به گزارش خبرنگار ایکنا؛ نشست ادبی «شب صائب تبریزی» شب گذشته ۱۱ تیر به همت گروه بینالمللی هندیران با حضور شاعران، استادان و هنرمندان کشورهای فارسیزبان برگزار شد.
این برنامه طی دو ساعت برگزار شد و تعدادی از شاعران به ویژه شاعران هند در استقبال از این روز به شعرسرایی پرداختند و قطعاتی از آثار هنری خوشنویسی از ابیات برگزیده صائب تبریزی ارائه کردند.
مصطفی محدثی خراسانی در این نشست مقاله «صائب و حکمت اخلاق محور» را ارائه کرد. وی در این مقاله معتقد است: صائب، شیوه بیانی مستقیم، پند و اندرز را متناسب پیام و مرتبه کلام خویش و از طرفی شأن مخاطب نمیداند. شعر صائب بیان حکمتهاست و به همین دلیل هم پند است و هم اندرز و هم بیان اخلاقیات و فضیلتها. اما به تنهایی هیچکدام از اینها نیست. او اخلاق را با عرفان در هم میآمیزد و عشق را جانمایه کلامش قرار میدهد و اینگونه است که در شعر صائب بدون اینکه مخاطب احساس کند شاعر میخواهد به او چیزی بیاموزد یا او را تشویق به کاری و یا از انجام آن نهی کند، به طور غیرمستقیم همین تأثیرها را با خواندن شعر صائب دریافت میکند.
وی میافزاید: برخورد حکیمانه صائب با مقوله اخلاق موجب میشود تا به جای اینکه دغدغه معلول داشته باشد، نگاهش معطوف علت باشد. در نگاه ژرف صائب توجه و وابستگی بیش از حد به دنیا علت بسیاری از ناهنجاریهای اخلاقی و معضلات فردی و اجتماعی است، همین وابستگی موجب زیادهخواهی و در نتیجه حقکشی و اجحاف به حقوق دیگران میشود، همین تعلق است که عمر گرانقدر که باید صرف تعالی روح و اوجمندی انسان شود، صرف بازی با زرق و برق دنیا میشود، دنیایی که سفلهپرور است و به تعبیر صائب، امکان دعوی مردانگی در آن نیست.
این شاعر تصریح میکند: از شگردهای صائب در بیان حکمتها که موجب تأثیرگذاری بیشتر کلامش میشود، پرهیز از زبان امر و نهی مخاطب، به طور مستقیم است. او در شعر، یا حکمتهای اخلاقی را بدون در نظر داشتن مخاطب مشخصی به طور کلی مطرح میکند و یا از زبان خود سخن میگوید و بیشتر هم خودش را مخاطب قرار میدهد، خودش را تشویق و خودش را برحذر میدارد و در نهایت از ضمیر جمع اول شخص، استفاده میکند که بهترین موضع برای بیان نکات اخلاقی و ارشادی برای تأثیرگذاری بر مخاطب است، چرا که مخاطب خود را نه در مقابل، که در کنار شاعر میبیند.
در ادامه مهدی باقرخان، شاعر هندی در استقبال از مصرع «درین بساط دگر روزی حلالی نیست» از صائب تبریزی، شعری را سروده است.
سخن، ز لذت هجر است و قیل و قالی نیست
خودم سؤال خودم هستم و سؤالی نیست
چگونه شیشه جان، نذر دوستان بکنم؟
که دستهای رفیقان، ز سنگ، خالی نیست
بیا به حرف دل پاک، گوش بسپاریم
همیشه رند، سزاوار گوشمالی نیست
بهار زودگذر رفت و باز، فصل خزان
نمانده است کمالی که با زوالی نیست
به فیضِ هجر تو هر روز، اشک میبارم
دل شکسته، گرفتار خشکسالی نیست
به چه امید من خسته باغبان باشم
که در کویر زمین دلم نهالی نیست
پس از درازی شبهای شک و شبهاتم
طلوع صبح، یقینی است، احتمالی نیست
فاطمه صغری زیدی، شاعر هند نیز با بهرهگیری از این مصرع صائب «میشوند از سرد مهری دوستان از هم جدا» شعری با عنوان «مرز ایران و هند» را سروده است:
میشود عطر گل و این گلستان از هم جدا
یا شود این سقف زیبای جهان از هم جدا
گشته انسان اشرف مخلوق لیکن بیدلیل
میشود با هر بهانه این و آن از هم جدا
ما همه از یک رگ و ریشه به هم پیوستهایم
کی شود این ریشه فرهنگمان از هم جدا
مرزها با بازی بیرحم استعمار غرب
گشته این قوم بزرگ آریان از هم جدا
فرق بین ما فقط یک هدیه از سوی خداست
ابن آدم میشود آیا چنان از هم جدا
این تمدن این ثقافت حاصل هر دو بود
میشود آیا شود این جسم و جان از هم جدا
هر دو مرز پاک من ایران و هم هندوستان
میشود آیا شوند این دوستان از هم جدا
علیرضا قزوه شاعر نیز غزلی را در استقبال از شعر «میشوند از سرد مهری دوستان از هم جدا» ارائه کرد.
ما جدا هستیم، آری همچنان از هم جدا
نیست، اما بر سر ما آسمان از هم جدا
فتنه میبارد بر این باغ خزانریز غریب؟
دشمنان یک جا نشسته، دوستان از هم جدا
جمع ما این سیبهای سرخ روی یک درخت
باز شد با باد عصیان خزان از هم جدا
ما یکی بودیم در هند و عراق و روم و چین
کرد ما راای دل غافل زبان از هم جدا
ما حقیقت را فدا کردیم در پای مجاز
وای بر قومی که شد پیر و جوان از هم جدا
هی به ایمان و یقین یکدگر شک میکنیم
مردمانی در صف اندوه نان از هم جدا
گردنه بسیار و دزدان بیشمار و راه صعب
میرود با چشم بسته کاروان از هم جدا
قرنها قصاب استعمار ما را پوست کرد
گوشتها از هم جدا و استخوان از هم جدا
آهای سنی جماعت! شیعه اهل سنت است
ما جدا ماندیم، چون تیر و کمان از هم جدا
ای مسلمانان، مسلمانی به دست بسته نیست
وای اگر اسلام را سازد اذان از هم جدا
همچو صائب هشت سالی هست دل بستم به هند
نیست ایران من و هندوستان از هم جدا