هفده تا بیستوشش خرداد در تقویم فرهنگی کشور مصادف با هفته بزرگداشت صنایع دستی است. هنر-صنعتی که هرچند در کشور ما سابقه بیشاز شش هزار سال دارد اما هنوز وجه صنعتی آن نتوانسته است پاسخگوی نیازهای مطرحشده اهالی این عرصه و در نگاهی کلانتر تبدیل شدن به یک اهرم مهم در حوزه افزایش تولید ناخالص ملی، مقوله مهم ارزآوری، کمک به رفع آسیب بیکاری به عنوان یکی از کلانترین آسیبهای جامعه ما مانند بسیاری دیگر از جوامع باشد.
همچنین با توجه به گوناگونی و رتبه نخست کشورمان در حوزه بهرهمندی از تنوع بیش از 72 رشته صنایع دستی در جهان که 51 رشته آن در کشورمان وجود دارد، عدم دستیابی به مسئله برندسازی، علاوه بر موارد مطرح شده پیشین از مهمترین مسائل و آسیبهایی است که به مناسبت مواجهه با این هفته میتوان آن را با مسئولان، متولیان، کارشناسان و اهالی نخبگانی حوزه دانشگاه در عرصه صنایع دستی مطرح کرد.
نکته حائز اهمیت بعدی آن است که سال 1401 از روی دیگر نیز برای حوزه صنایع دستی از اهمیت والایی برخوردار بود، چرا که در آن سال مهمترین اقدامات، گفتوگوها، لابیها و فعالیتهای متمرکز بر حوزه تدوین لایحه هفتم توسعه کشور بازمیگشت. توجه به نگارش پیش از تدوین لایحه توسعه کشور یکی از مهمترین مؤلفهها در حوزه بودجهریزی و نگاه عملگرایانه حمایتی در تمامی عرصهها از جمله حوزه صنایع دستی که یکی از زیرمجموعههای وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی به شمار میرود.
با یک مرور ساده نسبت به قانون بالادستی لایحه هفتم توسعه اقتصادی بهوضوح میتوان دریافت که عرضه صنایع دستی با بیمهری بسیاری مواجه شده است. چه آنکه تنها در یک بند فرعی به این هنر-صنعت ارجاع و اشاراتی شده و کمتر میتوان نگاه دغدغهمند نسبت به دست گرم و سهم والایی که حوزه صنایع دستی میتواند در ارزش افزوده برای تولید ناخالص ملی و همچنین رفع آسیب اشتغال داشته باشد را یافت.
با این رویکرد و با توجه به اینکه امروز روز «صنایع دستی و نوگرایی» نام گرفته است، با حجتالله مرادخانی از کارشناسان ارشد و خبره حوزه صنایع دستی، مدرس دانشگاه و کنشگری که بُعد قابلیت او ابعاد ملی و بینالمللی را در حوزه توسعه و ترویج هنرهای سنتی، صنایع خلاق و صنایع دستی به خود اختصاص داده است در ایکنا به گفتوگو نشستهایم.
ایکنا- گفتوگو را با سوالی صریح درباره مدیریت جدید وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در دولت سیزدهم آغاز کنیم. از ارزیابی کمی و کیفی خود از معاونت صنایع دستی این وزارتخانه، طی بازه زمانی سپری شده از عمر دولت مردمی سیزدهم، بفرمایید.
در ارتباط با ارزیابی مدیریت معاونت صنایع دستی در دو نگاه خُرد و کلان، در حوزههای مختلف از برندسازی گرفته تا چالشهای دیگر این حوزه؛ آنچه که مهم است توجه به این مولفه است که آیا این حوزه در اولویت دستگاه متولی هست یا خیر؟ یعنی آنطور که باید به آن پرداخته میشود یا خیر؟
در این برهه زمانی که از دولت سیزدهم میگذرد در سه حوزه وزارتخانه متبوع یعنی میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی اگر نگاه را بر مبنای اولویت داشتن این حوزهها متمرکز کنیم و بر فعالیت میدانی نگاهی ویژه داشته باشیم؛ بخش صنایع دستی اولویت چندان محسوسی برای متولیان نداشته است.
با نگاهی به نشستها، جلسات، اعتباراتی که در لایحه بودجه هر سال برای حوزههای تخصصی در نظر گرفته میشود و موارد حمایتی فعالان حوزه صنایع دستی وقتی همه را کنار یکدیگر بگذاریم، میبینیم که صنایع دستی در ساختار وزارت میراث فرهنگی اولویت سوم هم نیست!
در شرایط خطیر کشور، یکی از حوزههایی که میتواند تا حد بسیاری مشکل اشتغال را برطرف کند، حوزه صنایع دستی است اما در اولویت نیست. وقتی در الگوی مدیریتی چنین اولویتی وجود ندارد؛ صحبت کردن درباره جزئیات دیگر بیشتر محدود به فعالیتهای محفلی، سخنوری و سخنرانی استوار میشود نه آنکه قصدی بر آن باشد تا اتفاقی بیفتد.
شاهد مثال دیگر آن که از سال گذشته با توجه به این که مشرف به تدوین برنامه هفتم توسعه بودیم این است که فعالان صنایع دستی چه در مقام کُنشگر و چه در حوزه تولیدکننده، گفتوگوهای بسیاری از طریق رسانهها درباره اهمیت این موضوع انجام دادند. حتی نشستها و لابیهایی را با مسئولان و متولیان بدنه وزارتخانه انجام دادیم تا برای تدوین لایحه هفتم توسعه مشاورههایی را انجام دهیم تا بتوانیم جایگاه صنایع دستی را در برنامه هفتم و نگاه و چشمانداز پنج سال پیش رو مستحکم کنیم. اما درست در نقطه مقابل؛ لایحه برنامه هفتم که بیرون آمد یکی از ضعیفترین مختصاتهای صنایع دستی را در آن شاهد بودیم. جز در یک حکم که اشاره کلی به صنایع دستی شده اتفاق چندانی در متن برنامه نیست!
پرسش من آن است که وقتی ما در یک سند بالادستی مثل برنامه هفتم توسعه که روند و مسیر توسعه را در پنج سال پیش رو مشخص میکند هیچ جایگاهی برای صنایع دستی قائل نشدهایم؛ چگونه میخواهیم درباره برندسازی و صادرات صنایع دستی صحبت کنیم؟
ایکنا - با توجه به همه آن جلسات و لابیهایی که اشاره داشتید و بیمهریای که در متن برنامه هفتم توسعه شاهد بودیم، دلایل این اتفاق را با همان مسئولان در میان نگذاشتید؟
امیدوارم که رسانهها از طریق تریبون فعالی که دارند و از مجاری ارتباطی خود، دلایل این مهم را از وزیر و معاونانش از طرف جامعه صنایع دستی مطرح کنند. چون این تلخی بزرگی است که در حق صنایع دستی، هنرمندان و فعالان آن صورت گرفته است.
تاکید میکنم بر تلخی چرا که طی یک سال گذشته در قالب تمامی آن نشستها و گپ و گفتها، فرصت کافی برای حل این مشکل وجود داشت اما رها شد! علت قضیه را هم پیشتر عرض کردم. وقتی در رأس یک هرم مدیریتی که اولویتهای اجرایی سازمان یا وزارتخانه متأثر از آن است، از دیدگاه آقای ضرغامی صنایع دستی جایگاهی ندارد، مشخص است که خروجی واضح آن در برنامه هفتم اینگونه بروز و ظهور پیدا میکند.
ایکنا - برگردیم به سهمی که صنایع دستی در سراسر کشور در برطرف کردن یکی از آسیبهای کلان یعنی مسئله اشتغال میتواند داشته باشد. آیا بخش خصوصی در این یکی، دو سال توانسته خلأ ضعف مدیریت را جبران کند؟
باید بر این مهم تاکید داشته باشیم که بخش خصوصی در این برهه بسیار نحیف شده است به واسطه آنکه بیشاز دو سال کرونا وجود داشت و تقریباً تمام رویدادهای خردهفروشی، موقعیتها و بازارچهها به شکل مطلق تعطیل شد. از طرف دیگر اخیراً در چند ماه اخیر با توجه به گفتوگوهای صورت گرفته، شاهد نوسانات شدید در قیمت مواد اولیه و محدودیت دسترسی به آن، شوکهای مداوم به تولید صنایع دستی وارد ساخته است و همه اینها دست به دست هم دادهاند تا بخش خصوصی تحت فشار بالایی قرار گیرد. این میزان از سختیها و فشار کاری تا حدی بوده که برخی از فعالان این عرصه، کار را رها کرده و استمرار این آسیب، مسئله مهمی است.
از سویی دیگر یکی از آسیبهای اجتماعی در کلانشهرها مسئله و معضلی به نام حاشیهنشینی است. این امر حاشیهنشینی علاوه بر چالشهای اجتماعی که باعث خالی از سکنه شدن روستاها دارد طبیعتاً تبعات امنیتی نیز برای کشور ما خواهد داشت. از طرف دیگر در کلام اغلب مدیران کشور مدام کلیدواژه اشتغال را میشنویم که اعتبارهای مختلف و متعددی برای برطرف ساختن آن صرف میشود، اما نکته مهم آن است که اگر این اعتبارات یک کاسه شود و در متن برنامه هفتم در مسیر حمایت از صنایع دستی قرار گیرد؛ بسیاری از این حاشیهنشینها به سبب بهره داشتن از مهارتهای صنایع دستی میتوانند به نیروی کار مولد بدل شوند. حتی با مختصری آموزش میشود آنها را به نیروی کار فعال بدل کرد.
این امری طبیعی است که وقتی این افراد چنین فعالیتهایی داشته باشند دیگر نیازی ندارند در حاشیه شهر زندگی کنند و به زادگاه خود بازمیگردند. نکته حائز اهمیت آن است که با وجود اظهرمنالشمس بودن این دست از اقدامات ساده که نتایج بسیار پُررنگ و پُرباری با خود به همراه دارد و بی هیچ تردیدی قابلیت مطرح شدن در اسناد بالادستی چون برنامه هفتم توسعه را دارند، به سادگی از دید مدیران دور میماند.
حاصل و نتیجه آن کم و کمرنگ شدن حوزه فعالیت هنرمندان و تولیدکنندگان صنایع دستی و محو شدن نگاه الزامآور حمایتی از سوی متولیان و مسئولان معاونت صنایع دستی وزارتخانه است. معتقدم علت اصلی به وجود آمدن این آسیب مدلول این مهم است که ساختار مدیریتی اهمیت این موضوع را درک نکرده است. وقتی اقتصاد کشورهای توسعهیافته و اقتصادهای درحال توسعه دنیا به گواه آمار و ارقام موثق و جدید با قدرت و شدت در این حوزهها در حال سرمایهگذاری هستند دلیل غفلت ما خود را پررنگتر نشان میدهد.
دلیل اصلی آن سرمایهگذاری کلان به این مهم باز میگردد که فعالیت در عرصه صنایع دستی از مشاغل سبز بدون آلودگی محیط زیستی به شمار میروند اما وقتی صنایع دستی در نگاه مدیران بالادستی آن هم در قرن بیستویکم از اهمیتی که باید دارا باشد تهی است، نتیجه آن وضع ناخوشایندی است که در حال حاضر شاهد آن هستیم.
ایکنا - همزمان با آغاز هفته صنایع دستی از زبان خانم جلالی معاون صنایع دستی وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی اعلام شد که طی این هفته شاهد حضور سعد القَدومی؛ رئیس منطقه آسیا و اقیانوسیه شورای جهانی صنایع دستی در ایران هستیم. به اعتقاد شما این حضور میتواند باعث رایزنی بخش خصوصی با چنین فردی شود تا بار دیگر بازارهای جهانی روی خوشتری به تولیدات صنایع دستی ایران نشان دهند؟
حضور آقای القَدومی به عنوان رئیس منطقه آسیا و اقیانوسیه شورای جهانی صنایع دستی فرصتی مغتنم است تا فعالان بخش خصوصی به شکل مستقیم با او گفتوگو کنند و بستری برای ایجاد ارتباط کاری ایجاد شود. به شخصه این حضور را مثبت میبینم و مثبت ارزیابی میکنم. از آنجایی که وی را بهخوبی میشناسم تاکید میکنم که انسانی شریف و دغدغهمند است و این وجه مثبت میتواند در حمایت از فعالان و تولیدکنندگان بخش خصوصی به ویژه در بازارهای جهانی بسیار موثر باشد.
ایکنا - پرسش پایانی به برگزاری بازارچههای مقطعی و ثابت صنایع دستی باز میگردد. طبق آمار مسئولان 300 بازارچه استانی و شهرستانی طی یک سال اخیر برگزار شده است. به اعتقاد شما برپایی این دست از بازارچهها در جان بخشیدن به اقتصاد نحیف صنایع دستی توفیقی داشته یا بیشتر به افزایش آمار کارنامه مدیران کمک کرده است؟
ذاتاً بازارچههای ثابت و فصلی در عرصه صنایع دستی مهم هستند. چرا که درواقع بستر اصلی خردهفروشی صنایع دستی در همین بازارچهها اتفاق میافتد. اینکه اعداد و ارقام چقدر واقعی هستند یا نه را کاری ندارم؛ ولی برگزاری بازارچهها چون به مثابه یک رویداد اجتماعی-فرهنگی به شمار میروند فرصتی برای توسعه خردهفروشی هستند.
همچنین برپایی این بازارچهها باعث ارتباط نزدیک مردم با هنرمندان و صنعتگران این عرصه میشود. این ارتباط نزدیک میان مردم با محصولات، هنرمندان و فعالان صنایع دستی باعث بدهبستان ذهنی و همنفسی میشود که نکته بسیار مهمی است. از گذشته تا امروز نیز یکی از بخشهای مهم برای توسعه حوزه صنایع دستی در ایران همین بازارچههای دائمی، فصلی و مناسبتی بوده و امیدوارم این بازارچهها توسعه پیدا کنند و باز هم تأکید میکنم که اتفاق بسیار خوبی است.
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام