
تحول علوم انسانی و تولید
علوم انسانی اسلامی دغدغه مسئولان ارشد نظام است و بسیاری از معضلات سیاسی و فرهنگی کشور ما به رسوخ اندیشه غربی در میان فعالان سیاسی و متفکرین دانشگاهی ما ربط داده میشود. به همین دلیل تولید علوم انسانی اسلامی که با دین و فرهنگ ما همنوا باشد یکی از اولویتهای نظام است و برای حرکت به سمت تمدن اسلامی ضرورت دارد.
حجتالاسلام والمسلمین
مرتضی جلیلی؛ استاد
دانشگاه و پژوهشگر دین، در گفتوگو با خبرنگار ایکنا به بررسی وضعیت علوم انسانی اسلامی در کشور، سیر حرکت آن و موانع توسعه این علوم پرداخت.
مشروح این مصاحبه را در ادامه میخوانید؛
ایکنا ـ تلاشهای زیادی در مسیر علوم انسانی اسلامی انجام شده است و موفقیتهایی هم به دست آمده ولی هنوز تا رسیدن به اهداف فاصله زیادی داریم. به نظر شما موانع این مسیر چه مسائلی است؟
اگر قرار است طبق فرمایش رهبر انقلاب ما دولت اسلامی و سپس جامعه اسلامی و در نهایت تمدن اسلامی ایجاد کنیم قطعاً نیازمند علوم انسانی اسلامی هستیم. البته ما از انقلاب اسلامی شروع کردیم و در دوران حاکمیت اسلامی هستیم تا پس از آن به سمت جامعه اسلامی حرکت کنیم. تحقق چنین هدفی نیازمند یک نرمافزار است که اسلامی باشد و ما را به آن سمت ببرد و تا این اتفاق نیفتد تصور اینکه ما به سمت تمدن اسلامی برویم صرفاً یک امید و آرزو است. منظور از دولت، نهادی است که قرار است کار حاکمیتی انجام دهد و مراد ما صرفا قوه اجرایی نیست بلکه قوه قضائیه و مقننه را هم شامل میشود لذا در همه لایههای مدیریتی کشور نیازمند این نرمافزار اسلامی و دینی هستیم.
اما درباره موانع و چرایی عدم تحقق علوم انسانی اسلامی باید گفت که در حال حاضر برای رسیدن به چنین هدفی، باید به دو مرکز آموزشی مهم در کشور که مشغول کارهای علمی هستند مراجعه کنیم. یکی از آنها دانشگاه و آموزش عالی و دیگری حوزه علمیه است. اتفاق مهمی که باید رخ دهد این است که علوم جدید را از یک سو و علوم اسلامی را از سوی دیگر احصا کنیم و خروجی این دو، علوم انسانی اسلامی باشد که هم مبانی اسلامی را داراست و هم اینکه با توجه به اقتضائات امروزه، روزآمد شده است. البته تحقق چنین هدفی، کار راحتی نیست و باید اقدامات گستردهای برای موفقیت در این عرصه انجام شود.
نکته دیگر اینکه تا وقتی از علوم انسانی اسلامی صحبت میکنیم برخی میگویند این علوم مربوط به 1400 سال پیش هستند و مناسبات آن زمان با مناسبات جهان امروز تفاوتهای اساسی دارد لذا برخی افراد اینگونه علوم اسلامی را زیر سؤال میبرند که میگویند شما میخواهید ما را به 1400 سال پیش بازگردانید. اما این حرف درستی نیست چراکه ما در زمینه علوم انسانی اسلامی باید حتماً نسبت بین علوم اسلامی و علوم روز را احصا کرده و مد نظر داشته باشیم تا بتوانیم محتوای علوم و ابزارهای امروزین را با علوم اسلامی ترکیب کرده و نتیجه آن، علوم اسلامی امروزه باشد.
حضرت امام خمینی(ره) در ابتدای انقلاب با تدبیری هوشمندانه، بحث وحدت حوزه و دانشگاه را مطرح کردند که به مناسبت روز شهادت شهید مفتح اعلام شد که هم شخصیتی حوزوی و هم دانشگاهی بودند. هدف این بود که مقدمهای باشد تا این اتفاق مبارک یعنی وحدت حوزه و دانشگاه رخ دهد اما صراحتاً باید بگویم که این اتفاق مبارک به معنای اصلی آن رخ نداد. درست است که شاهد حضور روحانیون در دانشگاه در قالب نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها هستیم و این اتفاق بسیار مبارکی است یا بخشی از اساتید دانشگاهها، فارغالتحصیلان حوزههای علمیه هستند اما اینها حداقلهایی هستند که قرار بود تبدیل به مقدمهای برای رسیدن به هدف نهایی یعنی تولید علوم انسانی اسلامی شوند ولی متأسفانه ما به همین حداقلها راضی شدیم.
ایکنا ـ اساساً منظور شما از وحدت حوزه و دانشگاه چیست و چرا معتقدید که این وحدت محقق نشده است؟
منظور از وحدت حوزه و دانشگاه این است که اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی کنار هم بنشینند و با این نگاه که ما باید علوم انسانی اسلامی تولید کنیم وارد گفتوگو و کارهای علمی و پژوهشی و پروژههای مشترک شوند. البته کارهایی هم در این راستا در حوزه علمیه انجام شده است که از جمله ایجاد مؤسسات آموزش عالی شبیه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) است که توسط مرحوم آیتالله مصباح یزدی راه افتاد.
بدون تعارف باید بگویم که هم نگاه دانشگاهیان به حوزویان و هم نگاه حوزویان به دانشگاهیان، غیر واقعی است چراکه هر دو به گونهای همدیگر را تکفیر میکنند و پذیرشی که این دو مجموعه باید نسبت به همدیگر داشته باشند را شاهد نیستیم. آسیب دیگری که در عرصه علوم انسانی اسلامی وجود دارد این است که خود تحول در علوم انسانی به خوبی فهم نشده و روشن نشده که قرار است با تحول در علوم انسانی، چه اتفاقی در کشور بیفتد؟ به همین علت است که افراد مختلف، تحلیلهای گوناگونی از تحول علوم انسانی دارند لذا باید تعریفی درست و واحد از آن ارائه دهیم چراکه بسیاری از افرادی که با علوم انسانی اسلامی مخالفت میکنند به دلیل نداشتن همین فهم درست است.
نگاه برخی افراد این است که اگر از تحول در علوم انسانی صحبت میکنیم بدین معنی است که ما با تکنولوژی، پیشرفت و علم مخالفیم و شاید چنین دیدگاهی، به خاطر تأثیرپذیری آنها از تجربه مخالفت کلیسا با علم در دوران قرون وسطی باشد اما اجمالاً نگاه این افراد این است که دین با هرگونه پیشرفت و تکنولوژی و نگاه دنیایی مخالف است لذا برداشتشان این است که ما قرار است به وسیله تحول در علوم انسانی، تکنولوژی را حذف کنیم. علاوه بر اینکه تحول در علوم انسانی به خوبی فهم نشده است حتی برخی افرادی که تحول را به خوبی فهم کردهاند اما باور به امکان تحقق آن ندارند. این هم آسیب مهمی است که متأسفانه مانع حرکت در زمینه علوم اسلامی شده است.
نکته دیگر این است که تحول علوم انسانی در کشور ما متولی خاصی ندارد. آیا شما مؤسسه یا وزارتخانه یا ادارهای میشناسید که مستقیماً متولی تحول در علوم انسانی باشد، لذا اگر قرار است در کشور ما این کار مهم به نتیجه برسد قطعاً نیاز به یک متولی مخصوص دارد.
ایکنا ـ مگر شورای عالی انقلاب فرهنگی متولی این امر نیست؟
نه به صورت مشخص شورای عالی انقلاب فرهنگی متولی این امر نیست و متولی ویژه و خاصی هم برای این کار همانند وزارت علوم، حوزه علمیه یا چیزی مابین این دو وجود ندارد که دارای قدرت قانونی و امکانات لازم برای تحول در علوم انسانی باشد و بُرش لازم را هم داشته باشد و بتواند به شکل دقیق در این زمینه ورود پیدا کند.
نکته مهم این است که بین مدیریت اجرایی کشور و مدیریتِ تولید علم، جدایی وجود دارد چون بودجه در دست مجموعه مدیریت و تولید علم در اختیار حوزه و دانشگاه است.
بنابراین به طور کلی بخشی از مشکلات در زمینه علوم انسانی و عدم موفقیت کامل در زمینه تحقق علوم انسانی اسلامی در کشور، فکری و ذهنی است چراکه فهم و باور درستی در این زمینه وجود ندارد و بخش دیگر هم ساختاری است چراکه نهاد خاصی متولی این امر نیست و بین مدیریت اجرایی و مدیریت تولید علم کشور ارتباطی وجود ندارد و از سوی دیگر بین دو نهاد علمی و نخبگانی کشور یعنی حوزه و دانشگاه هم ارتباط کافی را شاهد نیستیم.
ایکنا ـ اکنون علوم انسانی که در دانشگاهها برای دانشجویان تدریس میشود چه تأثیراتی بر فکر و اندیشه دانشجویان میگذارد؟ چون بسیاری از افراد ریشه مشکلات فرهنگی و سیاسی را در همان مطالبی میدانند که برای دانشجویان تدریس میشود.
اساساً این علومی که در شرایط کنونی در دانشگاههای ما تدریس میشوند تماماً ترجمه از متون غربی هستند از جمله اینکه در رشتههایی همانند روانشناسی، علوم سیاسی، مدیریت و ... تماماً کتب ترجمه شده از اساتید غربی آموزش داده میشوند. این کتب هم که رویکرد و مبنای سکولار دارند یعنی کاملا مدیریت جامعه را از دین جدا دانسته و معتقدند دین باید در حوزه فردی فعالیت داشته و مدیریت جامعه هم به بخش علمی و عقلی انسانی واگار شود. همین تفکر در حین تدریس در دانشگاهها به دانشجوی ما تلقین میشود لذا تأثیرات بسیار زیادی در جامعه در پی دارد.
ما کسانی داشتهایم که انقلابی بودهاند و حتی در تسخیر لانه جاسوسی شراکت داشتهاند و شاید در زندگی فردیشان متدین باشند اما الان به این نتیجه رسیدهاند که دین نباید در مدیریت جامعه نقشی داشته باشد. چنین دیدگاهی نتیجه مطالعه کتب و نظریات صرفاً غربی است و متأسفانه چون ما به ازای اسلامی و دینیِ آن نظریات غربی را تولید نکردهایم بنابراین اساتید و دانشجویان ما هم به آن سو کشیده میشوند.
ایکنا ـ طبیعتاً شاید نتوان همه علوم غربی را دور انداخت و چنین کاری هم صحیح هم نیست بلکه شاید بهتر باشد دنبال بومیسازی این علوم باشیم تا با فرهنگ و دین ما سازگاری بیشتری داشته باشند.
یقیناً حرف شما درست است و اساساً بحث وحدت حوزه و دانشگاه با همین هدف مطرح شده است. اگر قرار باشد همه علومی که توسط انسان و با تجربیات خاصی به وجود آمدهاند را کاملاً کنار بگذاریم دیگر بحث وحدت حوزه و دانشگاه مطرح نمیشد بلکه به حوزه علمیه گفته میشد به صورت اختصاصی متولی علوم انسانی اسلامی باشد اما نگاه درست این است که دنبال اسلامیسازی علوم انسانی باشیم چون برخی از این علوم انسانی غربی کاملا قابل تطبیق با مسائل دینی هستند و برخی نیز قابلیت ویرایش دارند، ممکن است برخی از آنها هم کاملا با مبانی دینی و اسلامی در تضاد باشند لذا لازم است آنها را کنار بگذاریم.
تحقق چنین هدفی نیازمند آن است کسانیکه در زمینه علوم انسانی روز و همچنین در زمینه علوم اسلامی صاحبنظر هستند همدیگر را باور کننند، کنار هم بنشینند، گفتوگو کنند، لُجنههای علمی تشکیل دهند، کرسیهای نظریهپردازی برگزار کنند تا بتوانیم به آن هدف مهم برسیم. یقیناً در مبانی علمی و دینی خودمان، مباحث مدیریت اسلامی، اقتصادی اسلامی، علوم سیاسی اسلامی، حقوق اسلامی، روانشناسی اسلامی، علوم اجتماعی اسلامی و امثالهم را دارا هستیم اما نیازمند همافزایی در این زمینه هستیم.
لازم به ذکر است که چنین کاری ساده نیست. غیر از دوران رحلت پیامبر گرامی اسلام که حدود ده سال، مدیریت جامعه اسلامی را بر عهده داشتند و آن مدینه فاضله و اولین حکومت دینی را تشکیل دادند و همچنین در دوران حکومت پنج ساله حضرت علی(ع) دیگر هیچ نمونه عینی حکومت اسلامی را نداشتیم هرچند که حکومتهایی بودهاند که مسلمانها در آنها حاکم بودهاند اما نرمافزار و قوانین و ضوابط حکومتداری آنها عیناً از دین اقتباس نشده بود لذا فاصلهای هزار و چهارصد ساله با حکومت فاضله اسلامی داشتهایم و هر علمی که در این ایام تولید شده عمدتاً منهای دین بوده است.
انقلاب اسلامی ایران پس از هزار و چهارصد سال به نتیجه رسید و چنین دیدگاههایی در زمینه علوم انسانی اسلامی را مطرح کرد لذا شکستن بتهای علمی و بیان نظریه جدید، قطعاً با مقاومتهایی مواجه میشود اما نباید ناامید شویم و بگوئیم چون کار علمی زیادی در حوزه علوم انسانی اسلامی صورت نگرفته است بنابراین نمیتوانیم در این عرصه موفق باشیم چراکه چنین وضعیتی کاملا طبیعی است و افراد زیادی برای سالیان طولانی با همین نظریات زندگی کردهاند و درکهایی منهای دین و منهای خدا از مسائل داشتهاند و حال قطعاً پذیرش این دیدگاه که در علم باید نگاه خدایی هم وجود داشته باشد با مقاومتهایی روبهرو میشود اما باید حرکت به این سمت را ادامه دهیم و از ادامه مسیر خسته نشویم.
همچنین لازم است کرسیهای آزاداندیشی و نظریهپردازی را به صورت کاملاً جدی مورد توجه قرار دهیم چراکه وقتی بحث تحول در علوم انسانی مطرح میشود تحقق چنین هدف مهمی نیاز به ابزارهایی برای موفقیت دارد و قطعا یکی از مهمترین ابزارها برای موفقیت طرح تحول در علوم انسانی، همین کرسیهای آزاداندیشی هستند که در آنجا افراد، آزادانه دیدگاههای خود را بیان میکنند و مورد نقد و بررسی قرار میگیرند. در این صورت گفتوگو با همدیگر را یاد میگیریم چون یکی از مشکلاتی که در کشور داریم این است که فرهنگ گفتوگوی علمی با یکدیگر و پذیرش و باور به هم و احترام گذاشتن به نظریات مخالف را کمتر شاهدیم در حالیکه اگر این اتفاقات رخ دهد خواهیم دید که بسترسازی لازم برای تحول در علوم انسانی در کشور و حرکت به سوی علوم انسانی اسلامی را شاهد خواهیم بود.
انتهای پیام