به باور صاحبنظران با همه تلاشهای انجام شده هنوز تا تحقق دانشگاه اسلامی فاصله زیادی وجود دارد و چهبسا یکی از دلایل عدم توفیق، نداشتن تعریف دقیق از دانشگاه اسلامی و ویژگیهای آن است، چراکه پس از گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز اختلاف نظر در این زمینه بسیار است.
برای بررسی بیشتر این موضوع و در مجموعه پرونده دانشگاه اسلامی، با نیره قوی، رئیس پژوهشکده فرهنگ و دین پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی، به گفتوگو نشستیم که بخش اول این مصاحبه قبلاً با تیتر «چرا انقلاب فرهنگی منجر به تحقق دانشگاه اسلامی نشد» منتشر شد. بخش دوم و پایانی این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
ایکناـ برخی از کسانیکه به روند کنونی اسلامی شدن دانشگاهها انتقاد دارند معتقدند هدف علم این است که رنجهای بشر را کاهش یا سؤالات ذهنی و نیازهای عملی فرد را پاسخ دهد. لذا یک دانشمند میتواند سلاح کشتار جمعی یا دستگاه دیالیز یا واکسن بسازد و به بشریت خدمت کند. بنابراین هدف علم را نمیتوان اسلامی یا غیر اسلامی در نظر گرفت. در نتیجه بهتر است ما به سمت و سوی دانشگاه توجه داشته باشیم تا به محتوای آن. تا چه اندازه با این موضوع موافقید؟
درباره جدا کردن هدف، سمت و سو و محتوا باید گفت بنده فرمایش شما را تأیید میکنم، چراکه وقتی یک دستگاه بر مبنای علم تجربی یا در زمینه پزشکی ساخته میشود و میتواند از فوت انسانها جلوگیری یا رنج آنها را کم کند یقیناً این دستگاه بر اساس گزارههای دینی هم مورد تأیید است. بنابراین باید چنین بخشی از علم بشر را تأیید کنیم که بتواند آلام انسان را کم کند. همین ماجرای کرونا و واکسنی که برای آن ساخته شده یک مثال عینی است. لذا تفاوتی ندارد این واکسن در غرب یا شرق ساخته شده باشد، هرچند ما دوست داریم کشورمان خودکفا باشد، اما در کاربرد آن ابزار تفاوتی وجود ندارد.
اما اینکه سمت و سو و جهت علم چگونه باشد به مبنای علم مربوط است. وقتی فردی برای نجات بشر بر اساس یک اندیشه متافیزیکی و ماورایی یا دینی تلاش میکند، رابطه علم و دین پررنگتر میشود. معمولاً اندیشمندان درباره رابطه علم و دین در سه زمینه صحبت میکنند؛ عدهای معتقدند علم و دین با هم تعارض دارند و هرگز نمیتوانند کنار هم قرار گیرند. در نگاه این افراد هرچیز دینی، غیرعلمی و نیز هرچیز علمی، غیردینی است. نگاه دوم این است که این دو تعارض ندارند، اما دارای تمایز هستند؛ بدین معنی که علم و دین دو قلمرو دارند و ارتباطی میان آنها نیست و هرکدام وظایف خود را انجام میدهند.
نگاه سوم این است که علم و دین میتوانند مکمل هم باشند و اگر قرار است رنج بشر کم شود، هم با نگاه دینی و هم از منظر تجربه بشری قابل انجام است. لذا اگر علم و دین به عنوان دو مؤلفه مهم کنار هم قرار بگیرند، دردهای بشر به شکل بهتری کم میشود. در این دیدگاه آنچه علم میگوید دین الزاماً رد نمیکند و برعکس. البته این یک موجبه کلی نیست که درباره همه علوم بشری صدق کند، چراکه برخی از تجارب بشری مخرب هم بوده است و دین آنها را تأیید نمیکند. از سوی دیگر علم هم به این نتیجه رسیده که برخی از تجارب بشری میخواهد قلمرو دین را محدود کند، اما قطعاً این دیدگاه معتقد به مکمل بودن علم و دین است و در آموزههای ما هم آمده: «کلما حکم به الشرع حکم به العقل» و «کلما حکم به العقل حکم به الشرع». لذا یکی از نقاط اشتراک علم بشری با دین در عقلانیت است و در قرآن نیز بر توجه به عقل تأکید شده است.
در قرآن موارد زیادی همانند «أَفَلا تَعقِلونَ»، «افلا تتفکرون» و «كَيْفَ خُلِقَتْ» آمده است. قرآن بر تفحص و سیر آفاق و انفس و حتی هجرت تأکید زیادی کرده است و این نشان میدهد که از نظر مبانی معرفتی اسلام، نه تنها علم بشر و روشهای شناخت رد نمیشود، بلکه بر آنها تأکید هم شده است .لذا در اسلام، حس و تجربه و حتی برخی نگاههای پوزیتیویستی میتواند منبع شناخت باشد و دین به طور کلی آنها را رد نمیکند، اما اسلام میفرماید که وحی هم میتواند منبع شناخت و روشی برای کاهش دردها باشد، چراکه انسان دارای ساحت مادی و معنوی است و در ساحت مادی باید از تجربیات بشری استفاده کنیم و آنها را کنار نگذاریم.
در دانشگاه اسلامی تجربیات بشری و تعامل با جهان را کنار نمیگذاریم، اما در عین حال مبانی معرفتی خودمان را هم حفظ میکنیم. معتقدم یکی از مؤلفههای مهم در دانشگاه اسلامی، عقلانیت است که ما را به سمت تجربه، علم بشری و دانستههای او و اختراعات و کشفیات بشر هدایت میکند و این نقطه قوتی برای دانشگاه اسلامی است و در تمامی علوم هم میتوانیم شاهد چنین چیزی باشیم. البته باید دقت کنیم که در علوم انسانی حساسیتهای بیشتری وجود دارد، چون با مبانی معرفتی در ارتباط است و سمت و سو و جهت را نباید فراموش کنیم.
ایکناـ اتفاقاً سؤال بعدی در همین رابطه است. آیا میتوانیم بگوییم در دانشگاه اسلامی تأکید ما بر علوم انسانیِ اسلامی است، چون در علوم تجربی و ریاضی سمت و سو اهمیت بیشتری دارد و شاید نتوان از ریاضی یا فیزیک اسلامی و غیراسلامی سخن گفت؟
وقتی نگاهی عمیق داشته باشیم و علوم مختلف همانند فیزیک و شیمی و علم طب را ریشهیابی میکنیم، به این نتیجه میرسیم که نباید افتراق قائل شویم و بگوییم که در دانشگاه اسلامی فقط قرار است علوم انسانی را اسلامی کنیم و بقیه علوم را کنار بگذاریم، چراکه نگاهی تقلیلی است، بلکه از نظر اسلام، ما علم ادیان و علم ابدان داریم و آنچه اسمش را علم میگذاریم مختص علوم انسانی نیست.
نکته دیگری که میتوانیم به آن استناد کنیم این است که اگر به قرون وسطی برگردیم، در زمان افول علم تجربی در غرب شاهد درخشش آن در شرق و کشورهای اسلامی هستیم و افراد بزرگی همانند فارابی، خواجه نصیرالدین طوسی، زکریای رازی، خواجه نظامالملک و ... در این ایام رشد کردند که برخی از آنها در طب هم دارای تخصص بودند. لذا نمیتوانیم اعلام کنیم که در دانشگاه اسلامی فقط علوم انسانی را مد نظر قرار دادهایم.
ایکناـ البته طبیعتاً اسلام منشأ بسیاری از علوم در جهان بوده است. منظور بنده این است که شاید ریاضیاتی که ابن هیثم از آن سخن میگوید تفاوتی با دیدگاههای یک ریاضیدان غربی نداشته باشد، چون دو به علاوه دو در همه جا چهار است. بنابراین در دانشگاه اسلامی باید بر علوم انسانیِ اسلامی بیشتر تأکید کنیم.
بله، درست است و اولویت در دانشگاه اسلامی با علوم انسانی است، چراکه قطعاً ریاضیات، فیزیک و ... هم باید تدریس شود. اساساً ما پیشفرضی داریم مبنی بر اینکه وقتی از علوم اسلامی صحبت میکنیم باید علوم انسانی، اسلامی شود و بقیه علوم نیاز نیست اسلامی شوند، اما قطعاً اگر یک فیزیکدان از منظر هستیشناختی معتقد باشد جهان خالقی دارد که قائم بالذات است و در فرآیند کشفیات خود این پیش فرض را داشته باشد، عملکرد وی هم با فیزیکدانی که شکلگیری عالم را تصادفی و بدون هدف میداند متفاوت خواهد بود.
بنابراین در مرحله اول تمام علوم مد نظر دانشگاه اسلامی است، اما در هر مسیرِ تکاملی، اولویتبندی وجود دارد و علوم انسانی هم چالشهای بیشتری به لحاظ معرفتی، هدف و مبانی دارد. اگر چنین نگاهی داشته باشیم، قطعاً به تعارض میان علم و دین معتقد نخواهیم بود، بلکه معتقدیم این دو کاملاً مکمل هم هستند. باید هوشمند باشیم و تجربه بشر برای ما دارای اهمیت باشد و در هرکجا بود آن را اخذ کنیم و علوم بشر را یک مرحله جلوتر برویم، اما چون علوم انسانی چالشهای بیشتری دارد، مراقبتهای بیشتری هم میخواهد.
ایکناـ به سند دانشگاه اسلامی هم اشاره کردید. به نظر شما این سند تا چه اندازه میتواند رویکردی دقیق در زمینه علم، فرهنگ و دانش در اختیار ما قرار دهد و تا چه اندازه در زمینه اسلامی شدن دانشگاهها به ما کمک کند؟
در مورد همه اسناد بالادستی باید توجه کنیم که آن سند آخرین سند ما نخواهد بود، چراکه تاکنون تدوین سند الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت، نقشه جامع علمی کشور، سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش، نقشه مهندسی فرهنگی کشور و امثالهم را هم داشتهایم که سندهایی هستند که در مسیر حرکت علم و فرهنگ در جامعه ما نوشته شدهاند و هرکدام از آنها در عین اینکه ارزشمندند، اما صرفاً میتوانند ابعادی را پوشش دهند و به همین دلیل تکثر اسناد داریم.
بنده در تدوین نقشه مهندسی فرهنگی کشور عضو کارگروه تخصصی بودم و به یاد دارم برای نوشتن یک بند، گاهی یک یا دو جلسه کار انجام میشد. بنابراین همه این اسناد ارزش خودشان را دارند، هرچند ممکن است در آیندهای نه چندان دور اسناد دیگری هم نوشته شود و آنها را تحت الشعاع قرار دهد. نکته دیگر اینکه یقیناً تعلیم علم و فرهنگ ابتدا در جامعه و سپس در مدرسه و در نهایت در دانشگاه انجام میشود. بنابراین سند تحول در آموزش و پرورش باید مرحله ما قبل اسلامی شدن دانشگاهها باشد و نمیتوانیم سند دانشگاه اسلامی را به شکلی جدا در نظر بگیریم و توقع داشته باشیم به خوبی اجرا شود.
معتقدم برای ارزیابی این سند باید به پیشینه آن هم توجه کنیم و ببینیم آیا دانشآموز ما در مدرسه نیز در همان جهتی حرکت میکند که انتظار داریم دانشگاه اسلامی باشد؟ بنابراین برای اسلامی شدن دانشگاهها باید به پیشینه این سند در زمینه تعلیم و تربیت در نظام کلان فرهنگ و علم در جامعه ،که بر عهده شورای عالی انقلاب فرهنگی است، توجه کنیم. این سند ضعفها و چالشهایی هم دارد اما در این مرحله قابل توجه است.
انتهای پیام