به گزارش ایکنا، نهمین همایش بینالمللی «فلسفه دین معاصر» روز گذشته ۱۱ خرداد، با سخنرانی جمعی از پژوهشگران و اندیشهوران به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان مجید احسن، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع)، را میخوانید؛
فلسفه دین یکی از شاخههای دینپژوهی است. دینپژوهی شاخههای مختلفی دارد که برخی از آنها دغدغه صدق و کذب را ندارند؛ مانند روانشناسی دین، اما آنها که عمدتاً دغدغه صدق و کذب مدعیات دینی را دارند یا با خاستگاهی که بررسی صدق و کذب مدعیات ادیان را دارند؛ دو دسته مهم هستند؛ یکی حوزه کلام یا الهیات است که ما وظیفه کلام را دفاع از دین میدانیم که تعریف مشهور کلام در سنت اسلامی و غیراسلامی است و روشهای مختلفی دارد که عمدتاً جدلی است. به این معنا که از ماده مشهور استفاده میکند و موضعش در برابر الحاد به شرطِ لا و در برابر ایمان به شرط شیء است، اما حوزه فلسفه دین، که به بررسی عقلانی دین میپردازد، آن طور که در توضیحش در افواه وجود دارد، روش خود را عقلی میداند و خاستگاهش نیز فلسفه تحلیلی است، اما امروزه توسعه یافته و خاستگاهش عقل تحلیلی است و منحصر به این نیست و فلاسفه قارهای نیز با انواع گرایشها به مباحث فلسفه دین پرداختند و نحلههای جدیدی را رقم زدند. فلسفه دین لزوماً دغدغه بررسی صدق و کذب آموزههای ادیان را ندارد و چهبسا نحلههای دیگری این امکان را دارد که در فلسفه دین وارد شوند؛ مثلاً ممکن است عقل قیاسی برهانی ارسطویی - سینوی، که بنیاد فلسفه اسلامی را تشکیل داده، نحلهای را در فلسفه دین رقم بزند.
خاستگاه فلسفه دین، دین مسیحی است اما انحصاری ندارد و اگر قید فلسفه دین اسلامی به این معنا باشد که حوزه مطالعاتش را باورهای دین اسلام قرار دهد، مشکلی نیست، اما اگر مراد این باشد که اسلام قرار است به عنوان یک روشِ داوری در فلسفه دین ورود کند و فلسفه دین اسلامی به این معنا باشد، محل نقد جدی است و باید بررسی شود. چیزی که ما در سنت اسلامی - ایرانی خود سراغ داریم، انفعالی در حوزه فلسفه دین است و مراد از انفعال نیز معنای منفیِ ارزشداورانه نیست، بلکه بدین معناست که فلسفه دین یک علم وارداتی بوده و بومی نشده است. از این رو مباحث در ساحت ترجمه مانده یا عمدتاً ذیل اندیشهای است که خاستگاهی غربی و مسیحی دارد. گرچه تلاشهای استقلالی خوبی انجام شده اما هنوز عنصر بومی در حوزه فلسفه دین در ایران وجود ندارد.
تأسیس رشته فلسفه دین نشاندهنده برخی از این تلاشهاست اما با اینکه سالهاست به این حوزه پرداخته میشود، همچنان ابهام مفهومی و تصوری از فلسفه دین باقی است. اگر به سرفصلهای این درس مراجعه شود، ابعاد این مسئله روشن است و شرایط به نحوی است که مرزبندی با کلام قدیم و جدید و ... صورت نگرفته است. حتی برخی فلسفه دین را به دفاع عقلانی از دین فروکاست دادهاند و به این سؤال جواب نمیدهند که در این صورت تفاوت فلسفه دین با کلام فلسفی و ... چه میشود. این ابعاد را در کلام جدید نیز داریم که میگویند یک مسئله جدید را داریم، اما خبر از یک تغییر بنیادین میدهند که این کلام جدید نامیده شود، علیرغم اینکه در گذشته نیز مسائل جدید داشتیم.
این ابهامات دو مقصر دارد؛ یکی از مقصران آنها کسانی هستند که دغدغههای ایدئولوژیک دارند و گاهی نیز با سوءگیریهای سیاسی وارد میشوند که موجب میشود هر امکان نویی را در خدمت هدف خود بگیرند و آن را مبدل کنند و اساساً آن را به امری ببرند که با چیزی که هویت آن علم را تشکیل داده، متفاوت باشد. این مسئله به کِندی برمیگردد که میگوید فلسفه یونان به درد دفاع از دین میخورد. دومین دسته مقصران کسانی هستند که به خوبی جایگاه فلسفه دین را فهم کردهاند و مترجمان و اساتید این حوزه هستند، اما تلاشی صورت ندادند و یا تلاشها به اندازه کافی نبوده که برای کسانی که در سنت اسلامی میاندیشند بتوانند جایگاه این علم را تبیین کنند.
برای اینکه شاهد اتفاقات مثبتی باشیم، باید کاربستی از مفاهیم صورت گیرد تا قابل فهم شود و نیاز داریم ابتدا این علم را بومیسازی کنیم. گاهی اوقات هنوز جاگیاه این علم روشن نشده و آنچه نقش مهمی دارد، مفاهیم سنت خودی است که به بومیسازی فهم جایگاه فلسفه دین کمک میکند. تا قبل از ابنسینا همه فکر میکردند که آنتولوژی با تئولوژی یکی هستند، اما روشن شد که فلسفه تئولوژی نیست، بلکه آنتولوژی است و فلسفه ماورای فیزیک نیست، بلکه متافیزیک به معنای خاصی است.
در اینجا به یک تلاشی که فلاسفه مسلمان برای مرزبندی علوم داشتند اشاره میکنم که با سه امر مبادی، موضوع و مسائل یک علم همراه است. هر علمی موضوعی دارد که از احکام ذاتی و احوال کلی آن علم بحث میشود. یک مسائلی هم دارد که بررسی میکند آیا احکام این موضوع هست یا خیر و در اینجا وارد اصطلاحات ذاتی نمیشوم. در مبادی نیز یا تصوری یا تصدیقی است؛ مبادی تصوری؛ یعنی به مفاهیم خود وضوح مفهومی بدهید و مبادی تصدیقی؛ یعنی باید اموری تصدیق شوند تا امکان گفتوگو در مورد آن علم فراهم شود.
در این بحث بر مبادی تصوری فلسفه دین میپردازم و مقداری ایضاح مفهومی میکنم که امکان تمایز را نیز فراهم میکند. موضوع فلسفه دین مدعیات دینی است، اما باید دید فلسفه چیست. فلسفه از وجود موجود بر مبنای لوگوس صحبت میکند؛ یعنی یک تلاش عقلانی حول محوری بر روش لوگوسی است و این لوگوس در زبانهای مختلف با زبانهای مختلفی آمده است، اما منحصر نیست و دیالکتیک افلاطونی، پدیدارشناسی هوسرلی، هرمنوتیک گادامری و ... را فلسفه میدانیم؛ چون حول محور وجود واقعیت بحث میکنند. متافیزیک سنتی ما و فلسفههای مضافی که میشناسیم را فلسفه میدانیم و نحله فلسفه تحلیلی و قارهای نیز از وجود موجود صحبت میکند.
بنابراین سخن از احکام وجودی هر موجودی به صورت لا به شرط است؛ خواه زبانی و یا ... باشد که فلسفه است و موجودی به نام دین در حوزه فلسفه دین مورد بحث است و وجودی به نام دین نیز مورد توجه فیلسوف قرار گرفته و گاهی نیز اخلاق محل حیرت فیلسوف است و از وجودش سخن میگوید. به همین دلیل موضوع فلسفه را نه به معنای بررسی مدعیات دین، بلکه به معنای صدق و کذب میدانیم، بلکه وجود واقعی دینی مورد سؤال فیلسوف قرار میگیرد. لوگوس هم که فیلسوف دارد و با آن در وجود امر دینی میاندیشد، به گونه مختلفی است
گاهی این لوگوس به زبان تحلیلی به زبان آمده و اخیراً با عقل قارهای از آن بحث شده است. حال چرا نتواند با برهان سینوی این سوالات مورد توجه باشد؟ این فروکاست فلسفه دین به کلام هم نیست و مرزش روشن میشود؛ چون کار فلسفی است و ارتباطی به دفاع فلسفی از دین و یا کلام قدیم و الهیات کلاسیک و ... ندارد، گرچه میتواند مسائل مشترک داشته باشد. اگر مبادی و مسائل فلسفه دین را با اصطلاحات خودی تبیین کنیم میتواند ما را به بازسازی و تجدیدنظر در این علم برساند.
انتهای پیام