در بخش نخست میزگرد مستند «باد برمیخیزد» با همسر و همرزم شهید جهانشاهلو گفتوگو کردیم. در قسمت دوم با محمد عبدیزاده؛ کارگردان مستند و مهدی جهانشاهلو فرزند شهید گفتوگو کردهایم.
عبدیزاده در کارنامه فیلمسازی خود گرایش بیشتری به موضوعات اجتماعی و دفاع مقدس نشان داده و آثاری چون «در قلب سیستان»، «فرزندان ایران»، «آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد»، «افسانه آسبادان»، «پایان روز ماتم»، «دوال»، «فصل زیستن»، «هفت شهر عشق»، «طاعون قرن» و «غبار جنگ» و... در حوزه مستند کارگردانی کرده است.
ایکنا – در ابتدای بحث پیرامون چرایی ورودتان به سینما بگویید سپس بفرمایید چرا فیلم «باد برمیخیزد» را با محوریت شهید جهانشاهلو جلوی دوربین بردید؟
عبدی زاده: برای من سینما تمام زندگی است و همه زندگیام را دادم تا سینما را داشته باشم و از این بابت هم پشیمان نیستم.
من سعادت این را دارم که اکثر فیلمهایم درباره رشادت ایثارگران و شهدای سرفراز کشور به خصوص قهرمانان ارتش در هشت سال دفاع مقدس است. طرح ساخت «باد برمیخیزد» از طریق شبکه مستند به من پیشنهاد شد. قبل از این سفارش، آشنایی چندانی با شهید جهانشاهلو نداشتم. بعد از اینکه قرداد ساخت فیلم بسته شد مراحل تحقیقی و پژوهش فیلم با همکاری خانم لیلا محمدی را شروع کردم. در اینجا لازم میدانم از زحمات وی قدرانی کنم که هم در مرحله پژوهش و هم به عنوان بازیگر شخصیت همسر شهید خوش درخشیدند. متاسفانه در ارتش اطلاعات دقیقی موجود نبود و تنها یک پرونده پرسنلی و نحوه شهادت شهید ثبت شده بود اما در ادامه با صحبتهایی که با همسر و فرزند و سه نفر از همرزمان شهید داشتم و نیز دیدن فیلمهای که از آن شهید موجود بود به اطلاعاتی که لازم بود دست پیدا کردم.
با آشنایی بیشتر با جذابیتهای رفتاری شهید آشنا شدم. شهید به شدت اهل هنر بوده و از هر لحظهای برای عکاسی استفاده میکرد و همینطور تصاویر بسیار ارزشمندی از زمان دانشجویی خود به یادگار گذاشته بود. همچنین به لحاظ اخلاقی یک ملاحت و زیبایی در کلام که همراه با بذلهگویی و شوخیطبعی با خود بود، داشت که سبب شد هر فردی از معاشرت با او احساس خوشایندی داشته باشد.
بخش عمدهای از اینکه «باد بر میخیزد» توانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند به دلیل مساعدت و همراهی همسر و فرزند گرانقدر شهید بوده است. شهید جهانشاهلو زندگی عرفانی داشته و شاعرانگی در لحظه لحظه زندگی او جاری و روان بوده است. که این موضوع میتواند اهرمی جهانی برای جذب مخاطب باشد. همین موضوع بحث شاعرانگی و فرهیختگی شهید و همسر گرانقدر وی بود که ما در نگارش فیلمنامه روی آن تاکید داشتیم و به صورت ویژه به آن پرداختیم.
ایکنا – لوکیشنهایی که انتخاب کردید بسیار زیبا و بکر است. پیرامون این موضوع توضیح دهید.
عبدیزاده: در فیلم روی این امر تاکید شده محیطی که شهید در آن پرورش یافته شباهتی با بهشت داشته است. طبیعتی بکر و زیبا در یکی از روستاهای ایران عزیز و این انتخاب هم کاملا خودخواسته و آگاهانه بود. فیلم در یکی از روستاهای اطراف تفرش فیلمبرداری شده است. درضمن تلاش کردم تعلیقی که بابت اسارت شهید وجود دارد را در فیلم تصویر کنم به ویژه انتظاری که همسر شهید طی سالیان سال داشته را هم تصویر نشان دهم.
همینطور ضمن تشکر از حضور تیمسار آرام، جای تیمسار خلیلی و تیمساز قهرود هم در این گفتوگو خالی است. تیمسار خلیلی میگوید: درست است که شهید جهانشاهلو در اولین عملیات نظامی به شهادت رسید اما عصاره سالها آموزش و تجربه پرواز وی را در این عملیات میتوانیم ببینیم. چون علیرغم این که میدانست دشمن منتظر اوست با شجاعت تمام به قلب دشمن زد و پس از منهدم کردن یکی از مهمترین پایگاهای نظامی عراق به واسطه شلیک دهها موشک زمین به هوا دچار سانحه و در نهایت به اسارت دشمن درآمد و در زیر شکنجه بعثیها مقاومت و پایداری و در نهایت به شهادت رسید. باید اضافه کنم شهید قبل از عملیات «کمان 99» بارها در عملیاتهایی که در کردستان انجام شده بود، حضور چشمگیر و پررنگی داشت.
نکته تاسفآوری که در این میان وجود دارد و باعث پیشروی عراق در روزهای آغازین جنگ شد. به تصفیههایی برمیگردد که در ابتدای انقلاب انجام و نیروهای خبره را از ارتش حذف شدند. این مسئله باعث شد دست ارتش در ابتدای انقلاب خالی باشد. همچنین در بخشی از مستند تیمساز قهرود همرزم شهید میگویند ما به واسطه جوانی و اینکه ساعت پرواز جنگی زیاد نداشتیم میتوانستیم در عملیاتها شرکت نکنیم اما وظیقهای که برای دفاع از کشور داشتیم به ما تکلیف میکرد همیشه برای انجام عملیات داوطلب و آماده باشیم.
ایکنا – در عمده مستندهایی که تا امروز از جنگ در تلویزیون ساخته شده، تصویری که از شهدا یا رزمندگان تصویر میشود در کلیشه خلاصه شده، برای همین الگوبرداری از آنها برای مخاطب دشوار است اما در این کار خوشبختانه چنین امری رخ نمیدهد و ما با فیلمی عاشقانه و شاعرانه روبهرو هستیم. درباره این شکل از فیلمسازی در کارتان توضیح دهید؟
عبدیزاده: بله، تلاشم این بوده تا حد ممکن از کلیشه دور باشیم زیرا زبان و بیان زیبا میتواند بیننده را با موضوعی که در حال روایت آن هستیم، همراه کند و در عین اینکه با اندوه خانواده و بازماندگان قهرمانان آشنا میشود به عمق شجاعت و ایثار این جاویدنامان هم پی برد. متن آغازین فیلم و وصیت شهید بسیار مهم است. شهید در وصیتنامه خود اشاره میکند که «اگر ذرهای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن چسبیده باشد، آن را با خونم در خاک وطن میشویم و مرگ در این راه را افتخار میدانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیهای داشتم، حتماً به این مردم تقدیم میکنم. دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد». وقتی انسان با چنین شخصیتهای قهرمانی روبرو میشود باید سر تعظیم فرود بیاورد. البته روایتهای غلط و نادرست، چهره مخدوشی از قهرمانان واقعی را رقم زده و من ترجیح دادم بر خلاف جهت آب شنا کنم و تمام تلاشم را برای ثبت این وقایع به کار گیرم که تاوان این کار را هم به انحای مختلف دادهام. این مسئله در فیلم اخیرم هم رخ میدهد. مستندی در دست ساخت دارم به نام «غبارجنگ» که درباره مقاومت ارتشیان در 33 روز مقاومت خرمشهر است.
نقل قولی از ناخدا صمدی بیان میکنم. از او پرسیده میشود چرا با وجود این همه عملیاتی که انجام داده، شهید نشده است؟ وی در جواب میگوید او به جنگ نرفته کشته شود بلکه به ناچار در جنگ حضور دارد تا دشمن متجاوز را بکشد، چون با رعایت این امر میتوانسته از کشور و مردم محافظت کند. بله آزادی و شجاعت بهای گرانی دارد که قهرمانان و شهدای ما برای حفظ تمامیت ارضی کشور عزیزمان آن را به خاک و ملت ایران اهدا کردند و اجازه ندادند خاک ایران زیرپای پوتین نظامیان متجاوز لگدکوب شود.
ایکنا – صحبتهایم را با پرسشی از فرزند شهید ادامه میدهم. آقا مهدی شما وقتی به دنیا آمدید پدرتان به شهادت رسیده بود. این موضوع در طول زندگی برایتان چه پیامدهایی به وجود آورد؟
جهانشاهلو: همانگونه که بیان کردید قبل از تولدم، پدرم به شهادت رسیده بودند اما من همانند بسیاری دیگر از مردم با جنگ بزرگ شدم و سختیهای آن را لمس کردم. به یاد دارم در کودکی هر گاه از مادرم درباره پدرم سوال میکردم او میگفت بابایم به جنگ رفته است اما هر اندازه زمان جلوتر رفت و بزرگتر شدم احساس کردم اصل ماجرا امری دیگری است. بعد از اینکه متوجه شدم پدرم شهید شده، تمام تلاشم این بوده در زندگی به گونهای عمل کنم که عزت پدرم حفظ شود چون به حال یک فرزند شهید ممکن است رفتارش بیشتر زیر ذرهبین باشد.
خانوادههایی نظیر ما که از عزیزنشان هیچ خبر نداشتند، شرایطشان نسبت به سایر خانوادههای شهدا یا اسرا متفاوت بود. ما سالها منتظر بودیم تا از پدر خبری برسد. این انتظار تا اواخر سال 61 طول کشید تا در نهایت در مرداد سال 81 طول با بازگشت پیکر پدر عزیزم به ایران کشید. تنها در آن زمان بود که با رسیدن پیکر پدرم به یک آسودگی خیال رسیدیم. این آسودگی تلخ البته با پیگیریهای مستمر مادرم و برخی همسران شهدای خلبان دیگر و همچنین نهادهایی نظیر امور ایثارگران نهاجا و ستاد معراج به دست آمد. اذن مقام رهبری نیز نیاز بود تا در عراق نبش قبر برای این عزیزان انجام شود تا ما بتوانیم پیکر 570 شهید را در قبال مبادله با تعداد به مراتب بیشتری از اسرای عراقیِ باقیمانده در ایران به وطن بازگردانیم.
ایکنا – آیا در تنهایی خود با پدرت شهیدت حرف میزنید؟
جهانشاهلو: بله این امر همیشه رخ میدهد و هنوز هم ادامه دارد حتی باید بگویم روزی نیست. او را در ذهنم یاد نکنم و حضور ایشان در ذهن و زندگی من همیشه پررنگ بوده است. از کودکی نوعی رابطه روحی و ذهنی برای خودم با پدرم ساختهام که این ارتباط خاص و خالص همیشه به لطف خدا به من کمک کرده و آن را مقوم تواناییها و موفقیتهای خودم میدانم. حضور پدر برای من به اندازهای ملموس است که گاهی به هنگام بروز مشکلات، در دل و ذهنم با او مشورت میکنم و از ایشان کمک میخواهم.
ایکنا – در جایی از فیلم یکی از همرزمان شهید میگوید در عملیات «کمان 99» دیده که هواپیما منفجر شده است؟ اما عدهای دیگر نیز از به اسارت در آمدن ایشان پس از سانحه اشاره میکنند. ضمناً آیا آزمایشات لازم انجام شد تا اطمینان حاصل شود پیکری که به وطن بازگردانده شد پدر شهید شما بوده باشد؟
جهانشاهلو: به نکته مهمی اشاره کردید. هواپیمای تیمسار قهرود همرزم پدرم در عملیت «کمان 99» جلوی پدرم پرواز میکرد، لذا عملاً این امکان برای ایشان وجود نداشته که پس از بمباران و در حال انجام مانور فرار از مخصمه و تور پدافندی سنگین دشمن یا به اصلاح جینکاَوت که با گرداندن سریع و متوالی هواپیما به چپ و راست و در ارتفاع بسیار پایین همراه است، وقایع پشت سر خود را به دقت و واضح ببینند. البته ایشان انفجاری را در پشت سرشان حس کرده و دود ناشی از انفجار را در آسمان دیدهاند، اما حصول اطمینان از اینکه آن انفجار بر اثر پدافند زمینی بوده یا موشک هوابههوا و یا اینکه آیا پدرم توانسته از صندلی پران هواپیما استفاده و اصطلاحاً ایجکت کند یا خیر و نتیجتاً اینکه آیا پدر من واقعاً در اثر اصابت موشک در همان لحظه به شهادت رسیده یا خیر، بر اساس شواهد بصری تیمسار قهرود امکانپذیر نیست و در این مورد باید به سایر مستندات از جمله مستنداتی که سازمان صلیب سرخ و عراقیها بعداً به طور رسمی ارائه کردهاند و نیز مستنداتی که بعداً از اتمام جنگ و سقوط صدام توسط نیروهای عراقی اعلام شده نیز دقت و توجه کرد. چون ممکن است قبل از انفجار پدرم ایجکت کرده باشد.
یکی از مهمترین قرائن مبنی بر زنده بودن پدرم بعد از انفجار هواپیما، به مستندات مندرج در نامههایی مربوط میشود که کشور عراق از طریق سازمان صلیب سرخ در خلال سالهای 61 و 62 به اداره دوم ستاد مشترک ارتش ایران و متعاقباً دایره اسرای جنگی ارتش ارسال کرده و در آن پدرم را شهید اعلام کرد، مربوط میشود. تاریخ شهادت در آن نامه 18 مهر سال 59 (10 اکتبر 1980) اعلام شده است درصورتی که هواپیمای پدرم اول مهر همان سال سانحه میبیند. این موضوع نشان میدهد شهید جهانشاهلو بعد از سقوط ایجکت کرده و بنا بر مستندات مذکور حداقل به مدت 18 روز زنده بوده و در اسارت به شهادت رسیده است. مستند دیگر دال بر زنده بودن ایشان، وجود یک پیام رادیویی از ایشان است که به فاصله چند روز پس از سانحه ایشان در رادیوهای عراق بخش شده و خبر آن توسط فرمانده وقت پایگاه تبریز (جناب سرهنگ فرزانه) و همچنین رئیس وقت دایره اسرا، شهدا و مفقودین نهاجا به مادرم اعلام شده است.
در پاسخ به سوال دوم شما، پس از رجعت پیکر پدرم و شهدای ذکر شده در تبادل سال 81 به ایران، تیم دکتر تولایی برای اولین بار روی قطعاتی از استخوانهای شهدای مذکور آزمایشات دقیق دی ان ای انجام داند تا در تطبیق و افتراق با دی ان ای موجود در خون من و مادرم صحت پیکر این شهدا تایید شود. این موضوع چند سال طول کشید و نهایتاً نتیجه بررسیها با تایید مراجع آزمایشگاهی ذیصلاح و معتبر در اروپا اعلام و اصالت پیکر این شهدای عزیز تایید شد.
ایکنا – از ابتدای تولد، پدرت را ندیدهای، اگر زمان به عقب بازگردد به پدرت اجازه میدهی پیشقدم در عملیاتها باشد؟
جهانشاهلو: نداشتن پدر تنها بخشی از ماجرای زندگی است. چون اگر فقدان تلخ در کنار مفاهیم دیگری مثل؛ شرافت، غیرت، مسئولیتپذیری و عشق و علاقه به مردم و مملکت تفسیر شود آنگاه معنی دیگری مییابد که مطلوب است. اما به هر حال در جواب به سوالتان میگویم قطعاً بله، به او میگفتم برای دفاع از کشور پیشقدم شود. حتی خود نیز میخواستم راه پدر را ادامه دهم و خلبان هواپیمای شکاری باشم. اما به اصرار مادرم این کار را نکردم چون تنها فرزند خانواده بودم و باید در کنار مادر باقی میماندم.
ایکنا – شخصیتهای اصلی فیلم چگونه انتخاب شدند؟
عبدیزاده: مثل همیشه مذاکره با دوستان بازیگر و تستهای مختلف گریم که بازیگران منتخب به شخصیتهای واقعی نزدیک باشند و البته مشکلات همیشگی مالی پروژهها. ولی در نهایت یکی از راه میرسد که با همه مشکلات کنار میآید که از همه این ارزشمندان سپاسگذارم.
ایکنا – از نظر محمد عبدی زاده سینما چه تعریفی دارد؟
عبدیزاده: سینما برای من یعنی هدف، زندگی و لذت. پشت دوربین بودن بهترین لذت زندگی برایم است. همچنین همراه بودن با زنان و مردان هنرمندی که کمک میکنند تا تو به هدفت برسی یکی دیگر از لذتهای فیلمسازی است.
ایکنا – آیا «باد بر میخیزد» در جشنوارهای حضور داشته است؟
عبدیزاده: بله. اولین حضور فیلم «باد برمی خیزد» در جشنواره دوسالانه نما که توسط وزرات دفاع برگزار میشود بود. در رویداد موفق به دریافت عنوان بهترین فیلم جشنواره شد. امیدوارم این فیلم امسال راهی جشنواره حقیقت شود.
ایکنا – آیا از روند فیلمسازی خودت راضی هستید؟
عبدیزاده: گاهی بله و گاهی هم نه، اما این راهی است که من خودم انتخابش کردم و با آگاهی تمام هم این انتخاب انجام شد. پس با مشکلات و مصیبتهای پیش رو کنار میام و مبارزه میکنم. یکی از دوستانم به شوخی میگوید، تو مصیبتی! درست هم میگوید اما من این مصیبت را دوست دارم، چون هنرمند بودن همیشه با درد کشیدن همراه است و بس. من این مصیبتها را تحمل میکنم و راهم را با همه مشکلات و موانعی که دارم ادامه میدهم، چون مطمئنم که موفقیت از آن من است.
ایکنا – سخن پایانی؟
عبدیزاده: گرامی و جاودانه باد یاد و نام همه قهرمانان ایرانزمین و سپاس فراوان از خانواده محترم شهید و همرزمان غیور و قهرمان ایشان. همینطور لازم میدانم از مردم شریف شهرستان تفرش و همه همکاران هنرمندم که صادقانه و با عشق در این پروژه حضور داشتند قدردانی کنم . همراهی و مساعدت آنها باعث شد تا این فیلم ساخته شود و مهمتر از همه اینکه، من همیشه در فیلمهایم تلاش کردم روایتگر واقعیت صرف باشم و کارم را از تحریف در امان نگاه دارم. همچنین در کارم تلاش میکنم تنها به واقعیت تکیه کنم چون در مستند ما نمیتوانیم رویاپردازی داشته باشیم. درضمن از شعار در کارم دوری میکنم البته شعار گفتن در برخی مواقع به خودی خود امری مذموم نیست. امیدوارم در این فیلم توانسته باشیم به گونهای عمل کنم که شرمنده قهرمانان این مرزبوم نشده باشم.
گفتوگو از داود کنشلو
انتهای پیام