انتظار 39 ساله مادر و فرزند پایان یافت / خلیل در آغوش مادر آرام گرفت
کد خبر: 4014053
تاریخ انتشار : ۲۶ آبان ۱۴۰۰ - ۱۲:۴۸

انتظار 39 ساله مادر و فرزند پایان یافت / خلیل در آغوش مادر آرام گرفت

نوشتن از مادران شهدای گمنام سخت است؛ درک کردن چشم‌انتظاری‌هایشان کار کسی که این درد را تحمل نکرده نیست.

انتظار 39 ساله مادر و فرزند پایان یافت / خلیل در آغوش مادر آرام گرفتبه گزارش ایکنا از خراسان شمالی، پایان 39 سال چشم انتظاری مادر شهید و دست تقدیری که به نظر می‌سد آستین‌های همتش را بالا زد تا گمنامی را از مزار کبود شهید پاک کند و نام و نشان واقعی‌اش را با خط خوش حکاکی کند، همان نام زیبایی که پدر در گوش او اذان و اقامه کرده بود؛ خلیل فلک رفعت...

داستان «بوی پیراهن یوسف»، روایتی است از صبوری مادران شهدای مفقودالاثر، داستان عجیب صبوری و سال‌ها چشم‌ انتظاری فرزندی که دقیقا نمی‌دانی کی و کجا برای دفاع از خاک و ناموس خود جان داده‌ است.

و چه بسیارند مادرانی که سال‌های سال است در انتظار بوی پیراهن یوسف خود چشم‌به در نشسته‌اند و یک به طریقی دل خود را آرام می‌کنند تا روز موعود دیدار با فرزندشان از راه برسد.
تنها مادری که خود را به دیدار فرزند در حد تکه‌ای از پیکر او قانع کرده باشد، این جنس از انتظار را درک می‌کند!

خیلی از مادران شهدا هستند که هنوز هم که هنوز است پیکر فرزندشان را ندیده‌اند، خیلی از آنها دیدار با فرزندشان را به آخرت موکول کرده‌اند و بسیاری از آنها در آرزوی یک بار دیدن پیکر فرزندشان زندگی می‌گذرانند و هنوز نفس می‌کشند.

این مادر شهید یک پسر خود را با نام خلیل فلک رفعت تقدیم انقلاب کرده است.

این شهید والا مقام  متولد سال 1344 است که از لشکر ۱۴ امام حسین(ع) از اصفهان به جبهه اعزام شد و در تاریخ ۲۸ دی ۱۳۶۱ در عملیات رمضان به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در منطقه بر جای ماند.

اما پس از 39سال چشم انتظاری خبر رسید که بنا بر آزمایش «دی‌ان‌ای» شهید این خانواده پیدا شده است، پیکر این شهید در سال 98 به عنوان شهید گمنام در محل دانشگاه بجنورد به خاک سپرده شده بود و پس از گذشت 28 ماه، هویت او با آزمایش «دی‌ان‌ای» شناسایی شده و پیکر مطهرش بعد از گذشت 39 سال چشم انتظاری مادر به آغوشش بازگشت.

سرانجام پس از 39 سال چشم انتظاری، شهیدی از راه رسید؛ با پیکری که به ۶ ماهگی‌اش می‌ماند. پیکری که با قنداق سفید آوردند!

گویی که دست تقدیر آستین‌های همتش را بالا زد تا گمنامی را از مزار کبودش پاک کند و نام و نشان واقعی اش را با خط خوش حکاکی کند، همان نام زیبایی که پدر در گوش او اذان و اقامه کرده بود.

انتهای پیام
captcha