش با خود، مردم و امام زمانش روشن است و برای همین، ابدیتی پیدا میکند که امام(ع) نیز تمامقد پاسدار او میشود.
انسان وقتی میخواهد از یک استاندارد تبعیت کند، همت بلند نیز میخواهد؛ چون در غیر این صورت آسیب میبیند. اگر فرمانده نیروهای مسلح مقتدر باشد، ثبات و امنیت ملی تامین میشود اما اگر در نظام مدیریتی کشور سستی وجود داشته باشد، فهم مردم، قوام جدی پیدا نمیکند و مردم دچار ابهام میشوند و دین برای این است که حیرت به وجود نیاید. بنابراین در انتخاب و انتصاب، بیانات امام(ع) در این زمینه موضوعیت پیدا میکند که فرمود فرماندهان ارشد و مدیران مرتبط با مردم از بین کسانی انتخاب شوند که خیرخواه، پاکدل و حلیم باشند؛ یعنی کسی را انتخاب کن که در توحید و ولایتمداری و در عمل به سنت پیامبر اکرم(ص) هیچ نوع خللی در او وجود نداشته باشد.
شما نمیتوانید به اعتبار اسلام و به نام اسلام مسئولیتی به عهده بگیرید و بعد کسانی دستیار شما شوند که اعتقادی به این مبانی ندارند و این نقض غرض و نقطه آغاز شکستن پیمان است. امام(ع) تصریح میکند کسی را انتخاب کنید که تظاهرات دینی او متوقف بر منافع خودش نباشد که اگر چیزی به او میرسد ولایتمدار باشد و اگر در جایی منافع او به خطر افتاد این طور نباشد. البته این افراد به صورت غبار حذف میشوند و امام(ع) تأکید میکند این شخصیت مسئول باید سلامت باشد و مردم از وجودش احساس آرامش کنند.
نکته دیگر این که مسئول نظام اسلامی باید در مقابل مردم، خدا، پیامبر و ولی حلیم باشد که چیزی بالاتر از صبوری است. مطلب دیگر این است که این مدیر باید دیرخشم باشد و زود از کوره در نرود و اگر نکتهای گفته شد به او برنخورد. هرچه پست بالاتر میرود یک عده ویژه نیز وجود دارند که به تملق میپردازند و او نیز خوشش میآید. کسی از تملق بدش میآید که خودش را در سایه یک تربیت دینی تربیت کرده باشد.
تملق برای انسان دلچسب است و انسان باید خیلی بزرگ باشد که در بند تملق گیر نکند. وقتی انسان زود عصبانی نشد، سریعالرضا میشود و عفو میکند و به سادگی از عذرخواهی دیگران برای رسیدن به عفو استفاده میکند و کظم غیظ این آدم موجب عذرپذیری او میشود. اما حلم و کظم غیظ از دید قرآن دو صفت پسندیده اهل ایمان است. شاید دو سرمایه مبنایی مدیریت دینی همین دو مطلب باشد؛ چون این دو ویژگی باعث میشود که یک مدیر به اعصاب خودش مسلط میشود و وقتی مسلط شد، غضب او تحت کنترل قرار میگیرد و بر رفتار خودش مسلط میشود. ذات اقدس متعال در 15 جای قرآن کریم از خودش و انبیای باعظمت و با کرامت خودش با صفت حلیم بودن یاد کرده است.
راغب در مفردات در تعریف حلم نوشته است: حلم کنترلکننده طغیان خشم است؛ چون خشم در نهاد انسان وجود دارد اما چیزی که خوب و بدش میکند ظهور و بروز بهجا و بیجای آن است. خشم همیشه هم بد نیست و اگر نباشد، انسان یک موجود منفعل میشود اما نوع ظهور و بروزش مهم است. امام علی(ع) در تعریف حلم یک معنای لطیفی دارد و آن اینکه عقل دوست مرد و حلم وزیرش است؛ یعنی چیزی برای انسان در مقام دوستی به اندازه سرمایه عقل نیست. تعقل به معنای استفاده از سرمایههای عقلی است اما عقل یک وزیری دارد که حلم است؛ یعنی دستیار اول عقل است. بنابراین، آدمی که حلم ندارد عاقل هم نیست.
از امام علی(ع) نقل شده که حلم نور است و در روایت دیگری داریم که علم نیز نور است و اینها قرین هم هستند. در ادامه آمده که عقل جوهری است که در درون حلم قرار داده شده است. اگر انسان حلیم نباشد، عقل او در اسارت غضب است اما کظم غیظ که میآید، یک بند است، مانند وقتی که مشکی را پر از آب میکنند و لبریز میشود، درِ آن مشک را میبندند و در اصطلاح قوت و قدرتی است که اگر در انسان رونق پیدا کند از سرازیر شدن خشم او جلوگیری میکند. همان طور که کظم باعث حفظ آب در مشک میشود، خشم را نیز کنترل میکند و مؤمن از اظهارنظرهای نابخردانه در امان میماند. بنابراین عمل ابلهانه نشانه نبود حلم است.
یک خبری را ابن شهرآشوب مازندرانی در مناقب آل ابی طالب گزارش کرده که این خبر را علامه مجلسی نیز در بحارالانوار آورده است و حلم از این خبر فهمیده میشود. یک مرد شامی وقیح و بیادبی را وارد مدینه میکنند و در مسیر امام مجتبی(ع) قرار میدهند. این نکته را باید تأکید کنم که وقاحت و دریدگی عفت جامعه را لکهدار میکند و همیشه این را تذکر میدهم که با آدم بیادب نباید رفیق شد؛ چون بالاخره آسیب میزند و خاصیت وقاحت این است. یکی از کارهای دشمنان اهل بیت(ع) برای شکستن قداست آنها این بود که یک آدم بیادب را سر راه آنها قرار دهند.
این فرد را در مسیر امام(ع) قرار دادند تا شخصیت امام(ع) را تخفیف دهد. امام(ع) رسید و مرد شامی نیز شروع به بد گفتن کرد. او اهانت میکرد اما امام با یک تبسم مواجهه کرد و گوش داد. تا جایی گوش داد که حرف او تمام شد و آن فرد خسته شد. وقتی که خسته شد و نشست، امام مجتبی(ع) در نهایت ادب رفت و کنارش نشست و گفت ای شیخ، تو غریب هستی و تو را به اشتباه انداختهاند و اطلاعات غلط به تو دادهاند. مهم نیست، من از تو گلایهای ندارم و حالا هم اتفاقی نیفتاده و بدان که از تو چیزی به دل نگرفتم. اگر رضایت ما را بخواهی ما از تو راضی هستیم و به دل نگرفتیم، اگر از ما مطالبهای داری نیز مطرح کن، ما میدهیم و اگر هم دلت خواست شبهات تو رفع شود، ما آماده هستیم. علت این بود که روشن کردن یک منحرف به معنای باز کردن در بهشت برای همه است. در ادامه نیز میگوید اگر باری داری، روی کول میگیرم.
انتهای پیام