در دومین روز از جشنواره فیلم فجر دو فیلم «علفزار» ساخته کاظم دانشی و «شادروان» به کارگردانی حسین نمازی روی پرده چهلمین جشنواره فیلم فجر رفت. این دو فیلم هر دو رویکردی اجتماعی داشتند با این تفاوت که در فیلم اول زبان بیان معضلات بسیار تلخ و گزنده بود و در کار نخست تلاش شده بود مسائل با طنز مورد نقد قرار گیرند.
«علفزار» اولین فیلم کاظم دانشی در مقام کارگردان است. بهرام رادان تهیهکنندگی این کار را بر عهده دارد و پژمان جمشیدی نیز نقش نخست این فیلم را بازی کرده است. این کار اثری بسیار تلخ است که تماشاگر را هم تحت تاثیر قرار میدهد هم اینکه به شدت او را بابت اتفاقی که در فیلم رخ داده منقلب میکند.
درباره بازیها در «علفزار» باید گفت مطمئناً در حوزه کار ضعیفی وجود ندارد، اما نقشآفرینی پژمان جمشیدی، سارا بهرامی و صدف اسپهبدی بسیار چشمگیرتر از بقیه بود و میتوان از هماکنون انتظار داشت آنها در بخش بازیگری کاندیدای دریافت سیمرغ شوند.
کارگردانی نیز روان و یکدست است و میتوان گفت تجربه مستندسازی فیلمساز به او کمک کرده تا در روایت قصه موفق باشد اما یک نکته پیرامون این فیلم وجود دارد آنهم اینکه این دست کارها صرفاً برای جشنواره تولید میشوند و قادرند در جشنوارههای خارجی موفق باشند اما عموماً در گیشه حضوری موفق ندارند، جز معدود کارهایی نظیر «ابد و یک روز»، «متری شش و نیم» و فیلم اصغر فرهادی.
شخصیتپردازیها در فیلم پیرامون تمامی شخصیت یکسان عمل نکرده است. برای اینکه در نقشهای اصلی توجه ویژهتری را شاهد هستیم درحالیکه برای نقشهای فرعی به ویژه منفی، کارگردان توجه کمتری را معطوف به کارش کرده است. میزانسن و دکوپاژ نمره قبولی دریافت کرده و تدوین نیز ریتمی خوب دارد، همچنین موسیقی بجای فیلم نیز بر جذابیت کار افزوده است.
«شادروان» دومین فیلم نیز به لحاظ کیفیت قابل قیاس با فیلم نخست نیست اما نمیتوان گفت که این کار اثری ضعیف است، بلکه بهترین نمره به آن یک امتیاز متوسط است که در مرز قبولی و ردی باقی مانده است.
قصه درباره خانوادهای است که پدرشان از دنیا میرود اما آنها توانایی تامین هزینه بیمارستان را ندارند تا بتوانند مراسم خاکسپاری پدر خود را انجام دهند. در طول فیلم شاهد شوخیهای متعددی هستیم که برخی از آنها خوب از کار درآمده و تعدادی دیگر ناپخته. بازیها نیز بسیار متوسط هستند. تنها بهرنگ علوی در نقش دایی اسد اتفاقی چشمگیر در فیلم محسوب میشود.
نقد دیگری که پیرامون فیلم وجود دارد به کارگردانی نه چندان خوب شادروان برمیگردد که سبب لنگی کار شده است، همچنین شخصیتپردازی برای اکثر کارکترها روان نیست. برای مثال درباره بازی گلاره عباسی در نقش آهو چندان چیزی گفته نمیشود حتی دیگر شخصیتها هم گویا و روان نیستند و تنها کاراکتر دایی اسد است که توانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند.
فیلم همچنین در مرز بین نقد و طنز گرفتار مانده است، درصورتیکه اگر میتوانست این دو حوزه را از یکدیگر جدا کند کارگردان در کارش موفقتر بود، البته منظور این نیست که تمام آثار اجتماعی باید ملودرام باشند اما رعایت نکردن مرز شوخی و درام در فیلم سبب نوعی سردرگمی کار شده است.
در نهایت در شب دوم جشنواره دو فیلم روی پرده رفت که هر دو معضلات اجتماعی را مد نظر داشتند، ولی امیدواریم در روزهای دیگر فیلمهایی با تعاریف دیگر را هم شاهد باشیم تا سینمای کشورمان به ویژه جشنواره فیلم فجر را محدود به آثار اجتماعی نکنیم.
انتهای پیام