صنم کعبه
کد خبر: 4195819
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار : ۰۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۷
امیرالمؤمنین(ع) به روایت اهل قرآن

صنم کعبه

امیرالمؤمنین(ع) در گفت‌وگو با اسماعیل عاکفی‌ چنین معرفی شد که پس از ورود سپاه مومنان به مکه، علی(ع) بر دوش پیامبر(ص) می‌رود و بت‌های کعبه را می‌شکند. چرا علی(ع)؟ چون در نظر اعراب جاهلی، او بتی از بت‌هایشان بود. بتی، بت‌های دیگر را شکست.

دکتر اسماعیل عاکفی

پیش از آن که با اسماعیل عاکفی، مدرس دوره‌های تدبر در قرآن کریم گفت‌وگویی پیرامون اوصاف مولا علی(ع) و آن چه از او در کشاکش گذران زندگی باید آموخت داشته باشیم. پرسشی به میان آمد و تقدیر نقش خوبتری زد. آنچه می‌خوانید، پاسخ جامع این پیشکسوت عرصه‌های قرآنی به یک پرسش خبرنگار ایکنا است که امیرالمومنین علی) در نگاه اعراب جاهلی حائز چه جایگاهی بود؟

«نجران، سرزمینی در شبه‌جزیره است. نجرانیان دل به مهر عیسی بن مریم داشتند. ترسایانی بودند راست‌کیش. قریب به چهل سال پیش از بعثت محمدی)، حاکمی بر نجران و نجرانیان حکم می‌راند به نام ذی‌نُواس که در سفری به شامات یهودی‌نشین، به آئین موسوی درآمد. به نجران که بازآمد، در خندقی بزرگ هیمه افکند و آتشی بزرگ ساخت. رعیت خود را مخیر کرد که بین مرگ یا دین یهود یکی را برگزینند. هر آن که مهر از مسیح برنگرفت به آتش قهر ذی‌نواس سوخت که در قرآن کریم نیز اشارتی به آن شده است: «‌قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ»‌ (بروج/4). در اوراق تاریخ نقل است که مادری با طفل شیرخوار بر آستانۀ آن خندق ایستاده بود که شک بر او مستولی شد. با خود گفت: «من دل به مهر عیسی دارم! تکلیف این فرزند چیست؟» طفل به زبان آمد و گفت: «دل از ظن تهی کن که ما بر حقیم»؛ و مادر همراه طفل به آتش رفت. چون شرح این واقعه به گوش قیصر عیسوی روم رسید، به حاکم حبشه گفت: «زمین را از ذی‌نواس تطهیر کن». او نیز سپاهی به نجران گسیل داشت که سپهسالارش ابرهه بود. سپاه گران ابرهه، ذی‌نواس را هزیمت کرد و خود فرمانروای نجران شد. سردار پیروز، صومعه‌ای در نجران بنا کرد که عبادتگاه مردمان باشد. حال آن که از عهد ابراهیم)، کعبه برای حنیفان موحد و مشرکان ملحد محترم بود. سکه به نام بیت ابراهیم(ع) بود و صومعۀ ابرهه کساد.

بر رونق کعبه رشک برد و سپاهی گران آراست. که عِدّه و عُدّه‌اش از جنگ‌آوران، سواران و پیلان زره‌پوش به هفتاد هزار می‌رسید. به سوی کعبه می‌تاختند و پیشاپیش آنها سایه مرگ بود. هر گروهی که در مقابل او قرار می‌گرفت، از بین می‌رفت. پیش از این لشگرکشی، حتی در قصه‌ها و افسانه‌های حجاز هم چنین سیاهه‌ای از لشگریان تخیل نمی‌شد. شمارۀ سپاهیان ابرهه را قیاس کنید با جنگ بدر که پنجاه و چهار سال بعد رخ داد. شمار محمدیان سیصد، و کفار سفیانی هزار تن بودند. حتی سال‌ها سال بعد، کارزار اعراب در اطراف همین تعداد معدود بود. قشونی عزم بیت محترم را داشت که در جزیره العرب نظیر نداشت. رویارویی با آن حتی در خیال هم محال بود.

ابرهه در خیمه و خرگاه بود که پیرمردی نورانی عبدالمطلب بر او وارد شد و گفت: «مردان تو، اشترانم را گرفته‌اند. جنگِ نکرده، غنیمت ندارد». ابرهه در پاسخ گفت: «چهره‌ات، تو را در نظرم بزرگ و درخواستت تو را در نظرم کوچک کرد. گمان کردم درخواست داری که از تخریب کعبه منصرف شوم.» عبدالمطلب هم در پاسخ گفت: «‌انا رب الابل و للبیت رب‌».

و به هنگام آن واقعه، سجیل بر آنان می‌بارید و چون جزامیان گوشت تنشان بر زمین می‌ریخت. اعراب حجازی به چشم خود نظاره کردند که سپاهی بی‌رقیب، چگونه چون کاه خورده شده بر زمین ریخت. به این گزارش‌های تاریخی بنگرید تا بدانید که این رخداد چگونه بر تقدس کعبه در چشم حجازیان افزود:

کعبه آنقدر مقدس‌تر شد که نه تنها خود بلکه کلیدداران قریشی کعبه هم محترم‌تر از پیش شدند. بر سبیل مثال راهزنان از غارت کاروان‌های قریشی پرهیز داشتند. چون آنان را در پناه صاحب البیت می‌دانستند. کار به آنجا رسید که دیگر کاروانیان برای حفظ امنیت خود یکی از قریشیان را چون حرز در سفر همراه خود می‌کردند.

قرآن کریم پس از سوره فیل، سوره قریش را آورده است. «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ»(فیل/5)،«لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ»(قریش/1) اصحاب فیل را چون کاهِ خورده کردیم تا برای قریش، انس و الفت ایجاد کنیم. قریشیان در تابستان به شامات می‌رفتند و در زمستان به یمن و در هیچ‌کدام از این دو مسیر رنگ امنیت را نمی‌دیدند. اما پس از احترامی که به واسطه معجزه کعبه یافتند در امنیت به سفرهای تجاری می‌پرداختند.

این مقدمه بیان شد تا بدانیم، کعبه و قریش چه جایگاهی نزد اعراب جاهلی داشتند. چنین بود تا در سال سی‌ام عام‌الفیل، زمانی که بزازان و آهنگران و کاسبان در اطراف حرم مشغول به کسب و کار و زائران گرم طواف بودند، زنی به قصد زیارت وارد مطاف شد. همگان به چشم دیدند که دیوار بیت محترم شکافت و آن زن داخل شد. شکاف بسته شد و هیچ کلیدی نتوانست در کعبه را باز کند. پس از سه روز دوباره آن شکاف باز شد و آن زن با جامه‌هایی آراسته و کودکی در آغوش خارج شد. درحالی‌که درون کعبه، اثری از آثار وضع حمل نبود. صاحبخانه‌ای که از دشمن خود، به سختی انتقام می‌گرفت، این زن و این فرزند را مورد حمایت خود قرار داده بود.

این گونه بود که علی بن ابیطالب در نگاه اعراب، «صنم» شد. شانی که اعراب برای فاطمه بنت اسد و بیش از او برای علی بن ابیطالب قائل بودند، شانی بود که برای بت‌های خود قائل بودند.

حضرت سیدالمرسلین)، در میان اعراب به «محمد امین» معروف بود. آنقدر در میان آنان محترم و خوش‌نام بود که جمیع دختران عرب مشتاق بودند که در عقد او باشند. خدیجه کبری) -بزرگترین تاجر عرب- خود به خواستگاری محمد بن عبدالله آمد و از او خواست که او را به همسری بپذیرد. پیامبر) در نگاه اعراب انسانی راستگو، درستکار، خردمند ولی عادی بود. اما علی) را موجودی الهی و قدیس می‌دانستند. شاهدی بر این ادعا:

پس از بعثت، به پیامبر) دستور داده شد: «‌وَأَنذِر عَشِيرَتَكَ ٱلأَقرَبِينَ‌»(شعرا/214) در یوم الانزار، پیامبر) در خانه خود سفره‌ای آراست. پس از آن که خویشان را اطعام کرد گفت: «فرشته وحی بر من نازل شده است.» ابوجهل و ابولهب بر پیامبر) شوریدند؛ جسارت کردند و او را به سخره گرفتند. پیامبر) فرمود: «هرکس امروز به من ایمان بیارود، وصی من است.» علی) برخاست و گفت: «به تو ایمان آوردم.» در این داستان که جملۀ مسلمین آن را شنیده‌اند، نکته‌ای مستتر و مغفول است.

علی) در آن تاریخ کودکی ده‌ساله است و همنشین در جمع بزرگان قریش. نکتۀ مغفول دیگر این است که چرا وقتی به دعوت پیامبر) لبیک گفت، بزرگان حاضر در مجلس بر او خرده نگرفتند؟ چرا نگفتند: «برو و با همسالان خود بازی کن» چرا ابوجهل و ابولهبی که بر محمد) چهل ساله‌ای که همین الان بر سفره‌اش نشسته‌اند، می‌شورند، ولی در برابر علی) سکوت می‌کنند؟

پیامبر) مورد تائید قدیسی قرار گرفته است که در نگاه اعراب تحت حمایت خاص خداست. پس محمد امین هم مورد تائید صاحب کعبه است. پس پایگاه فکری عرب جاهلی در برابر بعثت پیامبر) به این طریق سست شد.

شاهد دیگر بر این ادعا، ماجرای فتح مکه است. «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا(1) لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا»(فتح/2) پیش از پرداختن به این داستان باید به معنای دو کلمه «غفران» و «ذنب» بپردازیم. غفران به معنی پوشانیدن اعم از سختی‌ها و گناهان؛ و ذنب به معنی دنبالۀ نامطلوب اعم از گناهان یا حتی حسناتی است که شاید عواقبی ناخوشایند در تعاقب داشته باشد. ذنب در معنای دوم به معنی گناه نیست. تصور کنید گروهی از راهزنان و دزدان را به شهربانان و ماموران معرفی کرده‌اید. از این خلافکاران تعدادی دستگیر و تعدادی متواری می‌شوند. آنان که متواری شده‌اند متوجه می‌شوند که شما همکارانشان را لو داده‌اید. پس درصدد انتقام از شما برمی‌آیند. کاری که شما کرده‌اید، گناه نبوده که هیچ، عملی خیر بوده ولی در تعاقبش برای شما تبعاتی ناخوشایند، چون مواجهه با تتمه خلافکاران دربند نشده را دارد.

کفاری که در طول ده سال، هشتادوچهار جنگ را بر پیامبر) تحمیل کرده بودند؛ این بار در فتح مکه، تسلیم شدند. این شکست باید آتش کینه را دل آنها سوزان‌تر از پیش کند. به بیان دیگر، باید عواقب جدی‌تری دامان پیامبر) را بگیرد. اگر در این آیات ابتدای سوره فتح، ذنب به معنی گناه باشد، چنین معنا می‌دهد که خداوند معاصی پیشین و پسین تو را بخشیده است؛ پس آزادی که هر چه می‌خواهی گناه کنی. برای اینکه در دام برداشت نادرست نشویم، باید به معنای دیگر یعنی عواقب نامطلوب رجوع کنیم. یعنی در تعاقب این فتح الفتوح و تطهیر کعبه از اصنام، آزاری از جانب کفار به مومنان نخواهد رسید. این سخن محل سوال است! چه شد که چنین شد؟ کفاری که کینه مشدّد در دل داشتند چگونه می‌شود که آرام بگیرند؟

پس از ورود سپاه مومنان به مکه، علی) بر دوش پیامبر) می‌رود و بت‌های کعبه را می‌شکند. در آن سال، پیامبر) شصت‌ویک سال سن داشتند و امیرالمومنین)، سی‌ویک سال. علی) در اوج جوانی است و پیامبر) در آغاز پیری. دیگر آنکه سرور و سالار، پیامبر) بود و علی) شاگرد و پیرو او. پس چرا علی) بر دوش نبی) رفت؟ چون در نظر اعراب جاهلی، علی) بتی از بت‌هایشان بود. بتی، بت‌های دیگر را شکست. چنین بود که درصدد آزار محمد) و محمدیان برنیامدند.»

مجتبی عابدی

انتهای پیام
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
اسماعیل عاکفی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۲/۱۱/۰۵ - ۱۴:۱۹
0
0
بی تعارف و صادقانه متن بسیار بسیار زیباتر از کلام من بود. جا دارد که تشکری بی دریغ را نثار زحمتکشان بکنم.
لکن با همین شیوایی در بعضی از قسمتها کمی به سرعت عبور کرده بود. مثل اهمیت میت سپاه فیل و یا در انتهای کلام و جمعبندی. لذا ممکن است بعضی از ارتباطات و استدلالهای کلام برای خوانندگان به طور کامل تفهیم نشود.
بسیار ممنونم.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۲/۱۱/۰۵ - ۱۶:۰۶
0
0
جالب بود ....
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۲/۱۱/۰۵ - ۱۸:۰۳
0
0
احسنت
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۲/۱۱/۰۵ - ۱۸:۰۳
0
0
احسنت
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۲/۱۱/۰۷ - ۱۳:۲۲
0
0
چه نکته لطیفی یعنی من خودم پس از چهل سال یک بار به این موضوع فکر نکردم که پس از تولد امام علی،‌ مردم چگونه به او نگاه می کردند. هر چند که نسل های بعدتر علی را فراموش کردند
captcha