به گزارش ایکنا، این مراسم دیروز، 12 شهریورماه با حضور محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و فعالان و چهرههای حامی مقاومت در معاونت مطبوعاتی و اطلاعرسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد و عباس خامهیار، معاون فرهنگی اجتماعی دانشگاه ادیان و مذاهب قم که سالها با طلال سلمان آشنایی نزدیک داشت، به ابعاد زندگی این روزنامهنگار لبنانی و فعالیتهای وی در السفیر پرداخت.
متن سخنان خامهیار بدین شرح است:
سخن از زنده یاد طلال سلمان آسان نیست؛ بیش از سه دهه به طور مستقیم و غیر مستقیم با شخص او و از طریق السفیر آشنایی داشتم. طلال را شاید از اثر ماندگار و جاودانه اش يعنى «السفير» بهتر شناخت.
اگر در تاریخ معاصر جهان عرب و منطقه در حوزه مطبوعات دو روزنامه را نام ببریم قطعا «السفیر» و «النهار»ند. این دو، بیشتر به یک اسطوره شبیه هستند و یک پدیده به حساب میآیند تا یک روزنامه، و تحولی بزرگ در عرصه مطبوعات به وجود آوردند.
النهار ۴ آگوست ۱۹۳۳ در ۵۰۰ نسخه شمارگان و ۴ صفحه و السفیر در مارس ۱۹۷۴ متولد شدند، با دو دیدگاه و خاستگاه و سرنوشت متفاوت اما كاملاً حرفهای.
امروز روی سخن تنها در مورد روزنامهای به نام السفير نيست؛ سخن از یک گنجینه گرانسنگ و يك پديده منحصر بفرد در منطقه ماست؛ گنجینهای که با مروری ساده میتوان نامهای بزرگی که حامل افکار بلندى در زمینههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و ادبی بوده و هستند را بر پیشانی آن درخشان دید.
بزرگترین قلمفرسایان بنام عرب برای انتشار مطالب و افکار و اندیشهها و تحلیل های خود در السفير گوی سبقت را از هم میربودند. نامهایی چون شهید ناجی العلی کاریکاتوریست شهیر فلسطینی، محمد حسنين هيكل، یاسین الحافظ، سعدالله ونوس، بلال الحسن، عبدالرحمن منیف، سلیم الحص، صلاح الدین حافظ، جوزف سماحه.
روزنامه السفير در کوتاهترین زمان ممکن، بیشترین مخاطبین و خوانندگان را جذب کرد و در تمامی فصولِ حیات چهل ساله خود، همواره باعث سرسبزى و شادابى فکر و اندیشه جهان عرب بود.
السفیر را با چهار عنصر نمادین میتوان شناخت:
بخش مهمى از خوانندگان جهان عرب بیش از 42 سال، روز خود را بیتابانه با بانگ دلنشين صبحگاهى اين خروس سحر، بيدار شدهاند و لحظه به لحظه فراز و نشیبهای پیرامون خود را با این تریبون رسا و گویا همراهی کرده و پشت سر گذاشتهاند.
این خروس سحر همراه با دو عنصر معروف و سنتی آغازگر زندگی روزانه لبنانیها بود و کمتر قهوه خانه، خانه، اداره، دفتر وزیر، رئیس، مدیری و كارمندى بود که روی میزش السفير و يک فنجان قهوه قرار نداشته باشد.
عنصر دوم، شعار روزنامه بود كه تا واپسین لحظات زندگیاش محفوظ ماند و روزنامه و سردبیرش به این شعار وفادار ماندند .
«روزنامه لبنانی برای جهان عرب و روزنامه جهان عرب در لبنان ».«السفیر » با این شعار حقیقتاً روزنامه جهان عرب در لبنان و بر عكس بود و در موقعیت رسانهای لبنان آن روز و حتی امروز فوق العاده بی نظیر و بی بدیل بود .
با همه دشواریها و شرایط ارتباطی آن دوران، نت و ارتباطات، بسیاری از نخبگان و رهبران عرب منتظر پروازهاى بيروت بودند تا نسخه السفير را دريافت كنند.
شهرکهای بزرگ و افسانهای با ثروت انبوه دلارى در جای جای این کشورها پدید آمدند . اما واقعا کاریکاتوری بیش نبودند. نتوانستند حتی یک شماره همانند السفير خلق کنند، روزنامههاى كيلويى داشتند كه حملش هم دشوار بود.
در بحبوحه جنگ داخل و در شرایط سخت که خیابان الحمرا داشت، به طور مستمر صدای آزادیخواهى و استکبارستیزی خود را به گوش خوانندگان و مخاطبان جهان عرب رساند و میهمان جان و روح کسانی بود که تشنه شناخت حقیقت و شنیدن آوای فضیلت بودند. حتی در روزهای سختِ جنگهای ویرانگر داخلی لبنان و نیز در روزهایی که نیروهای متجاوز صهیونیستی در اطراف و نزدیکی بیروت جولان میدادند، کسی نتوانست انتشار اين روزنامه را متوقف و صدای رسای آن را خاموش کند.
سومین نماد، عنوان فراگیر و شهیر و پرآوازه السفیر «صوت من لا صوت لهم: صدای کسانی است که صدایی ندارند» بود؛ بدین معنی که فریاد فریادگرانی است که فریادرسی ندارند.
حقیقتاً اینگونه بود السفیر؛ صدای رسای پابرهنگان، مستضعفان و آزادگان جای جای این کره خاکی بود. استعمار، استکبار و استبدادستیز بود.
شعار «صدای کسانی که صدايى ندارند» را سرلوحه خود قرار داد و در کوران حوادث منطقه، جهان عرب به ويژه فلسطین اشغالی و لبنان در برابر تمامی ناملایمات و فشارهای داخلی و خارجی ایستادگی کرد.
السفیر از همان روزهای آغازينِ انتشار خود چنان رسالت انتقال صدای حقگویان و حقانیت را سرآمد کار خود قرار داد که تنها در نخستین سال فعالیت، شانزده بار پای دست اندرکارانش به دادگاهها کشیده شد.
نماد چهارم، خود طلال سلمان است که پدیدهای فوقالعاده، اديبى سرشناس، چهرهاى ماندگار و از نوادر روزنامهنگاران فرهيخته تاريخ معاصر مطبوعات جهان عرب به شمار مىرفت.
از دو نفر میتوان نام برد ، محمد حسنین هیکل و طلال سلمان، نوشتهها و سرمقالات طلال که در صفحه اول با عنوان «علی الطریق: در مسیر» با نشان همان خروس سحر؛ نماد اول روزنامه منتشر میشد و زینتبخش صفحه اول السفیر بود، حقیقتاً خواندنی، فاخر، بدیع، پرمغز، عمیق و سحرآمیز بود و نمیشد به خواندن یک بار این سرمقالهها اکتفا کرد.
قدرت تحلیل و استنتاج، شیوایی بیان و ادب و چینش هنرمندانه واژگان شگفتآور بود. پدیدهای سحرآمیز و گنجینه بود، طلال تا لحظهای که انگشتانش یارای به دست گرفتن قلم را داشت، «علی الطریق» ماند و نوشتههایش را با همین عنوان در سایت شخصیاش، ادامه داد.
گرچه خود یک شیعه عرب و یک ناسیونالیست بزرگ اعتقادی به شمار میرفت اما بسیار میانهرو بود و به هیچوجه مذهبستیز نبود و جنبههای ضد استبدادی و ضد استعماری و استکبارستیزیاش، حرفی نداشت، هیچ مرزی را به رسمیت نمیشناخت و مرزهای جغرافیایی، قومیتی، مذهبی و دینی را کاملاً پشت سر گذاشته بود.
لذا کنار انقلاب اسلامی ایران و رهبری امام خمینی، از همان روز اول قرار گرفت. به نوفل لوشاتو رفت با امام خصوصی دیدار داشت و یکی از زیباترین خاطراتش، احترام و ایستادن امام برای او بود. مژده پیروزی انقلاب و سقوط شاه را در تیتر اول و به زبان فارسی داد. یک روزنامهنگار و ناسیونالیست بزرگ عرب ، آن روز و در معادلات ناسیونالیستی آن روز که جهان عرب، جهان عرب بود، کار بزرگی بود.
بلافاصله به ایران آمد و با ۴۰ نفر از شخصیتهای بزرگ انقلاب از جمله آیتالله طالقانی و شهید بهشتی مصاحبه و ویژهنامهای را ضمیمه السفیر کرد؛«النهار .. هیکل مدافع آیت الله».
حمایتها و سفرهایش را ادامه داد و آخرین سفرش هم در شب حادثه انفجار بندر بیروت بود، در کنار ملت، مردم و استقلال کشورش جانانه ایستاد؛ از همان ابتدای ورود امام موسی صدر در کنار حرکت او در حمایت از محرومان بود، درجنگهای داخلی لبنان، در کنار فلسطین و قدس، در کنار مقاومت و جنگ ۳۳ روزه، در آن روزهایی که صدایی نداشتند صدای آنها شد و هر روز از این خروس سحر، بانگ پیروزی را سر میداد.
در شهادت سیدهادی نصرالله چنان سر مقالهای نوشت و همه احزاب و ... را به چالش کشید که «کدام دبیرکل حزب در تاریخ لبنان، فرزندش را تقدیم وطنش کرده»، خواندنی است.
واژه واژه السفیر، همواره نماد ایستادگی، مقاومت و افشاکننده نقشههای شوم دشمنان بوده است. چنان در کنار مقاومت ایستاد و حکام عرب را که مقاومت ۳۳ روزه را ماجراجویی میخواندند، فریاد میزد که اگر این ماجراجویی است؛ پس بگذار همه ما ماجراجو باشیم.
قلمِ جادويى و شيواى «طلال سلمان» سردبیرِ بلندقامت، فرهیخته و اديب توانمند السفير بيش از چهار دهه است كه اميدبخش حقجويان و تيغ برنده مردان مقاومت و آزادیخواهان در برابر اشغالگران صهيونيست و چپاولگران جهانى بود؛ او نوشت«... قرار دادن حزب الله لبنان در ليست سازمانهاى تروريستى همانا تبرئه رژيم صهيونيستى از جنايتهاى آشكار است».
آخرين پتک و فرياد بلند بر سر گردانندگان سازمان همكاری اسلامى در استانبول بود كه كسى جز طلال شجاعت بيان آن را نداشت.
بهرغم شرايط دشوار کنونی از اعتقادش گفت و اينكه اين «امت» متولد شده تا زنده بماند و حضور اعتراضآميز مردم را در كشورهاى مختلف نشان از زندهبودن امت مىدانست.
نکته آخر اینکه طلال آزاد زیست، از مرگ و ترورهای فیزیکی نهراسید. مستقل ماند و سرافرازانه و با شرافت از قلمش و السفیرش صیانت کرد.
زمانی که مستاصل شد ودر بحرانهای به اصطلاح بهار عربی مورد تحریم شرکتهای اختاپوسی آگهیهای تجاری قرار گرفت و روزنامه شرایط بسیار سختی پیدا کرد، پیشنهادهای میلیونی دلارهای نفتی را قاطعانه رد کرد. و پاسخ آنان را با تیتر اول دو کلمهای در آخرین شماره روزنامه در سال ۲۰۱۶ داد. «الوطن بلا السفیر» و آن را بر پیشانی روزنامه زد و همگان را غافلگیر و از قلم و السفیر، شرافتمندانه دفاع کرد.
آزادگی را بر بندگی ترجیح داد، «ان لم یکن لکم دین، فکونوا احراراً فی دنیاکم». قتل خاموش در حق السفير در حالى به وقوع پيوست كه امپراتورى رسانهاى وابسته به محور عربى ـ عبرى همچون اختاپوسى به جان جوامع عربى افتاده و با زر و زور و تزوير به دريدن پيكر امت پرداخته است.
در گوشه خانهاش نشست و همچنان تا آخرین رمقی که داشت «علی الطریق» اش را نوشت و در سایت شخصیاش منتشر کرد.