«رواق هشتم» در تهران گشوده شد
کد خبر: 4004937
تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱۴۰۰ - ۱۴:۴۸

«رواق هشتم» در تهران گشوده شد

در شب شهادت امام رضا علیه السلام کانون شعر و ادب خدمت رضوی استان تهران، عصر شعر «رواق هشتم » را با مشارکت نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور برگزار کرد.

به گزارش ایکنا، محفل ادبی عصر شعر «رواق هشتم» با حضور و سخنرانی علیرضا جانه سرپرست کانون های خدمت رضوی استان تهران و مهدی رمضانی، معاون توسعه کتابخانه‌ها و ترویج کتابخوانی، اعضای شورای ادبی نهاد و جمعی از خادمیاران به صورت حضوری و مجازی برگزار شد.

در این نشست شاعران مطرحی چون سید عبدالله حسینی، رضا اسماعیلی، عبدالرحیم سعیدی راد، مصطفی محدثی خراسانی، قاسم صرافان، محمدمهدی عبدالهی، میلاد عرفان پور، حسین صیامی محسن چایچیان، هادی ملک پور، فاطمه نانی زاد، نفیسه سادات موسوی و فاطمه افشاریان و محمد زمان گلدسته به شعرخوانی پرداختند.

برخی از شعرهای خوانده شده به شرح زیر است:

در ابتدای محفل حجت الاسلام سید عبدالله حسینی مدیر مرکز اسلامی آفریقا شعر خود را اینگونه سرود:
ای حسن محض، یا حسن ای حسن را عیار
ای آنکه حسن، یافت زروی تو اعتبار
دیگر نداشت چهره یوسف ملاحتی
روزی که یافت دفتر حسن تو انتشار
خورشید لمعه ایست زچشم مشعشع ات
صد کهکشان به دور نگاه تو در مدار
آن حرف‌های سرخ که در طشت غم زدی
با لخته های خون جگر گشت ماندگار
در شان دست‌های تو نازل شده است تیغ
آنسان که زیب دست علی بود ذوالفقار
ای مصلح نخست که از برکت شما
هرجا که نام توست بود صلح برقرار
باران تیر بود که بر پیکر تو ریخت
تابوت خون گریست برای تو زار زار
خلق کریم و خوی حسن، خلقت جمیل
بیرون بود حساب سجایایت از شمار
زلف سیاه وروی سپیدت بهار حسن
مصداقی از تولج لیل است درنهار
ای منتهای حسن، تو را تا که آفرید
گفت آفرین به حضرت خود آفریدگار
در کار خلقت تو خداوند در ازل
هرچه که داشت علم و هنر کرد آشکار
روزی که ریخت طرح جمال تو آن جمیل
خلاق هر چه داشت هنرآمدش بکار
افکند طرح حس حسن را چنان که خود
مبهوت ماند و کرد مباهات وافتخار
در ملتقای پاک «دو دریا» خدا زلطف
ازنور آفرید امامی بزرگوار
خلقت ز حسن روی تو بهترمحال بود
گفتم زسر یار کلامی به اختصار
تو جلوه جلال و جمالی ندیده است
زیباتر از جمال وجلال تو روزگار
من نیز چون تو خون جگر خورده‌ام ولی
عشقم زخون دل غزلی ساخت آبدار

در ادامه رضا اسماعیلی یکی دیگر از شعرا اینگونه خوانش‌های خود را بیان کرد:
۱
آیینه! امام هشتم خوبی‌ها
در چشم زمین، تجسم خوبی‌ها
نام تو غزل‌ترین فراز عشق است
نام تو، غزل ـ تبسم خوبی‌ها
۳
تو نور کمال فصل بسم‌اللهی
در ظلمت فتنه، شبچراغ ماهی
تو رمزگشای واژه‌ی توحیدی
تو معنیِ لااله‌الااللهی
۴
تهران ـ مشهد، نسیم گُل، بوی جان
لبخند به لب، به سینه شوقی پنهان
بوی خوش ثامن‌الحُجج می‌آید
ای تشنه لبان عشق! اینک باران
۵
هر چند در عاشقی مُردّد هستم
در درس خُلوص، دائماً رَد هستم
دلباخته‌ام به گنبد زرد تو
من منتظر قطار مشهد هستم
۶
تهران ـ مشهد، مگو که خیلی راه است
این راه که روشن از شُهود ماه است
تهران ـ مشهد، قسم به خورشید توس
عاشق بشوی، مسافتی کوتاه است
۷
غم نیست که مشهد حضورت دور است
یا چشم من از ندیدنت، بی ‌نور است
ایمان به تو دارم و خیالم تخت است
وقتی تو طلب کُنی، زیارت جور است
۸
از خطّه‌ی توس، سبزتر جایی نیست
فردوس، به این سبزی و زیبایی نیست
هرچند غریب الغُربایی، امّا
توی حَرَم‌ات، فرصت تنهایی نیست!
۹
با شوقِ زیارتت، حَرَم می‌آیم
دلسوخته، پا به ‌پایِ غم می‌آیم
پرواز پُر و بلیت ...؟ امّا غم نیست
با خطِ هوایی دلم می‌آیم!
۱۰
تهران ـ مشهد، قطار، من، تنهایی
روی لبِ دل، تبسّم شیدایی
از دور شُکوهِ گنبدت پیدا شد
مولا، تو به پیشواز من می‌آیی!

قاسم صرافان شاعر دیگر این محفل اینگونه سرود:
آزاد دل ماست که در دامِ شما بود
این آهوی وحشی که فقط رام شما بود
حاجی شد و دل بست به پیراهن مشکی
هر ماه محرّم که در اِحرام شما بود
هر لقمه ی ما مزه ی نان رضوی داشت
حتی نمک سفره از انعام شما بود
در سیر کبوتر هدف خلقت از آغاز
یک لحظه نشستن به لب بام شما بود
«یا ایتها النفس» اگر «مطمئن» آمد
از هروله در ساحل آرام شما بود
آمد شب اول مَلَک و هر چه که پرسید
از شوق فقط بر لب ما نام شما بود
«اکملت لکم» عاشق مان کرده که «الیوم»
راضی فقط این قلب به اسلام شما بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن
در «نقطه ی باء» تا خطِ اتمامِ شما بود
شرط صله آنست که من شعر بگویم
این شعر سراپا همه اکرام شما بود
و در ادامه چند بین از چهارپاره مرثیه را خواند.
نفس‌های آخر، عطش، روضه‌خوان شد
که لب‌های تشنه، به یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را
قرار است امشب، جوادم بیاید
قرار است امشب، شود طوس، مشهد
شود قبله‌گاه غریبان، مزارم
اگر چه غریبی، شبیه حسینم
ولی خواهری نیست اینجا کنارم
به دِعبِل بگو: شعر کامل شد اکنون
«و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش
بگو: این نفس‌های آخر هم، اشکم
روان است، از ابیات کرببلایش
از آن زهر بی‌رحم، پیچیده‌ام من
به خود، مثل زهرای پشت در، از درد
شفابخش هر دردم، از بس که خواندم
در آن لحظه‌ها، روضه‌ی مادر از درد
بلا نیست جز عافیت، عاشقان را
تسلای دردم، نگاه طبیب است
من آن ناخدایم، که غرق خدایم
«رضا»یم، رضایم، رضای حبیب است
رئوفم، شهیدم، امامم، امیدم
من آن شمس عشقم که بخشیده‌ام نور
شود هر کسی، هر کجا، بی‌قرارم
دلش را در آغوش می‌گیرم از دور
شدم آسمان، تا کبوتر شوی تو
رسیدم که آهویی آزاد باشی
بیاور غمت را، بیا زائر من!
که مهمان صحن گهرشاد باشی
اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را
به یادِ سواری که با ذوالفقارش
بیاید سحر، تا بگردند دورش
خراسان و یاران چشم انتظارش

مصطفی محدثی خراسانی نیز در ادامه با خواندن دو رباعی شعری در وصف امام رضا (ع) خواند:
فریاد اگر چه در تو پنهان بوده است
خورشید تکلمت فروزان بوده است
صلح تو برای نهضت عاشورا
آرامش پیش پای طوفان بوده است

هر چند که مظلوم غریبت تنهاست
نام تو سرود موج موج دریاست
بامی ز علی ست با تو بامی ز حسین
پرواز تو از غدیر تا عاشوراست
غزلی تقدیم به ساخت مقدس امام رضا(ع)
چو آیینه هرچند حیران رسیدم
ز مشکل گذشتم به آسان رسیدم
چه ابری گره در گره بغض در بغض
به باران به باران به باران رسیدم
به شرق قدم های تو در نشابور
به قطعیتی فوق برهان رسیدم
نه من شیخ بودم نه بامن چراغی
شگفتا شگفتا ! به انسان رسیدم
به مهرم نباید که زین پس به خورشید
به دروازه های خراسان رسیدم


میلاد عرفان پور در ادامه ابراز کرد:
این طرف مجاوران، آن طرف مسافران
پای سفره تواند، غایبان و حاضران
در پی تو رفته‌اند، رفته رفته شعرها
مانده زیر دین تو، واژه واژه شاعران
هیبت تو دیدنی است، شأن تو شنیدنی است
بارها شنیده‌ایم، از تمام زائران
خیل پا برهنگان، بخشش تو دیده‌اند
در پی‌ات دویده‌اند، پا برهنه تاجران
باز دل شکسته‌ایم، در حرم نشسته‌ایم
مرحم تو رایگان، زخم‌های ما گران

فاطمه افشاریان دختر شهید افشاریان از شهدای مدافع حرم نیز در این نشست به شعرخوانی پرداخت:
تردید ندارم که تو بخشنده ترینی
من بد شدم اما به خدا باز تضمینی
گفتم که تو ماهی و نوشتم که تو مهری
دیدم که به از آنی و زیباتر از اینی
در وصف تو این بس که کریم بن کریمی
آقا و رئوفی و امانی و امینی
تاریخ نوشته است که بیش از همه عالم
با معنی جود و کرم و عشق عجینی
در مدح تو من واژه شایسته ندارم
هر قدر بگویم که چنانی و چنینی
من آمده ام مثل فقیری که برایم
با دست خودت سفره از مهر بچینی

فاطمه نانی زاد شاعر دیگری بود که به شعر خوانی پرداخت:
تا نظر کردی به چشمم خوشه‌ی انگور شد
رو به من کردی غم از میخانه‌ی دل دور شد
کوچه های بی تو را طی کرده ام تاریک بود
این طرف ها آمدی شب های ما پر نور شد
فرصتی پیش آمده باران بگیرد بی هوا
زیر باران آفتابی شو اگر مقدور شد
شوق دیدارت مرا صحرا به صحرا می کشد
سینه‌ی مشتاق موسی سرزمین طور شد
زلف آشفته به چنگ آورده ای، چنگی بزن
شور را بگذار نغمه نغمه‌ی ماهور شد
ملک دل آباد گردید از قدمگاهت ببین
هر کجا که پا نهادی شهر نیشابور شد
نفحه ای از جانب خاک خراسان می وزد
وه که مقبول سلیمان تحفه ای از مور شد

در ادامه این محفل ادبی نفیسه سادات موسوی در شهر خود این متن را سرود:
رسیده زائر دلتنگ تا امامش را
بغل بگیرد و شاکر شود مرامش را
مرور کرده به شوق وصال، کل مسیر
هزار مرتبه با گریه السلامش را
چقدر درد دل آورده تا سبک بکنی
نخست با تو بگوید بگو کدامش را
بنا شد از طرف خواهرش سلام کند
به عشق اینکه تو پاسخ دهی سلامش را
نماز خوانده و تقدیم مادرش کرده
ثواب سجده طولانی و قیامش را
چشیده طعم بهشتی آب اینجا را
شنیده از دگران مزه طعامش را
پراست کوله اش از حاجت رفیقانس
بیا و مهر «روا شد» بزن تمامش را

در ادامه عبدالرحیم سعیدی راد با این شعر به محفل رواق هشتم اینگونه پایان داد:
دل بیتاب و بی همراه و جاده
سفر، تاول، شب و پای پیاده
برای دیدنت مولای هشتم!
دل من راهی باب الجواده!

به احوالی کمی بد پر گرفته
یکی تا صبح مقصد پر گرفته
میان رعد و برق و باد و بارون
غریبی سمت مشهد پر گرفته

بیا ای دوست ما را مفتخر کن
رهت دور است، آن را مختصر کن
دل من خاک نیشابوری توست
کرم فرما و از این دل گذر کن!

انتهای پیام
captcha