به گزارش ایکنا، حشمتالله قنبری، پژوهشگر تاریخ اسلام، شب گذشته، 30 مهر، در برنامه تلویزیونی «هدی»، که از شبکه قرآن و معارف سیما پخش شد، به شرح بخشهایی دیگر از نهجالبلاغه پرداخت.
وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) به عنوان مبین وحی و یکی از شخصیتهای استثنایی دستگاه خلقت هر واژهای که به کار میبرد، یک اتصال وحیانی قوی هم برای آن وجود دارد و اگر آن اعتنا دریافت نشود، ممکن است یا سطح نازلهای از هدایت او قابل بهرهبرداری باشد یا اینکه اساسا از موضوع هدایت امیرالمومنین بهره کامل حاصل نشود. در اینجا هم بحث روی فقره «ثُمَّ تَفَقَّدْ اَعْمالَهُمْ، وَابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ اَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفاءِ عَلَيْهِمْ» و تبیین «تفقد» بر اساس آیات قرآن است.
در قرآن کریم و در داستان سلیمان(ع) آمده است که سلیمان(ع) در صف لشکرکشی خود دید که یک حفرهای به وجود آمده است که به اندازه یک شانه به سر بود و یک نوری از این سپر دفاعی عبور کرده بود. اینکه این نسبت به آن عظمت سپاه و سپری که در آسمان به دلیل اقتدار سلیمانی ایجاد شده بود، چقدر است، قابل اندازهگیری نیست اما سلیمان(ع) تفقد طیر را درک کرد و اوقاتش تلخ شد و این ترک محل مأموریت و خلأ ایجادکردن در حوزه وظیفه باعث شد که حاکم، اوقاتش تلخ شود و فرمود اگر هدهد پاسخ قانعکنندهای نداشته باشد، به اشد مجازات محکوم میشود، تا جایی که ممکن است او را ذبح کنم و به قتل برسانم؛ مگر اینکه دلیل موجهی ارائه کند.
هدهد بازگشت و گزارشی ارائه کرد که از گزارش او اینطور دریافت میشد که شهروندان ملک سلیمانی در معرض یک تهاجم فرهنگی عمیق هستند که اگر برای او فکری نشود، ممکن است جامعیت این استقلال دچار آسیب شود. سلیمان(ع) با آن همه اقتدار، نفوذ و تهاجم فرهنگی را توطئه نمیدانست و به عنوان یک مسئله خطرساز میدانست؛ چون جریان تولید فرهنگ مضر، در یک قلمرو نمیگنجد و مخاطب خود را در همه حوزهها پیدا میکند. از اینرو ابتدا که گزارش داد سلیمان(ع) قبول کرد و این دلیل فخامت یک شانه بهسر در پیشگاه حاکم اصلی قلمرویی است که نظیر حکومت او را ممکن است بشر، تجربه نکند؛ مگر در زمان امام عصر(عج).
بنابراین هدهد گزارش داد و با اینکه سلیمان(ع) احاطه داشت اما بنا گزارش را بررسی کرد. سلیمان(ع) دید همانطور است و فهمید که گزارشگر دانا بوده است و مناسبترین راه برای اصلاح نابسامانیهای اعتقادی یمن از یک طرف و حفظ امنیت اعتقادی و فرهنگی شهروندان ملک سلیمان(ع) در گرو اصلاح باورهای ملکه مقتدر سبا است. گزارش عمیق هدهد نشان داد که او با تشخیص دقیق موقعیت و استفاده هوشمندانه از آتش بهاختیار کار کرده بود و دستاورد بزرگی داشت و اولین دستاورد این بود که مزیتهای دشمن را شناسایی کرده بود و ثانیا بهترین راه مهار دشمن را با وارسی دقیق و تحلیل درست و منطقی کشف و ارائه کرد و ثالثا واکاوی و بررسیهای او جامع و بر پایه حسن نیت و خیرخواهی و اصلاح امور مردم قلمرو یمن و سلیمان(ع) بود.
این نشاندهنده فخامت یک بازرسی با ارزش است و اینطور نیست که بنایش این باشد که جایی را چطور نابود کند بلکه میخواهد اصلاح کند؛ چون اساسا جریان نظارت برای نابودگری نیست بلکه برای اصلاحگری است. مهمترین خصوصیت هدهد این است که نگاه کاوشگری و جرم استخراجکن ندارد، وگرنه که در قرآن هم مطرح نمیشد. قرآن قصه نمیگوید بلکه هدایت میکند و باید از این ظرایف استفاده کرد.
بنابراین سلیمان(ع) گزارش هدهد را اندازهگیری کرد و توجیه او را قبول کرد و مأموریت مهمتری به او داد و او را سفیر خود قرار داد و نامهای نوشت و گفت این نامه را به ملکه سبا برسان. اینجا جایگاه هدهد ارتقا یافت و پیک بالاترین شخصیت در روزگار خود شد و دلیلش خیرخواهی بود و نسبت به دشمن هم حسن نیت داشت اما مصالح عالیه قلمرو دین را در بازار معاملات به تاراج نمیگذاشت. از اینرو در منطق انبیا(ع) نظارت و بازرسی نهتنها عامل تولید التهاب نیست بلکه نقطه التیام کاستیها و سستیها است و اگر این به دست نیاید مفهوم نظارت و بازرسی یک شوخی بیمزه است.
هدهد در یک موقعیت بهتر نامه را برداشت و در دسترس ملکه سبا قرار داد. این خانم هم یک فرمانروای عاقل بود. در اینجا هم باید اشاره کنم که زبان دین، زبان شمشیر نیست مگر اقتضا کند بلکه زبان دین زبان هدایت است و همه نشانهها دلالت دارند که قلمرو سبا در وادی کفر بودند اما با این حال سلیمان(ع) نامه مینویسد. رئیس یمن فهمید که نویسنده نامه یک شخصیت بزرگ و الهی است. وقتی که این نامه را مطالعه کرد با هوشمندی خود بزرگان یمن را دعوت کرد اما اشکال این بود که مجلس بلقیس هیجانی برخورد کرد. مطلب دیگر هم این است که ملکه سبا هم قابل احترام بوده است و ولو که دین نداشته و قلمروش هم تحت تسلط شیطان بوده اما منش خوب و مردمداری، او را در جایگاهی قرار داد که حاضر شدند در رکاب او علیه سلیمان(ع) بجنگند.
ملکه سبا حقیقت پیام را درک کرد و آن چیزی که باعث تغییر رفتار او بود اینکه با خواندن نامه سلیمان(ع) فهمید خیرخواهانه و منذرانه و حکیمانه است؛ از اینرو نامه و خیرخواهی سلیمان(ع) را از حاصل اندیشه مقامات حکومتیاش معتبرتر دید و سلیمان(ع) را با زبان مردم خودش معرفی کرد. برخیها فقط در حالی قانع میشوند که باید با آنها با قاطعیت سخن بگویید و باید اقتدار را منطبق با فهمش به او منتقل کنید، از اینرو بلقیس هم با درایت و منطبق با فهم هیجانی خود، سخن گفت و بیان کرد که اینها خطرناک هستند. اینجا نشان داد که سلیمان(ع) اگر بیاید غلبه پیدا میکند اما وقتی سلطنت آمد خیلیها هم از بین میروند و از اینرو بلقیس گفت این روش شما خوب نیست و من یک هدیهای را برای سلیمان(ع) میفرستم و نظارت میکنم که واکنش او چیست.
نکته این است که عمل میکند نه اینکه وعده دهد و این نشان میدهد در حکومت باید کاری را انجام دهید و بعد بگویید انجام شد، نه اینکه در سال آینده بخواهید انجام دهید و اگر انجام ندادید اعتماد مردم را از بین میبرید.
در میان همه اینها خردمندی وجود دارد و مذاکره یعنی گفتوگوی خردمندانه نه تصمیم ذلیلانه و خیلی قدرت تشخیص میخواهد که یک مذاکره از موضع قوت را از مذاکره از موضع ضعف تشخیص داد. ملکه سبا گفت اگر هدیه من پذیرش نشد؛ یعنی او پیامبر خدا است و با او وارد جنگ نمیشوم. این نشان میدهد که ملکه سبا یک رجل سیاسی طراز اول بوده است و در عین اینکه بیدین است اما مذهبی هم هست و معلوم میشود که اگر مبانی توحیدی را بشناسد، میتواند منطق توحیدی را درک کند. نمایندگان بلقیس به آنجا رفتند و آن هدیه را تحویل دادند و سلیمان(ع) هم نپذیرفت و گفت به کشور خود برگردید و به بزرگ خود بگویید با سپاه بزرگی به طرف او میآیم که کسی قدرت ایستادن در مقابلش را ندارد. بنابراین ملکه سبا گفت با سلیمان(ع) نمیشود جنگید؛ چون خیرخواه و حکیم و مصلح است و به طرف سلیمان(ع) میروم.
طرف دوم قضیه اینکه، وقتی سلیمان(ع) فهمید ملکه سبا به طرف سلیمان(ع) میآید دستور داد تا تخت او را قبل از خودش حاضر کنند. اما علت چه چیزی بود؟ آیا برای این بود که نمایش قدرت بدهد؟ خیر. بلکه سلیمان(ع) نبی با این رفتار و دستور یک رسمالخط اخلاقی مهم و تربیتی را برای همه سیستمهای مدیریتی و حکومتی در دورانهای زندگی بشر ترسیم کرد؛ چون ملکه سبا فرمانروای بزرگی است که متوجه پدیده بزرگتری شده است. شاید مهمترین خصوصیت بلقیس این است که فهمید تواضع از همه داشتههایی که در اختیارش قرار دارد بیشتر بر رفعتش تاثیر میگذارد از اینرو چنین شخصیتی نباید از طرف سلیمان(ع) تحقیر شود و نکته مهم اینکه اقدام شجاعانه ملکه سبا بود که سلیمان(ع) را در شرایط راحتتری قرار داد و حشمت سلیمانی صرف این شد که تخت بلقیس زودتر از خودش برسد تا وقتی که بلقیس نزد سلیمان(ع) حاضر میشود روی صندلی خودش بنشیند و این یعنی محترم است و عزت دارد.
این همه دستاوردهای باشکوه حاصل یک بازرسی عالمانه و گزارش درست از ناحیه یک بازرس معمولی در سپاه با عظمت سلیمانی است که آتش به اختیار عمل کرده است. از منطق قرآن فهمیده میشود که بازرسی مطلوب، فعالیت پیشگیرانهای است که اگر به درستی انجام شودف قدرتش به اندازه یک سپاه سلیمان(ع) است.
انتهای پیام