قرآن انفاق به حاکم جائر را نفی کرده است
کد خبر: 4121360
تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۸:۰۱
حجت‌الاسلام سروش محلاتی:

قرآن انفاق به حاکم جائر را نفی کرده است

استاد حوزه و دانشگاه، با بیان اینکه دست امام باید در امور مالی باز باشد و نیازها باید توسط امام تأمین شود، گفت: البته نکته تأمل‌برانگیز در روایت امام صادق(ع) آن است که حضرت فرمود: «اختصاص به صله امام دارد»؛ از آنجا که رسیدگی به فقرا و ... قطعاً جزء صدقه و قرض حسن است، پس صله در اینجا نفی این موارد نیست بلکه نفی صله به حکام جور است.

محمد سروش محلاتیبه گزارش ایکنا، حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی، استاد حوزه و دانشگاه شامگاه 21 بهمن ماه در ادامه جلسات تفسیر سوره مبارکه بقره به آیه 245 «آیه ۲۴۵ سوره بقره: مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» پرداخت که متن سخنان وی به شرح زیر است:

این آیه درباره قرض دادن به خداوند است و به آن تشویق کرده است. در قرآن مسئله قرض به خدا در شش آیه تکرار شده است. اگر سوره مزمل را از اولین سوره‌های نازله بر پیامبر(ص) بدانیم تا سوره مائده که آخرین سوره(به ترتیب نزول و طبق برخی نظریات) است، در 23 سال در موارد متعدد این موضوع مطرح شده است.

2 تفسیر از قرض حسن

در جلسه قبل اشاره شد که دو تفسیر در مورد این تعبیر بین علما وجود دارد که یکی از آن تفسیر عام است یعنی انسان باید همه سرمایه‌های زندگی و وجودی خود را در راه خدا هزینه کند و البته خداوند هم کمک کرده و چندین برابر به او برخواهد گرداند و در مفهوم دوم اینکه انسان مال خود را در اختیار انسان دیگری به صورت قرض بدهد و بعد از مدتی آن را پس بگیرد.

اشاره شد بین ابن متوج و فاضل مقداد هم این بحث پیش آمده است و ابن متوج اشاره به همین معنای دوم دارد و فاضل مقداد آن را عام در نظر گرفته است. در کنار این دو رأی، رأی سومی هم در روایات وجود دارد که فرموده است و روایات آن را کلینی در باب صلة الامام آورده است و اینکه منظور از قرض حسن یعنی انسان اموال خود را به امام معصوم(ع) بدهد. ما از دو طریق می‌توانیم به فهم این آیات نزدیک شویم. راه اول اینکه با بررسی اجمالی آیات به این نتیجه می‌رسیم انسان‌ها به خاطر حب مال و تعلق خاطر به مال، گذشتن از آن برایشان سخت است.

قرآن برای اینکه مسئله انفاق برای مؤمن حل شود اولاً به انسان متذکر شده است مالی که در اختیار داری را خدا به تو روزی کرده است و گرنه نه تو بودی و نه مالی. دیگران هم این تلاش و زحمت را حتی شاید بیشتر از تو دارند و به این مال نمی‌رسند، بنابراین مال را رزق الهی بدان که به تو داده است و همان خدا هم از تو می‌خواهد از اموالت در راه خدا مصرف کنی. این چیزی نیست که حق ذاتی تو باشد.

تعبیرات قرآن اینطور است که از آن چه ما روزی شما کردیم انفاق کنید؛ مما رزقناهم ینفقون یا انفقوا مما رزقناهم علاوه بر اینکه گستره انفاق را نشان می‌دهد یعنی هر آنچه از خدا روزی شما شده در راه خدا انفاق کنید بلکه باعث تسهیل در انفاق هم خواهد شد زیرا انسانی که بفهمد این اموال و جان و هستی برای او نیست، به راحتی از آن خواهد گذشت.

قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ؛ قدرت هم از آن خداست؛ زن و فرزند هم نعمت الهی است لذا وقتی از انسان موحد خواسته می‌شود از زن و فرزند صرف نظر کند، می‌پذیرد. رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ؛ پس مشکل تعلق و وابستگی است که دست انسان را می‌بندد و راه رفع آن، انفاق است.

انسان ذاتاً مالک نیست

مسئله دیگر اینکه انسان نباید فکر کند مال و قدرت و زن  فرزند اصالتاً برای خود انسان است بلکه همه چیز از آن خداست و ما امانتداری بیشتر نیستیم و این هم سبب تسهیل بیشتر انفاق می‌شود؛ در آیه هفتم سوره حدید مستخلفین فیه؛ انفاق کنید و نگویید مال خودمان است و چرا باید انفاق کنیم. البته گاهی اوقات بحث مالیات است که مالیات را افراد می‌پردازند به ازاء خدماتی که دریافت می‌کنند و نوعی داد و ستد و بده و بستان است. انفاق مدنظر قرآن، واقعا از دست دادن چیزی است و نه معاوضه و این نیازمند پشتوانه فکری است. چرا من باید مالی را که با زحمت و رنج و عرق به دست آورده‌ام، به دیگری بدهم.

انسان به اقتضای منصب خلافت، مکنت اقتصادی و مالی و جانی پیدا کرده است نه اینکه این مکنت، ذاتی باشد. در سیستم اداری کسی که جانشین است امکانات را براساس و طبق دستور رئیس مصرف می‌کند و در اینجا هم انسان شأن مالکیت را به شأن استخلاف تقلیل می‌دهد. در نگاه اول، انسان مالک شد ولی از طرف خدا ولی در نگاه دوم، مالکیت ترقیق می‌شود یعنی اموال با اذن الهی در اختیار ما است تا تعلق انسان به دنیا و مال کم شود و قرآن به این معنا، سراسر مشحون از مذمت عدم انفاق است و حرص و ولع انسان را اینطور بیان می‌کند که ای بشر تو این طور هستی. قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفَاقِ وَكَانَ الْإِنْسَانُ قَتُورًا... یعنی اگر همه گنجینه و کلید معادن طلا و نقره و ثروت‌های عالم را در اختیار شما قرار دهند و مالک شوید، باز هم امساک خواهید کرد از اینکه آن را به دیگران بدهید.

ادبیات قرآن این است که ما از تو توقع نداریم مثل خودت را به دیگری ببخشی، از تو می‌خواهیم به خداوند قرض بدهی و بعد هم چندبرابر خدا به تو بر می‌گرداند.

زیست مشرکانه

برخی آنقدر مغرور هستند و می‌گویند ما همه چیز را با تلاش و زحمت و فکر خودمان به دست آوردیم. اگر بگوییم صاحب اصلی خداست و ما در ملک الهی تصرف داریم، اینقدر شعور هم ندارند که آن را درک کنند یعنی در زبان لا اله الا الله می‌گویند ولی در عمل مشرکانه زیست می‌کنند.

سطح فکر و شعور اینها در این حد است لذا خداوند مالکیت آن‌ها را نقض نکرده و فرموده حاضرید به خدا قرض بدهید؟ البته خدا با پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) اینطور سخن نمی‌گوید و حتی نه با مؤمنان سطح عالی زیرا آنها برای خودشان حسابی قائل نیستند و خودشان را مالک نمی‌دادند و همه چیز خود را در راه خدا می‌دهند.

این فضای آیات نشان می‌دهد قرض به خدا فراتر از قرض‌الحسنه بین انسان‌ها است. البته هر قدم خیری مانند وجاهت و آبرو، سرمایه علمی و ... که انسان بردارد و برای خدا کار کند، در حقیقت نعمت خدا را انفاق کرده است.

نکته دیگر در این آیات این است که بحث قرض بعد از نماز و زکات آمده است. مثلاً در سوره مزمل اقامه نماز و پرداخت زکات را فرموده و بعد قرض را مطرح کرده که نشان می‌دهد مسئله فراتر از قرض‌دادن به انسان‌ها است. تعبیر وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یعنی شما انفاق در راه خدا بکنید و مطمئن باشید چیزی از دست نخواهید داد، گویی هم در سوره مزمل و هم در حدید که دوبار آیه انفاق دارد، خواسته است بار انفاق را سبک کند.

مصادیق مختلف قرض حسن

این یکی مفهوم عام است که همه امور خیر مخصوصاً انفاق را در بر می‌گیرد. این مشوقات برای انسان‌هایی است که هنوز به حقیقت توحید نرسیده‌اند. البته ترجیح بنده در اینجا همان تفسیر عام است که تفسیر خاص را هم در بر می‌گیرد. یعنی هر کار خیری مصداق قرض است و قرض مالی هم یک کار خیر است ولی آیه را نمی‌تواند منحصر به قرض‌الحسنه‌های متعارف کرد. کسی که انفاق کرده و پس نمی‌گیرد هم قرض حسن است و کسی که دارو و درمان یک یا چند بیمار را تقبل می‌کند باز مصداق این قرض حسنه است.

بحث پایانی نحوه برخورد با روایات در ذیل این آیات است؛ یعنی مسئله ارتباط با امام و پرداخت اموال به امام. این نوع روایات در ذیل آیات بسیار زیاد است. علامه طباطبایی این نوع روایات را به یک معنا تفسیری نمی‌داند یعنی بیانگر مفاد آیات نیست بلکه جنبه تطبیق و بیان مهم‌ترین مصداق آیه یا مصداق مورد غفلت‌ قرار گرفته است و برخی را از باب تأویل یا جری می‌داند.

درهمی انفاق به امام معصوم به مثابه کوه احد است

همانطور که قبلاً گفته شد از امام صادق(ع) روایت است که اگر کسی درهمی به امام(ع) برساند خدا آن را در بهشت به اندازه کوه احد برای او قرار خواهد داد. همچنین فرمودند: به خدا قسم این در صله امام است یعنی اینکه انسان از مال خود صرف نظر کرده و به امام(ع) برساند. این روایت را می‌توان مصداق انفاق مال دانست که غیر از خمس و زکات است. 

دست امام باید در امور مالی باز باشد و نیازها باید توسط امام تأمین شود. البته نکته تأمل‌برانگیز در این روایت آن است که حضرت فرمود: والله فی صله الامام خاصتا؛ یعنی اختصاص به صله امام دارد؛ آیا این تعبیر به معنای آن است که بقیه مصادیق قرض حسن مانند انفاق به فقرا و ... مشمول آن نیست؟ از آنجا که رسیدگی به فقرا و ... قطعاً جزء صدقه و قرض حسن است پس صله در اینجا نفی این موارد نیست بلکه نفی صله به حکام جور است یعنی به جای دادن پول به حاکم جائر باید آن را به امام حق دهید. بنابراین تقویت مالی حاکم جائر را نفی کرده است.

معنای دیگر خاصتاً هم این است که یعنی هر انفاق و صدقه نباید جدا از نظر امام(ع) باشد و رسیدگی به فقرا هم ابتدا باید ببینید امام(ع) چه نظری دارد؟ مگر قرار نیست ما به خدا قرض بدهیم و در این صورت حجت خدا باید آن را قبول کند و بپذیرد، این مورد شایسته و بایسته است. خداوند تأکید دارد اگر قرار است به من قرض بدهی، باید تأیید کسی را که من او را امام قرار دهم، داشته باشد. پس آیه قلمرو قرض را محدد نکرده است ولی با چه نگاه و تشخیصی؟ تشخیص حجت خدا باید پشت آن باشد.

علی فرج زاده

انتهای پیام
captcha