مجتبی نوروزی، کارشناس مسائل افغانستان و سرپرست سابق رایزنی فرهنگی ایران در کابل در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، اظهار کرد: تغییر رویکرد ایران نسبت به طالبان، به معنایی که برخی در حال تبلیغ آن هستند، در سیاست رسمی جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد، یعنی نهادهای رسمی و افراد تأثیرگذار بر سیاست خارجی کشور چنین تغییری را قبول ندارند و چنین تغییری در مواضع رسمی نظام نیست. در همان دورانی هم که نهایت نزاع و دشمنی بین ایران و طالبان در رسانهها مطرح میشد، باب گفتوگو و مذاکره باز بود. به هر حال، ایران این حق را برای خودش قائل است که با همه بازیگران منطقهای مذاکره داشته باشد و آنها را در جهت منافع خودش و منافع کلی منطقه سوق دهد.
وی افزود: متأسفانه برخی جریانها در سطح رسانهای تلاش میکنند اینگونه القا کنند که اولاً طالبان تغییر کرده و دوماً به قدرت قابل توجهی دست یافته که ایران و تمام بازیگران منطقهای را به تعامل با خودش ناگزیر کرده است. این جریانها در حال تئوریزه کردن این موضوعات هستند، در حالی که استدلالهای بسیار عمیق و قوی وجود دارد که نشان میدهد طالبان حداقل بهصورت پایهای و مبنایی تغییر نکرده و این تغییر بیشتر در سطح رسانهای است و یکسری جریانها در داخل به آن دامن میزنند و یکسری جریانها در خارج نیز از این موضوع سوءاستفاده و تلاش میکنند آن را بهعنوان موضع رسمی ایران القا کنند.
این کارشناس مسائل افغانستان تصریح کرد: این نه تنها رویکرد ایران، بلکه رویکرد تمام گروههای سیاسی و مردم افغانستان است که اگر طالبان مکانیسمهای مبتنی بر آرای مردم را بپذیرد و بر این اساس در قدرت مشارکت کند، به میزانی که پایگاه اجتماعی مردمی دارد، میتواند در قدرت سهیم باشد. همه گروهها این را پذیرفتهاند و مردم نیز از آن استقبال میکنند و موضع رسمی ایران نیز این است که طالبان بهعنوان یک واقعیت اجتماعی قابل حذف نیست، ولی تمام قدرت نیز محسوب نمیشود. اختلاف اینجاست که طالبان ادعا میکند قدرت مطلق است و قدرتش به ناحق از سوی کسانی که در سال 2001 به کابل حمله کردند، غصب شده و حق دارد بهصورت مشروع حاکم باشد و در این حاکمیت، دیگران نیز میتوانند زیر بیرق امارت اسلامی قرار گرفته و با طالبان همکاری داشته باشند. در حالی که هر آنچه برآیند گفتوگوهای واقعی بینالافغانی بدون دخالت دیگران محسوب میشود، همان چیزی است که ایران نیز آن را میپذیرد و طالبان هم میتواند بخشی از آن باشد و اینکه چند درصد از قدرت متعلق به این جریان است، همان گفتوگوها و مراجعه به آرای عمومی آن را مشخص خواهد کرد.
نوروزی درباره ریشه و پایه تفکر طالبانی، گفت: کسانی که سعی در تطهیر طالبان دارند، تصویری که ارائه میدهند، این است که طالبان یک جریان سنی حنفیمذهب بهشمار میرود، در حالی که ریشههای فکری طالبان بیشتر از اینکه تحت تأثیر حنفیت بهعنوان یک مذهب اهل مدارا و تعامل باشد، ریشه در مکتب دیوبندیسم در شبه قاره هند دارد که در دهه 80 میلادی بهواسطه مدارس دینی که برای آنها در مناطق قبایلی پاکستان و با پول عربستان تشکیل شد، علاوه بر اینکه تحت تأثیر مکتب دیوبندیسم قرار داشتند، رگههایی از گرایش وهابی و سلفی را نیز بهدست آوردند. یعنی تفکر طالبان، دیوبندی، وهابی و سلفی است و اگرچه به اندازه و صراحت وهابیت سایر مذاهب اسلامی را تکفیر نمیکند، ولی با آنها سر سازگاری نیز ندارد و فقط در صورتی آنها را میپذیرد که بهعنوان شهروند در جامعه زندگی کنند و کاری به سیاست، اجتماع و نهادهای قدرت نداشته باشند. اگر اینگونه باشد، جان آنها را محترم میشمارد، ولی هر جایی احساس کند که هر جریانی در برابر قدرتش میایستد، حتماً با آن بهصورت خشن برخورد میکند و در این برخورد خشونتآمیز، مسلمان و غیرمسلمان، اهل سنت و شیعه و گروههای مختلف قومی برایش فرقی ندارند.
وی اضافه کرد: البته در جامعه افغانستان، یکسری تفاوتها و شکافهای اجتماعی جدی در مرز زبان، مذهب و قومیت وجود دارد و جریانهایی که در مقابل طالبان قرار میگیرند و تلاش میکنند مانع تمامیتخواهی آنها در عرصه قدرت شوند، اگر طالبان با آنها تفاوت و شکاف اجتماعی داشته باشد، از خشونت بیشتری استفاده میکند. یعنی اگر یک گروه سنی پشتون در برابر آنها بایستد، حتماً با این گروه بهصورت خشن برخورد خواهد کرد، ولی میزان خشونتش در برابر یک گروه هزاره فارسزبان شیعه نسبت به آن گروه سنی پشتون حتماً بیشتر است، اگرچه ابایی از اعمال خشونت نسبت به گروههای سنی و پشتوزبان نیز ندارد. بنابراین، مسئله آنها قدرت است، یعنی مهمترین ویژگی که در گفتمان طالبان میتوان تصویر کرد، تمامیتخواهی محسوب میشود که به دنبال برقراری حاکمیت اسلامی با قرائت طالبانی است که ریشه در دیوبندیسم داشته و تحت تأثیر وهابیت سلفی قرار دارد.
این کارشناس مسائل افغانستان ادامه داد: اکنون که طالبان در قدرت نیست، ممکن است در مواردی بهصورت تاکتیکی برای اینکه به قدرت برسد، مدل خشونت خود را تغییر دهد، یا از میزان آن بکاهد، هر چند که در همین درگیریهای اخیر نیز شواهد مشخصی وجود دارد که نشان میدهد دست به خشونت زده است، برای مثال روستای سرتکاب در ولسوالی پاتو در ولایت دایکندی را کامل به آتش کشیدند تا مردم نتوانند دوباره به این منطقه برگردند و در آن ساکن شوند، چون منطقهای کلیدی برای گذر از جنوب به سمت شمال بود. البته در مواردی نیز برای تبلیغات شعارهایی میدهند، ولی این شعارها از جانب مردم افغانستان پذیرفته نشده و خیزشهای مردمی که اکنون در میان تاجیکها، ازبکها، هزارهها و پشتونها در برابر طالبان وجود دارد، دال بر این است که مردم افغانستان که تجربه زیست در کنار طالبان را دارند، باور به تغییر این جریان ندارند و مشخص نیست چرا برخی صرفاً بر اساس یکی دو مصاحبه یا قولهای داده شده در برخی مذاکرات از سوی برخی رهبران خاص طالبان که خود آنها نیز قدرت مطلق در بدنه این جریان ندارند و حرفشان در بسیاری از موارد پذیرفته نیست، ادعا میکنند که طالبان تغییر کرده و دست از آن خشونتها برداشته است. البته اینکه نوع و سبک اعمال خشونت آنها با داعش تفاوتهایی دارد، درست است، ولی دلیل بر این نیست که طالبان از سر رأفت اسلامی برخورد میکند، اهل مداراست و دست از اعمال خشونت نسبت به مردم بیگناه برداشته است.
وی بیان کرد: در یک سطح تحلیل، نزاع طالبان با برخی گروهها در افغانستان، نزاع روستا و شهر است. یعنی جریانهایی که کاملاً در جوامع سنتی و روستایی ریشه دارند، چون احساس میکنند باورهایشان از سوی جامعه شهری در معرض خطر قرار گرفته، سعی در مقابله دارند. این موضوع در تاریخ معاصر افغانستان بیسابقه نیست، یعنی بارها جریانهای این چنینی از مناطق حاشیهای و روستایی برآمده و تلاش کردهاند قدرت موجود در ساختار شهری و مرکزی را به چالش بکشند. طالبان نیز در همان دهه 70 که پا به عرصه گذاشت، در گامهای اول تلاش میکرد قدرت مرکزی را به احترام نسبت به سنتهای خود وا دارد. بنابراین، طالبان در برخی مناطق روستایی آن هم در مناطقی که کاملاً تحت تأثیر القائات ملاهای این جریان قرار دارند، پایگاه اجتماعی دارد و این بدنهای که تولید میشود و در میدان جنگ میجنگد، در آن پایگاه اجتماعی ریشه دارد.
نوروزی افزود: اینکه چند درصد از مردم افغانستان خواهان طالبان هستند، محل بحث و مناقشه است، ولی آنچه قابلیت اثبات دارد، این است که پایگاه اجتماعی طالبان در اکثریت نیست، چون به هر حال جوامع شهری خواهان روی کار آمدن طالبان نیستند و درصد قابل توجهی از جمعیت افغانستان در شهرهای بزرگ زندگی میکنند. از طرف دیگر، اگر طالبان یقین داشت که پایگاه اجتماعی قابل توجه و در اکثریت دارد، حتماً به مکانیسمهای مراجعه به آرای مردم تن میداد، ولی اساساً از این مکانیسمها فراری است و از این میترسد که دروغش مبنی بر داشتن پایگاه مردمی گسترده برملا شود. شواهدی هم که میآورد، چندان متقن نیست، مثلاً ادعا میکند در برخی مناطق مردم بهجای مراجعه به دادگاههای دولتی، به حاکم شرع طالبان مراجعه میکنند. اولاً این مناطق دوردست است و بعضاً به دادگاههای دولتی دسترسی ندارند و از طرف دیگر، در برخی مناطق سنتی ایران نیز مردم ترجیح میدهند به ریشسفیدها مراجعه کنند، چون مکانیسمهای دادرسی در دادگاهها طولانی و هزینهبر است و در آن مناطق افغانستان نیز مردم بر اساس اینکه ملاهای طالبان ریشسفید هستند، به آنها مراجعه میکنند، ولی به معنای پذیرش طالبان با این مبنا و تفکر و ایدئولوژی نیست.
وی درباره موضع طالبان نسبت به داعش، گفت: باید به این نکته توجه داشت که داعش افغانستان با داعش شامات متفاوت است، یعنی تصور و تصویری که از داعش شاماتی در عراق و سوریه داریم، بهصورت کامل قابل انطباق با داعش افغانستان یا داعش شاخه خراسان نیست. پایه اصلی داعش شاخه خراسان به جنبش اسلامی ازبکستان مربوط میشود که حدود 40 سال است در مناطق مرزی افغانستان و پاکستان حضور دارند و همچنین برخی جریانهایی که از طالبان جدا شدهاند، برای اینکه مخالفتشان را با بدنه اصلی و رهبری طالبان اعلام کنند، به داعش شاخه خراسان پیوستهاند و به تعبیر خود آنها، پرچم سفیدشان سیاه شده است. مروری بر تاریخ معادلات در افغانستان نشان میدهد که اتحادها و ائتلافها خیلی پایدار نیست و به راحتی بر اساس منافع شکسته میشود و افرادی که تا دیروز در نقطه مقابل هم قرار داشتند، به راحتی با هم اتحاد تشکیل میدهند. بنابراین، هر گروه افراطگرای دیگری که میخواهد جریان سومی بین دولت و طالبان باشد و خود را خارج از این دو تعریف کند، پرچم داعش را بلند میکند و به آن میپیوندد. البته هم غربیها، هم جریانهای عربی و هم برخی جریانهای قدیمی در داخل طالبان هر کدام بنا به ملاحظات خودشان سعی در تقویت داعش دارند.
سرپرست سابق رایزنی فرهنگی ایران در کابل تصریح کرد: نکته مهم این است که اختلاف داعش و طالبان، اختلافی ریشهای، عمیق و مبنایی نیست، بلکه اختلافشان بر سر قدرت است. طالبان ادعا میکند هیچ گروه اسلامگرایی در داخل جغرافیای افغانستان اجازه فعالیت ندارد، مگر اینکه در بیعت با این جریان باشد. یعنی اسامه بن لادن و ایمن الظواهری هم وقتی به افغانستان آمدند، با ملا عمر بیعت کردند، تا اجازه داشته باشند در نقاط روستایی دورافتادهای که در اختیار طالبان است، یا در مقطعی که طالبان بخش عمدهای از خاک افغانستان را در اختیار داشت، به فعالیت خود ادامه دهند. اگر روزی داعش شاخه خراسان نیز امارت و رهبری طالبان را بپذیرد، اجازه فعالیت در این جغرافیا را خواهد داشت. بنابراین، همکاری آنها دور از ذهن نیست، هر چند اختلافاتی به لحاظ ایدئولوژیک میان آنها وجود دارد، ولی آن قدر مبنایی نیست که آنها را از همکاری با یکدیگر در آینده دور کند. در همین چند سال گذشته نیز مواردی بوده که از غلبه نیروهای دولتی در برخی مناطق احساس خطر کرده و با یکدیگر همکاری کردهاند و در مواردی که این احساس خطر وجود نداشته، به نزاع میان خودشان ادامه دادهاند که عمدتاً نیز برتری با طالبان بوده است، بهدلیل اینکه در مناطق تحت تسلط خود ریشه و پایگاه اجتماعی دارد.
انتهای پیام