رابطه وحی و امر سیاسی در اندیشه فارابی/ نگاه هگلی رضا داوری اردکانی شدید‌تر شده است
کد خبر: 4143800
تاریخ انتشار : ۰۶ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۸
در یک همایش علمی مطرح شد؛

رابطه وحی و امر سیاسی در اندیشه فارابی/ نگاه هگلی رضا داوری اردکانی شدید‌تر شده است

سیدحمید طالب‌زاده، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران گفت: داوری اردکانی در مقدمه کتاب «فارابی موسس فلسفه اسلامی» می‌نویسند اینکه فارابی موسس فلسفه اسلامی است مدعای کوچکی نیست و به طوری که در این رساله مورد بحث و رسیدگی قرار گرفته است به کلی تازگی دارد و تاکنون مطرح نشده است و حسین روحانی، پژوهشگر فلسفه معتقد است: داوری دیگر مثل سابق صحبت نمی‌‌کند ولی نهایتا یک نخ تسبیح در اندیشه وی وجود دارد که همان مواجهه انتقادی با غرب است ولی در دوره متأخر، نگاه هگلی وی شدید‌تر شده است.

سیدحمید طالب‌زاده

به گزارش خبرنگار ایکنا، همایش «داوری در ترازوی داوری» درباره اندیشه‌ها و نظریات و آثار استاد رضا داوری اردکانی، امروز شنبه 6 خردادماه از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. سیدحمید طالب‌زاده، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، در این همایش سخنرانی کرد که گزیده سخنان وی را در ادامه می‌خوانید؛

بحث بنده ناظر بر کتاب «فارابی» اثر استاد داوری اردکانی است. گمان بنده این است که این کتاب، مقام بسیار مهمی در میان آثار ایشان دارد و در طول بیانم سعی می‌کنم موقعیت این اثر را توضیح دهم و اینکه چرا در میان آثار دیگر دکتر داوری، بنده این کتاب را مهمتر تشخیص داده‌ام؟ دکتر داوری، در سال 1354 تحت عنوان «فلسفه مدنی فارابی»، رساله‌ای را منتشر کردند. آن سال نزدیک به تحول عظیمی است که بعداً تحت عنوان انقلاب اسلامی شکل می‌گیرد اما در سال‌های 61 و 62 تحت عنوان «فارابی موسس فلسفه اسلامی»، سه بار چاپ و در سال 1374 تحت عنوان «فارابی» منتشر و نهایتا سال 1382 با تغییراتی تحت عنوان «فارابی فیلسوف فرهنگ» انتشار یافت که نشانه کامل‌تر شدن کتاب است.

اهمیت کتاب «فارابی»

استاد در مقدمه چاپ اول کتاب «فارابی موسس فلسفه اسلامی» می‌نویسند اینکه فارابی موسس فلسفه اسلامی است مدعای کوچکی نیست و به طوری که در این رساله مورد بحث و رسیدگی قرار گرفته است به کلی تازگی دارد و تاکنون مطرح نشده است. ایشان در صفحه 48 همان درآمد می‌نویسند اختصاص دو فصل از چهار فصل کتاب به فلسفه مدنی، از آن نظر که مقاصد او را در فلسفه مدنی، بهتر و آسان‌تر می‌توان درک کرد و به خصوص که در این قسمت‌ها ارتباط فلسفه نظری و عملی به وضوح و صراحت ذکر شده است. 

بنابراین از بیان دکتر داوری در این مقدمه معلوم می‌شود که اهمیت این کتاب و اینکه ایشان می‌فرمایند من تأسیس فلسفه اسلامی را برای اولین بار مطرح کرده‌ام به واسطه مقاصد این تأسیس بیان شده و آن مقاصد هم فلسفه مدنی است لذا مفاد اصل کتاب فارابی این است که تأسیس فلسفه اسلامی در پاسخ به یک پرسش بنیادین صورت گرفته و آن پرسش بنیادین این است که امر سیاسی چیست و چگونه ممکن است، یعنی دکتر داوری بیان می‌کنند که تاسیس فلسفه اسلامی ناظر بر این پرسش اساسی بوده است. 

اما سوالی که در این کتاب و در بیان فارابی مطرح شده نشانه هم افقی فارابی با افلاطون و ارسطو است. فارابی به خوبی دریافت اساسا مابعدالطبیعه یونان در افق چنین سوالی شکل گرفت و افلاطون اولین نظریه دولت را در تاریخ مابعدالطبیعه بنیانگذاری کرده است. به عبارتی، امر سیاسی مرکز و کانون تاسیس مابعد الطبیعه در یونان بود. چرا چنین است؟ چون امر سیاسی به معنای نحوه تدبیر و سامان زندگی فرد و جمع در مدینه و پولیس یا دولت‌شهر است. افلاطون در نامه هفتم می‌گوید برای اینکه حق فلسفه را ادا کرده باشیم فاش می‌گویم فقط فلسفه می‌تواند زندگی خصوصی و اجتماعی آدمیان را سامان بخشد چون انسان‌ها زمانی از تیره‌روزی رها می‌یابند که یا فقط فیلسوفان زمام جامعه را در دست بگیرند یا کسانی که زمام جامعه را در اختیار می‌گیرند به فلسفه روی آورند.

امر سیاسی در اندیشه فارابی

علت این است که آنچه مد مظر افلاطون و ارسطو است این است که امر سیاسی، سامان بخش زندگی انسان است و در امر سیاسی است که زندگی انسان با فضیلت، معقول، غایتمند و به سوی تعالی می‌شود پس امر سیاسی متکفل زندگی است اما برای اینکه زندگی به سوی تعالی و فضیلت شکل بگیرد ابتدا باید فضیلت و امر معقول و متعالی و نسبت نظر و عمل شناخته شود و در این راستا است که مابعدالطبیعه ضرروی می‌شود پس متافیزیک در مقام تأسیس خودش در تاریخ معطوف به انضمامی‌ترین امر جهان یعنی زندگی بشر است.

پس قبل از فارابی، فیلسوفان یونان، مابعد‌الطبیعه را بنیان گذاشتند اما چرا فارابی مجددا به بنیانگذاری جدید و تجدید در مبانی فیلسوفان یونان احساس نیاز کرد؟ چون فارابی با سؤال تاره‌ای مواجه شد که برای فیلسوفان یونانی مطرح نبود و آن مولفه این است که امر سیاسی در نسبت با وحی چیست و چگونه ممکن است؟ فارابی برای پاسخ به این سوال، دست به تجدید مبانی در فلسفه می‌زند. در اینجا پاسخ داده می‌شود امر سیاسی این است که مدینه فاضله محقق شده و مردمان بر اساس تعالیم شریعت به عنوان ضامن سعادت و فضیلت عمل کنند. از سوی دیگر مطلوب فارابی در اندیشه سیاسی این است که حکمت نظری و عملی با هم شکل بگیرند و فلسفه و فقاهت توأمان باشند اما در نهایت فلسفه و فقاهت از هم جدا شدند. دکتر داوری در کتاب «فارابی» به این مسئله اشاره کرده است و می‌گوید غالب اصلاحات فلسفی در اصول فقه معنای تازه یافتند.

تفاوت دکتر داوی با هایدگر

همچنین حسین روحانی، پژوهشگر فلسفه در این همایش سخنرانی کرد که در ادامه می‌خوانید؛

به نظرم نمی‌توان در مواجهه با غرب، داوری را متهم به مواجهه سوبژکتیو از جنس مدرنیستی کنیم. البته وی تفاوت‌هایی با هایدگر دارد. هایدگر در هستی و زمان، معتقد است که انسان مامای وجود است یعنی با آن نسبت قابله‌ای دارد اما به نظر می‌رسد نمی‌توانیم داوری را متهم با سوبژکتیویسم کنیم چون سوژه‌ای که داوری دنبال آن است از دل یک رخداد متولد می‌‌شوید یعنی در اینجا آدمی بیش از آنکه از جنس فاعلیت باشد از جنس قابلیت است.

نکته دیگر این است که آیا اندیشه داوری در دوره متقدم یکباره و در خلا متولد می‌‌شود؟ اصلا و ابدا اینگونه نیست. اندیشه داوری در دوره متقدم کاملا فرزند زمینه و زمان خودش است. زمینه و زمانه حاکم بر دهه اول انقلاب، یک گفتمان انقلاب‌گری و گفتمان شرق و غرب و در فضای جنگ سرد بوده است بنابراین داوری هم طبیعتا متاثر از آن دوره تاریخی خودش، دیدگاه‌هایی اراده‌گرایانه دارد و به نوعی سعی می‌کند با رویکردی اراده‌گرایانه بر جهان رغب فائق بیاید.

تفکرات داوری در دوران متقدم و متأخر

به همان نسبت که داوری در دوره متقدم تحت تاثیر زمانه خودش است در دوران متاخر هم دقیقا متاثر از زمانه خودش مخصوصا دوران سازندگی و اصلاحات است و آرام آرام از فضای گفتمانی دوره متقدم فاصله می‌گیرد و اینبار درست همچون هایدگر، مواجهه‌ای منتظرانه پیدا می‌‌کند. داوری در اینجا بارها می‌گوید راه ما راه غرب است و گریزی از غرب نیست و دیگر نمی‌‌توان با روش‌های اراده‌گرایانه، غرب را از بین برد بلکه وی می‌گوید من رویکردی منتظرانه دارم یعنی دقیقا متاثر از هایدگر در دوره متاخر مواجهه منتظرانه دارد. 

لذا اگر یک مواجهه دیرینه‌شناسانه از منظومه فکری داوری داشته باشیم این اندیشه در گذر زمان دچار تطور و دگردیسی می‌شود. سؤال این است که غرب در دوره متاخر و متقدم اندیشه داوری به چه منزله‌ای ظهور می‌کند؟ اینها بر اساس چهارچوب تبارشاسانه به خوبی قابل تحلیل است. اگر داوری در دوره متقدم می‌گوید غرب تجسم دیوسیرتی و نفس اماره است و باید به جنگ آن برویم، متاثر از شرایط گفتمانی آن دوره بوده اما در دوران سازندگی و اصلاحات این لحن ملایم شده و داوری دیگر مثل سابق صحبت نمی‌‌کند ولی نهایتا یک نخ تسبیح در اندیشه وی وجود دارد که همان مواجهه انتقادی با غرب است. ولی در دوره متأخر، نگاه هگلی وی شدید‌تر می‌شود.

نکته دیگر اینکه این اتهام که داوری از سیاست دور بوده اتهامی بی‌اساس است بلکه اندیشه‌های وی کاملا متأثر از فضای تاریخی و سیاسی حاکم بر ایران بوده است همانگونه که روشنفکران دینی که پیشتر، مرشد آنها شریعتی بود و شریعتی هم نماینده یک گفتمان سیاسی بود اما بعد از دوران سازندگی و اصلاحات، گفتمان روشنفکری دچار تغییر شد داوری هم اینچنین است و در دوران متآخر، مباحث وی حالت هستی‌شناختی دارد. در واقع برای داوری متقدم، هستنده مهم‌تر و در داوری متأخر، به نظر می‌رسد هستنده کنار گذاشته شده و هستی‌شناختی مهم‌تر است

 

انتهای پیام
captcha