نعمت بزرگ سلامتی، محدود به سلامت جسم نیست. این اشتباه بزرگی است که تصور کنیم اگر فقط مراقب سلامت جسممان باشیم، دیگر بیمار نشده و زندگی توأم با سلامتی خواهیم داشت. سلامت ابعاد مختلفی دارد که این ابعاد در تعامل و کنش و واکنش نسبت به هم هستند و اگر یک بعد از سلامتی مورد غفلت قرار گیرد، بر جنبههای دیگر ابعاد انسانی تأثیر گذاشته و منجر به بیماری ما خواهد شد.
با توجه به اینکه یکی از ابعاد مهم سلامتی، سلامت روان است خبرگزاری ایکنا نیز بنابر رسالت آموزشی خود نسبت به انتشار مجموعه درسگفتار «مراقبت از سلامت روان» با حضور فاطمه سادات رازقی، روانشناس اقدام کرده است.
بخش ششم از این مجموعه به موضوع «اصول اعتقادی و درمان افسردگی» پرداخته که با هم میبینیم و میخوانیم.
جلسه قبل در رابطه با ملاکهای ازدواج صحبت کردیم. قبل از اینکه به ادامه مبحث بپردازیم دو موضوع را باید توضیح دهم. مبحث اول در رابطه با افسردگی است. وقتی خیلی از زوجین و افرادی که در رابطه هستند به ما مراجعه میکنند؛ یکی از دلایلی که مبتلا به رابطه ناسالم شدند و نمیتوانند از آن بیرون بیایند، بحث مسائل روحی و روانی خودشان است. یعنی به دلیل افسردگی، ترس از تنهایی، ناراحتیهای روحی که داشتند وارد یک رابطه ناسالم شدند و با اینکه متوجه ناسالم بودن رابطه شدند اما نمیتوانند از آن رابطه بیرون بیایند. سوال پیش میآید که چرا اینگونه است؟
من نمیتوانم همه علل و عوامل را بررسی کنم و فقط دو مورد را در رابطه با اضطراب و افسردگی به شما یاد میدهم. وقتی در رابطه با اضطراب و افسردگی در اینترنت جستوجو میکنید مطالب بسیاری میآید اما من میخواهم به صورت خلاصه مطالبی را برای شما بیان کنم.
وقتی که روانشناسی میخواندم مباحث را بعد از مطالعه مرور میکردم تا مصادیق آنها را در دین بیابم. زیرا دین برای من ظرف و روانشناسی مظروف است و میخواستم ببینم که این دو در کجا با هم تلاقی پیدا میکنند. روایتی از امیرالمومنین(ع) در نهجالبلاغه خوانده بودم که میفرمایند «تعجب میکنم از کسی که اصول اعتقادی داشته باشد و به یأس و ناامیدی دچار شود.»
وقتی مصادیق یأس و ناامیدی را بررسی کردیم به اختلال افسردگی رسیدیم. فکر کردم که چرا یک انسان افسرده میشود و چرا امیرالمومنین(ع) میگوید که اگر اصول اعتقادی نادرست باشد دچار یأس و ناامیدی میشوی. مشاهده کردم که یکی از علتهای شروع افسردگی انسانهای افسرده، احساس تنهایی، بیمعنایی و پوچی زیاد آنها است. وقتی انسانها نمیتوانند رنج خود را معنا کنند به هم میریزند.
در اصول اعتقادی ما «توحید»، اعتقاد به خدا و نحن اقرب من حبلالورید، از رگ گردن نزدیکتر بودن انالله و انا الیه راجعون به من آرامش داد؛ یعنی فهمیدم که میتوانم با این رنج را معنا کنم که من از خدا هستم و به خدا باز میگردم و توجه خدا به من است.
دلیل دوم، بیشترین آمار افسردگی انسانها ترس از قضاوتها و اینکه مبادا آدمها در رابطه با آنها فکر بدی کنند بود. اغلب آدمهای افسرده نگران این هستند که مبادا دیگران در رابطه با آنها قضاوت نادرستی داشته باشند.
اگر یک روزی قرار دادگاه داشته باشید و قاضی آن دادگاه آشنای شما باشد و شما را کاملاً بشناسد و ادله کافی برای بیگناهی شما داشته باشد؛ اگر چند نفر شاهد هم در آن دادگاه علیه شما شهادت بدهند؛ آیا قلب شما نسبت به اینکه این قاضی از شما شناخت دارد آرام نمیشود؟ زیرا او شما را میشناسد و شواهد کافی دارد. البته منظور این نیست که دادگاه برگزار نمیشود؛ منظور این است که شما با طیب خاطر بیشتری در آن دادگاه هستید.
وقتی شما میدانید که عالمی در دست خداوند، همان کسی که شاهد و ناظر و برای شما برنامهریزی کرده است آرام نمی شوید؟ مصداق این موضوع به «عدل» خداوند که از اصول اعتقادی ماست بازمیگردد.
معیار بعدی دلیل افسردگی انسان این است که در گذشته زیاد میمانند. اغلب مشکل انسانها ماندن در گذشته و رها نکردن آن است. بعد بررسی متوجه شدم که «معاد» به ما میگوید که «این نیز بگذرد» و همه چیز در عالم فانی است کل من علیها فان، همه چیز میگذرد و خوشی و غم نمیماند. آدمهای افسرده یاد نگرفتند که از گذشته و غمهای خود عبور کنند.
علت بعدی افسردگی انسانها گم کردن راه و ندانستن اینکه چه کار باید کنند است و میگویند که کسی نبود که به ما بگوید. این در حالی است که در دین و اصول اعتقادی ما «نبوت» و «امامت» را داریم که به ما یاد میدهند که چگونه زندگی کنیم و مسیر را نشان میدهد.
ما قرآنی داریم که برای همه زندگی ما برنامه دارد. پس اگر که من راه را گم میکنم حتماً ایراد در من است. اصول اعتقادیمان را یکبار بازنگری کنیم شاید حال دلمان بهتر شود.
انتهای پیام