اشکال این است که علمای ما با خارج ارتباط ندارند/ تلاش علامه جعفری برای گفت‌وگو با دیگر فلاسفه
کد خبر: 4013537
تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۴۰۰ - ۰۹:۲۲
غلامرضا اعوانی:

اشکال این است که علمای ما با خارج ارتباط ندارند/ تلاش علامه جعفری برای گفت‌وگو با دیگر فلاسفه

غلامرضا اعوانی با اشاره به وجوه اهمیت شخصیت علامه جعفری بیان کرد: او سعی کرد با برخی از علمای دنیا گفت‌وگو کند که بسیار خوب است؛ ولو که ایراداتی بر او وارد باشد و همین تلاش برای تماس با علما یک چیزی است که سخت مورد نیاز است و علوم را باید با زبان امروز مطرح کنیم و این را کم داریم.

به گزارش ایکنا، مراسم گرامیداشت بیست‌وسومین سالگرد ارتحال علامه محمدتقی جعفری(ره)، شب گذشته، 24 آبان، به همت موسسه تدوین و نشر آثار علامه محمدتقی جعفری و با سخنرانی جمعی از اندیشمندان برگزار شد.

در ادامه مشروح سخنان غلامرضا اعوانی، چهره ماندگار و مدرس فلسفه را در این نشست می‌خوانید؛

علم مطلق، خداوند است و خدا در قرآن فرمود: انسان‌ها ذوعلم هستند، یعنی هرکسی بهره‌ای از علم دارد. ما علم مطلق نداریم و از گذشته و آینده هم خبر نداریم اما هرکسی به صورت نسبی چیزهایی می‌داند. بنابراین ما باید ببینیم یک عالم چه بهره‌ای از علمش داشته و چه خدمتی کرده است و نباید خود را مطلق بگیریم.

علامه جعفری مزین به صدق و اخلاص بود

ما جلساتی را با علامه جعفری داشتیم و باید بگویم که او اهل صدق و اخلاص بود و خدمتش هم از روی صدق و اخلاص بود. نکته دیگر اینکه، در زمانی که زندگی می‌کرد، آن دوره با تهاجم فرهنگی همراه بوده و علوم مختلف مطرح می‌شد که در سال‌های پس از انقلاب این‌ها بیشتر هم شده است و تفکر اسلامی هم در آن سال‌ها در حاشیه بوده است و ایشان سعی کرده است به نحوی با این مسئله مقابله کند. مسئله دیگر عبارت از تاثیر او در دانشگاهیان و قشر جوان است. مثلا به دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها و ... می‌رفت و سخن می‌گفت.

خیلی از اساتید معروف هنوز مرید او هستند. یکبار از یکی از اینها پرسیدم که چطور به علامه ارادت دارید؟ این آدم که چندین کتاب دارد گفت: در دوران جوانی، ایشان ما را به دین علاقه‌مند کرد؛ یعنی در زمانی که این بحث‌ها مطرح نبود ایشان بین مهندسان و ... حاضر می‌شد و دین را تبلیغ می‌کرد. دیگر اینکه علامه آثار متفاوتی دارد. ایشان در نجف حاضر می‌شود که فضای خاصی حاکم بوده است. هم قبل و هم پس از انقلاب وقتی که برنامه‌ها نوشته شد، سعی‌شان بر این بود تا اسلامی باشد اما استاد نداشتند؛ بنابراین دنبال اساتیدی بودند که تفکر اسلامی داشته باشند و از اینها به دانشگاه و ... دعوت می‌کردند و علامه در این زمینه هم نقش بارزی داشته است. اکثر کتاب‌های علامه نیز پاسخ به نیازهایی بود که قبل و پس از انقلاب به وجود آمده بود؛ بنابراین کتب متنوعی داشته است و نخستین گام را ایشان در این زمینه برداشتند. البته ممکن است ایراداتی هم وجود داشته باشد و اینها کتاب آخر نیستند اما ایشان این جرأت را داشتند که در این زمینه تألیف داشته باشند.

ابتدای انقلاب خیلی‌ها از کشورهای خارجی به ایران می‌آمدند تا ببینند جریان این انقلاب چیست. خیلی از فلاسفه هم می‌آمدند و در همین انجمن حکمت و فلسفه حاضر می‌شدند و جلسات و کنگره‌هایی تشکیل می‌شد که متفکران تهران مانند دکتر داوری، دینانی و ... جمع می‌شدند و غربی‌ها هم حاضر می‌شدند و گفت‌وگو می‌کردند. همیشه هم یک طرف گفت‌وگو، آقای جعفری بود که این کار اصلاً سابقه نداشت. بحث‌های بی‌سابقه‌ای مانند حقوق بشر یا فلسفه علم را هم مطرح می‌کردند و ایشان تألیفاتی هم در این زمینه داشتند که در ردیف کارهای ابتدایی علامه است.

نهج البلاغه حکمت الهی است

پیش از انقلاب اسلامی هم ایشان کارهایی کردند که خیلی مهم است و کتاب‌های زیادی هم نوشتند اما به دو کتاب اشاره می‌کنم؛ یکی از اینها شرح نهج‌البلاغه است. اگر یک فقیهی نهج‌البلاغه را از حیث سندی بررسی کند می‌گوید سند ندارد اما از حیث حکمت اگر بررسی کنید حکمت الهی است. آن زمان خیلی با نهج‌البلاغه مخالفت می‌شد و اگر هم مخالفت نمی‌شد، کسی توجه نداشت اما آقای جعفری این کتاب را شرح داد و علاقه ایجاد کرد. یکی هم شرح ایشان بر مثنوی است و آن زمان هر کسی که این کار را می‌کرد تکفیر می‌شد اما ایشان جرأت و شهامت چنین کاری را داشت و ارتباط آن با قرآن را نیز نشان داد. ممکن است از حیث ادبی شروح بهتری نوشته شده باشد اما آقای جعفری از حیث قرآنی و روایی بحث کرده است.

نکته دیگر اینکه به افرادی که یک مقدار ناشناخته بودند توجه داشت. یک نفر که در این زمینه برای من جالب است علامه سمنانی است که واقعا علامه بود. مرحوم «چیتیک» از حافظه ایشان متعجب بود. یک استاد دانشگاه مراکش هم به ما می‌گفت مانند چنین کسی را نداریم. علامه جعفری توانست علامه سمنانی را بشناساند. همچنین با خارج هم مکاتباتی داشت؛ مانند مکاتباتی که با «راسل» داشت. شاید هم می‌خواست راسل را مسلمان کند. راسل کسی است که هواپیمایش به اقیانوس می‌افتد و او را نجات می‌دهند و بعد روی تخته‌هایی می‌ماند. از او پرسیدند آیا ایمان هم آوردی؟ گفت: در لحظاتی چنین ایمانی داشتم اما بعداً دیدم که باید دلیل منطقی بیاورم. به هر تقدیر با او ارتباطی داشته است و یک کوششی کرده تا با خارج ارتباط بگیرد.

اشکال علمای حال حاضر در چیست؟

اشکال این است که علمای ما در خودشان هستند و با خارج ارتباطی ندارند. جهان امروز به حکمت ما نیاز دارد و همچنین به فقه ما هم نیاز دارد و کاری در این زمینه نشده است. حالا اینکه او سعی کرده با برخی از علما گفت‌وگویی کند بسیار خوب است؛ ولو که ایراداتی بر او وارد باشد و همین تلاش برای تماس با علما یک چیزی است که سخت مورد نیاز است و علوم را باید با زبان امروز مطرح کنیم و این را کم داریم.

یک نکته دیگر اینکه، او در زمان خودش مانند علمای بزرگ دیگری که جامعیت داشتند یک جامعیتی داشت و می‌خواست به اسلام و نسل جوان خدمت کند و کرد و دیگر اینکه وارد مناصب نشد. ایشان یک خانه و کتابخانه‌ای داشت و برای عوام و خواص به یک صورت این بحث‌ها را مطرح می‌کرد و زندگی او در خدمت اسلام بود.

اولین‌بار که ایشان را به موسسه حکمت و فلسفه دعوت کردیم گفت؛ می‌خواهم استراحت کنم. یکبار آمدند و گفتند؛ این آدم کفش‌هایش را کنده و زیر سرش گذاشته و خوابیده است؛ یعنی می‌آمد، نیم ساعت می‌خوابید و بعد صحبت می‌کرد و خیلی بی‌تکلف بود؛ یعنی ظاهر و باطنش همین بود و خلوص هم همین یکتایی ظاهر و باطن است.

انتهای پیام
captcha