تبریزی: فیلمنامه این کار از طرف آقای علمیفرد؛ تهیهکننده به من پیشنهاد شد. وقتی سناریو را مطالعه کردم متوجه شدم، با یک اثر بیوگرافی درباره یکی از دانشمندان هستهای روبهرو هستم. وقتی فیلمنامه را خواندم معیارم این بود متن اثر جهتداری نباشد. خوشبختانه این خواسته در متن بود. در کنار این ویژگی فرازوفرودهایی که در کار وجود داشت را پسندیدم. جدا از داشتههای فنی، وقتی سناریو را خواندم متوجه مظلومیت شهید شهریاری شدم، همین مسئله انگیزه مرا برای ساخت کار بیشتر کرد.
تبریزی: نهتنها کاوه خداشناس، بلکه همه بازیگرانی که برای حضور در این سریال برگزیده شدند از قبل انتخابشده بودند. این گفته نیز تعارف یا شعار نیست، اما درباره نقش شهید شهریاری نیز باید بگویم چند بازیگر مدنظر بود، اما دغدغه داشتیم بازیگری که انتخاب میکنیم تنها شبیه این شهید نباشد، بلکه معرفت و مظلومیت وی نیز در بازیگری که انتخاب میکنیم، وجود داشته باشد، همچنین تأکیدمان این بود بازیگری که انتخاب میکنیم با تماشاگر سمپات خوبی برقرار کند. با این معیار، یک یا دو گزینه را مدنظر داشتیم، اولین انتخابمان کاوه بود، البته کارهای قبلی او نیز در انتخابمان بیتأثیر نبود. بههرحال وقتی ایشان همکاریش را با ما آغاز کردند با توجه به متانتی که در رفتار وی وجود داشت متوجه شدیم بهترین انتخاب را برای نقش شهید شهریاری انجام دادهایم.
کاوه در ابتدای کار تا حدی ترس داشت که حضور در کارهایی اینچنینی وی را کلیشه کند، اما هراندازه کار جلو رفت بهاندازهای با نقش عجین شد که با انرژی بسیاری بالایی در پروژه حضور پیدا میکرد، بنابراین از انتخابی که شهید شهریاری برایمان انجام داد بهشدت راضی هستم.
خداشناس: قبل از«خداحافظ رفیق» کارهای دیگری بازی کرده بودم، اما این فیلم بود که باعث دیده شدن من شد. «صبح آخرین روز» حال و هوای دیگری داشت، زیرا همانگونه که کارگردان گفت حضور در مجموعه دعوتی بود که شهید شهریاری برای حضور در این کار انجام میداد. بههرحال وقتی بازی را آغاز کردم تازه متوجه شدم این شهید چه نخبهای است.
درباره الزام ساخت چنین کارهایی باید بگویم، در «صبح آخرین روز» بخشی وجود دارد درباره ترور شهید علیمحمدی. در این قسمت بهصورت مستند از مردم درباره شهید سؤال میشود، درمییابیم قضاوتهای درستی پیرامون این افراد وجود ندارد! این موضوع به ما متذکر میشود در رابطه با معرفی نخبگانمان کمکار بودهایم.
بودجهای که برای این سریال در نظر گرفته شد به عوامل این نکته را القا میکرد که ساده از این کار گذشته شود، اما هیچیک از عوامل بهسادگی از کنار کار نگذشت، پس به عنوان بازیگر، وقتی در کنار گروهی مشغول به کار شدم که هرچه در توان دارد را برای سریال گذشته من نیز انگیزه پیدا کردم، هر آنچه در توانم است برای پروژه انجام دهم. در ضمن پیرامون این نقش تحقیقات فراوانی انجام دادم بهویژه خانواده و دوستان این شهید اطلاعات بسیار خوبی دادند، هرچند راهنمایی کارگردان هم کمک کرد تا نقش را آنگونه که مدنظرم است ایفا کنم.
خداشناس: در فیلمنامه این سریال زندگی شهید چندان فرازوفرودی عجیبی نداشت، پس گروه نویسنده با تیزهوشی زندگی شهید شهریاری را از کودکی مدنظر قرار میدهد. همچنین باید تأکید کنم بازی در نقشهایی که ممکن است تماشاگر نسبت به آنها گارد داشته باشند بسیار سختتر از نقشهایی است که برای تماشاگر به ذاته سمپات هستند. پس بهعنوان بازیگر با کمک کارگردان به این نقش در جاهایی رنگ خاکستری پاشیدم.
در سریال میبینیم شهید در بخشهای حتی عصبانی شده و سر رئیس دانشگاه شهید بهشتی فریاد میزند. به همین دلیل میگویم به نقش رنگهای متفاوتی پاشیده شده تا از تختی درآید. رنگارنگ کردن یک شخصیت کمک میکند تا به حقیقت آن کاراکتر نزدیکتر شویم. در این میان خانواده شهید بهویژه همسرشان (بهجت قاسمی) برای رسیدن به این خواسته نیز (رنگارنگ کردن شخصیت) از هیچ کمی دریغ نداشتند.
تبریزی: آنچه در این سریال از شهریاری میبینید شاید 40 درصد از منشهای این شهید باشد، زیرا در تحقیقاتی که انجام دادیم حتی کوچکترین ذره خاکستری را در زندگیشان مشاهده نکردیم. جالب است وقتی فیلمنامه را خواندم این سؤال برایم پیش آمد آیا یک شخصیت تا این اندازه میتواند تکبعدی و مثبت باشد؟ اما در ادامه هراندازه که بیشتر تحقیق کردم متوجه شدم آنچه از خوبیهای این فرد گفتهشده، نیمی از آنچه نیست که در واقعیت وجود دارد. در این راستا کتابی با عنوان «شهریار سرزمین من» وجود دارد که اگر مردم آن را مطالعه کنند متوجه خواهند شد این شهید چه منش و رفتاری دارد.
نکته بعد اینکه، شهید شهریاری در جنگ حضور نداشته است. زندگی یک دانشمند تماماً با قلم و کاغذ در ارتباط است، درصورتیکه اگر شخصیت رزمنده را داشتیم دست کارگردان برای بالا بردن ضربآهنگ سریال باز بود. این امر کار کارگردان را سخت میکند. پس تلاش کردیم همه ابعاد شهید را بیاوریم. استفاده از شهید علیمحمدی که فردی شوخ بوده در این سریال، یکی از قدمهایی بود که برای بالا رفتن ریتم در کار انجام شد.
خداشناس: همیشه باید تلاش خودم را انجام دهم که متفاوتترین نقشها را ایفا کنم، اما برخی مواقع درباره یک نقش شاید انتخاب چندانی برای گزینش بازیگر وجود نداشته باشد. برای مثال در سریال «آقازاده» برایم سؤال شد چرا باز نقش یک بازپرس به من داده شده است. بهرنگ توفیقی کارگردان سریال به من گفت فکر میکنی چند نفر وجود دارند که قادرند چنین نقشهایی را بازی کنند؟ این امر (کمبود بازیگرانی که قادرند نقشهایی خاص را بازی کنند) این پذیرش را به من میدهد تا برخی از نقشهای اینچنینی به سمتم آید، البته این خاصیت (نقشهای خاص برای تعدادی از بازیگران) برای تلویزیون کار میکند، چون تماشاگر این رسانه چندان در پی ساختارشکنی نیست، بلکه کاری را میخواهد که از ابتدا بتواند با آن همذاتپنداری کند.
میدانستم در «صبح آخرین روز» با یک اثر بیوگرافی روبهرو هستم، اما از کوچکترین فرصت استفاده کردم تا ببینیم کجا و چه زمانی قادرم، رگههای خاکستری به کار بپاشم، بنابراین هر جا این موقعیت را مشاهده میکردم با مشورتی که با آقای تبریزی انجام میدادم این کار را انجام میدادم. برای نمونه در سکانسی میدیدیم شهید شهریاری با همکارش بگومگو کرده و سر او فریاد میزند. درباره این سکانس برخی دوستان گفتند که در قالب یک شهید چه دادوبیدادی راه انداختی! از آنها سؤال کردم آیا این امر را پسندیدند؟ آنها نیز جواب دادند که این اتفاق را دوست داشتهاند.
این سریال چیدمان و ساختار بسیاری خوبی دارد، چراکه اگر قسمتی را نبینید شاید داستان را گم کنید. این امر به خاطر فلشبک یا فلشفورواردهایی است که در کار مدنظر قرار گرفته است. این سریال در جای خودش یک انسجام روایی نیز دارد بهویژه که شکست زمان نیز دارد.
شاید به این سریال بهعنوان یک کار سفارشی نگاه شود که درباره شهیدی هستهای است، درصورتیکه گروه سازنده چنین نگرشی را نداشت. بههرحال «صبح آخرین روز» شاید از دور اثری به نظر آید که شخصیتهایش مشخص است، اما وقتی به آن نزدیک میشویم متوجه پیچیدگیهایش میشویم.
تبریزی: در اکثر کارهای نمایشی، این معضل وجود دارد، زیرا همیشه نهادهای مختلف پیرامون پرداختن به شخصیتها و شهدا مدعی هستند، البته شاید هم در بروز این سختگیریها حق هم داشته باشند، زیرا کار رسانه فرهنگسازی است، در همین راستا همه ارگانهای مختلف میخواهند آنچه از آنها در کارهای نمایشی نشان داده میشود، الگو باشد، خواستهای که غالباً به آن هم نرسیدهاند! برای مثال نیروی انتظامی و بیمارستانها که در بسیاری از فیلمها و سریالها مورداستفاده قرار میگیرند، اصرار دارند یکسری اصول ظاهری حفظ شود، هرچند بهشخصه با این امر چندان ارتباط برقرار نکردم که چرا باید تنها ظاهر را حفظ کنیم؟ چرا نباید یک مقدار عمیقتر به موضوع نگاه کنیم؟ لازم به ذکر است در «صبح آخرین روز» چندان درگیریهای اینچنینی نداشتیم، زیرا آنچه درباره نیروهای امنیتی وجود داشت در فیلمنامه بود، پس از قبل پیرامون آن هماهنگیهای لازم بهعملآمده بود.
خداشناس: تاثیرگیری از نقش اتفاقی واقعی است، چون بخشی از نقش در بازیگر بجا میماند و بخشی از ما در نقش. این حقیقتی است که درباره تکتک نقشهایی که بازی میکنیم برایمان رخ میدهد. در حقیقت بخشی از وجود ماست که در نقش متبلور میشود. یعنی بخشی از خفته ماست که با کاراکتر بیدار شده و با او زیست میکند. وقتی این اتفاق رخ داد مسلماً تأثیرش در فرد باقی میماند.
وقتی من نقش آدمکش را بازی میکنم قطعاً یک آدمکش درونی دارم که برای ایفای کارم باید آن بخش خفته را بیدار کنم تا بتوانم برداشت کنم، بنابراین نقش شهید شهریاری که هشت ماه با او زندگی کردم در من باقی خواهد ماند. جالب است بدانید، گریم آقای شهریاری بهگونهای بود که در زندگی شخصی هم مرا درگیر خود میکرد. برای مثال مدل ریشی که این شخصیت داشت مرا به الگوهای اداری دهه 70 نزدیک میکرد. همین مسئله، احوالاتی به من میداد که تأثیرش مطمئناً باقی خواهد ماند.
ابتدا باید دید تعهد به چه معنایی است. اگر منظور آن چیزی که رایج است را میگویید، قاعدتاً خود را چنین توصیف نمیکنم. برای همین طی سالها تلاش کردم کارهای متنوعی را بازی کرده و برای خود یک رنگآمیزی مشخص داشته باشم.
تبریزی: شهریاری یک دانشمند بود که این ویژگیاش بر چیزهای دیگری که داشت قالب بود. این دانشمند علم هستهای ما را ارتقا داد، پس ساخت فیلم و سریال درباره چنین افرادی را ضروری میدانم، همچنین مطمئنم مردم نیز با آن مخالفتی نخواهند داشت. درباره پایین بودن مخاطبان چنین کارهایی باید بگویم بودجهای که برای تولید چنین کارهایی در نظر میگیریم مناسب با موضوعی که انتخاب کردهایم، نیست، ولی بهشخصه دوست دارم درباره شهدا کار کنم، چون این افراد جز مفاخر تاریخ این سرزمین هستند.
خداشناس: هر اثر هنری دارای نقد است، اما دوست دارم پیرامون کارهایی نظیر «صبح آخرین روز» جلساتی برگزار شود تا پیرامون آنها کارشناسی انجام دهیم. درباره سیاستهای سازمان برای تولید آثار نمایشی هم باید بگویم ما بازیگران یا فیلمسازان بهعنوان عناصر خرد در وضعیت موجود دخالتی نداریم، وگرنه ما هم میدانیم از گذشتههای دور در این سرزمین مفاخر وجود داشتهاند که میشود درباره آنها نیز اثر تولید کرد. درضمن با آمارهای مخاطبان این سریال کاری ندارم، زیرا آنچه اهمیت دارد این است اثری که تولید میشود پشت آن انرژی بسیاری خرج شده است تا آن کار تولید شود.
سریالهای داخل را نباید با کارهای هالیوودی مقایسه کنیم، چون در آنجا نیز سریال یا فیلمهایی ساخته میشود که در راستای سیاستهای آن کشور است. این امر نیز طبیعت رسانه است. با این توضیح وقتی یکسری موضوعات در رسانه ملی مدنظر قرار میگیرد باید شرایط آن را نیز درک کرد، هرچند وضعیت در سینما و پلتفرمها یا تلویزیون فرق دارد. در آنجا شاید بتوان حرفهای دیگری هم زد. درمجموع، امیدوارم درباره این سریال بتوان کارشناسی حرف زد تا مجموعه بتواند ریتم دلخواه را داشته باشد.
در جلسات کارشناسی باید بررسی شود درباره افرادی که شاید در زندگیشان فرازوفرود چندانی ندارند در 30 قسمت حرف زدن سخت است. در چنین شرایطی برای به دست آوردن ریتم، سریال به چند بخش تقسیم میشود. درضمن میخواهم به بودجه کار هم اشاره کنم که شرط بسیار مهمی است، چون شاید اگر این کار میتوانست از چهرههای شناختهشدهتری در امر بازیگری استفاده کند بر تعداد مخاطبانش افزود میشد. این ضعف را خود نیز واقف بودیم، اما بودجهای که برای کار در نظر گرفته شده، دست سازنده را برای انتخابهای بهتر بسته است. بههرحال با توجه به امکاناتی که کار داشت فکر میکنم با زحمتی که برای سریال کشیده شده، اتفاق خوبی را شاهد بودهایم. برای مثال به بخش نیروهای اطلاعاتی اشاره میکنم که با دستان خالی صحنهپردازی بسیاری خوبی انجام شده است.
تلاش میکنم در کارم روند رو به رشد داشته باشم. من «خداحافظ رفیق» را در 21 سالگی بازی کردم، اما امروز 40 سال دارم، ولی قبول دارم که برخی نقشها، شاهنقش هستند، بهنحویکه تماشاگران وی را با آن شخصیت به یاد میآورند. شاید «خداحافظ رفیق» هم چنین باشد.
انتهای پیام