اسلام و حاکمیت سیاسی زنان
کد خبر: 4202544
تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۹:۴۲
یادداشت

اسلام و حاکمیت سیاسی زنان

دلیل بر جواز تصدی مدیریت از سوی زنان، علاوه بر ادله و متون دینی، حکم عقل مبنی بر واگذاری مسئولیت‌ها براساس دانایی و توانایی است و این اصل تخصیص‌پذیر نیست؛ لذا ادله مخالفان حاکمیت سیاسی زنان در بعضی از جوانب خالی از خدشه به نظر نمی‌رسد.

زنان نماینده در مجلس شورای اسلامیجایگاه زنان و پرداختن به نقش‌ها، حقوق، وظایف و کارکردهای اجتماعی آنان در عرصه‌های گوناگون روانشناختی، اجتماعی، تاریخی و سیاسی اهمیت ویژه‌ای دارد. در این میان، موضوع حضور و مشارکت زنان در فرآیند توسعه سیاسی از برجسته‌ترین موضوعات در این زمینه به شمار می‌رود که همواره در معرض تضارب آرا بین اندیشمندان و به‌طور خاص فقها بوده است.


بیشتر بخوانید:


بدیهی است که بهبود وضعیت و موقعیت زنان در عرصه‌های گوناگون در کنار بهبود سایر عوامل ساختاری جامعه به مشارکت اجتماعی آنها از پایین‌ترین تا بالاترین سطوح کمک کرده است. در این صورت، آیا از نظر اسلام زنان می‌توانند در فعالیت‌های سیاسی مشارکت داشته باشند؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، ابعاد، لایه‌ها و سطوح مشارکت سیاسی آنها چگونه است؟

مشارکت سیاسی زنان در حالی‌ که به‌طور کلی تابع نظام عمومی مشارکت سیاسی جامعه محسوب می‌شود، متأثر از مجموعه عوامل خاص فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. زنان در عین اینکه بیش از نیمی از جوامع انسانی را تشکیل می‌دهند، همواره در طول تاریخ منشأ تحولات اجتماعی بسیاری از جمله تحولات سیاسی بوده‌ و نقش و کارکرد برجسته‌ای در این خصوص داشته‌اند. با لحاظ نقش‌های منفی یا مثبت بانوان که مؤید نقش بارز و تأثیرگذار تاریخی آنان در معادلات سیاسی است، نمی‌توان به تأثیر سیاسی آنان در جامعه بی‌توجه بود.

موضوع اصول دین‌شناختی مشارکت زنان در فرآیند توسعه سیاسی در سه عرصه کلی قابل بررسی است؛ زنان و مدیریت سازمانی، زنان و حاکمیت سیاسی و زنان و رهبری و حکمرانی.

مشارکت زنان در حاکمیت سیاسی

درباره حضور زنان در عرصه حاکمیت سیاسی از دیرباز بین اندیشمندان، روشنفکران و فقها مناظراتی صورت گرفته و دیدگاه‌های متفاوتی مطرح شده است. یک دیدگاه با استناد به بعضی از منابع و متون دینی به‌طور کلی ورود زنان به عرصه حکومت را منتفی می‌داند و دیدگاه دیگر لحاظ کردن جنسیت در تصدی مسئولیت‌های حکومتی را بلاشرط تلقی می‌کند و در این راستا مدعی نادرست بودن ادله شرعی منع مشارکت سیاسی زنان در عرصه حاکمیت سیاسی است. لذا بررسی و واکاوی این موضوع با توجه به مقتضیات و شرایط جامعه معاصر و نیز تبیین جامع‌تر و کامل‌تری از این موضوع، ضروری به نظر می‌رسد.

در یادداشت پیشین به موضوع زنان و انتخاب حاکمیت پرداخته و بیعت زنان با پیامبر(ص) و بیعت آنان در غدیرخم با امیرالمؤمنین(ع)، به‌مثابه مصادیقی از مشارکت سیاسی بانوان در عرصه انتخاب حاکم بررسی شد.

همچنین حضور سیاسی مؤثر بانوان در عرصه اصلاح حاکمیت با تبیین مبارزات سیاسی حضرت زهرا(س) و فعالیت‌های سیاسی حضرت زینب(س) همچون افشاگری و ایفای نقش رسالتی مورد ارزیابی قرار گرفت. در این نوشتار، موضوع زنان و تصدی حاکمیت و استحقاق آنان در اخذ منصب حاکمیت که عالی‌ترین منصب سیاسی بعد از ولایت و رهبری است، بررسی خواهد شد.

زنان و تصدی مناصب حکومتی

عقل ایجاب می‌کند که مشاغل باید بر مبنای قابلیت و توانایی افراد به آنها واگذار شود؛ یعنی هر کسی که برای انجام کاری قابلیت بیشتری داشته باشد، برای تصدی آن نیز شایسته‌تر است. سخن امیرالمؤمنین علی(ع) در نهج‌البلاغه نیز به همین حکم عقلی اشاره کرده‌ است، آنجا که می‌فرماید: «شایسته‌ترین مردم برای زمامداری کسی است که توانایی او برای اداره جامعه از همه بیشتر و به امر خدا در این‌باره آگاه‌تر باشد.» (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۲)

عقل و فطرت ایجاب می‌کند که برای انتخاب حاکم، شرایطی همچون عاقل بودن، عالم بودن به فنون سیاست، مدبر بودن، توانایی بر اجرا و امین بودن لحاظ شود. پس در معیارهای حاکمیت، جنسیت مطرح نیست؛ این منصب به مردان اختصاص ندارد و زنان نیز با داشتن صلاحیت‌های لازم و کافی، قابلیت تصدی‌گری مناصب حکمرانی را دارند.

بررسی ادله مخالفان زمامداری زنان

در ادامه دیدگاه مخالفان حکومت زنان و حضور آنها در مناصب قضاوت، امارت و ولایت و مستندات ایشان بررسی می‌شود. در این نوشتار، ادله‌ها و مستندات قرآنی این افراد و در یادداشت بعدی، دلایل نقلی و احادیث مورد استناد آنها واکاوی خواهد شد.

منتقدان حاکمیت زنان به تعدادی از آیات قرآن کریم به‌‌مثابه ادله مورد استناد خود اشاره می‌کنند.

ـ آیه ۳۴ سوره نسا: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ...؛ مردان سرپرست و نگهبان زنانند، به ‌دلیل برتری‌هایی که خداوند از نظر نظام اجتماع برای برخی نسبت به برخی دیگر قرار داده است و به‌دلیل انفاق‌هایی که از اموالشان در مورد زنان می‌کنند و زنان صالح، زنانی هستند که متواضعند و در غیاب همسر خود، اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده است، حفظ می‌کنند.»

خداوند در این کلام نورانی، مردان را به دو علت سرپرست زنان دانسته است؛ یکی اینکه آنان را بر زنان برتری داده و دیگر به‌ لحاظ آنکه از اموالشان انفاق می‌کنند.

مخالفان حاکمیت سیاسی زنان قوام بودن مردان را نسبت به زنان که در این آیه مطرح شده است، عام می‌دانند و آن را مختص قوامیت مردان بر همسرانشان نمی‌دانند و لذا معتقدند که این حکم برای همه مردان در رابطه با همه‌ زنان در اموری که به زندگی اجتماعی مربوط می‌شود، به‌صورت عام برقرار است. استدلال‌کنندگان به این آیه دایره قوامیت مرد را تعمیم می‌دهند و آن را فراتر از زندگی خانوادگی می‌دانند.

اما در پاسخ به آنها باید گفت که شواهد حال، قرائن و شأن نزول آیه این احتمال را تقویت می‌کند که آیه مزبور مربوط به نظام خانوادگی و تعامل زن در مقابل شوهر است. در متن آیه به فزونی قدرت روحی و جسمی مردان، وظیفه تأمین مخارج از سوی آنها و پرداخت مهریه اشاره شده که این موضوع ارتباطی به شئونات زندگی اجتماعی ندارد و طبیعی است که هر کسی متکفل پرداخت هزینه‌های زندگی زناشویی و مهریه باشد، مدیریت خانواده را نیز بر عهده دارد. آیت‌الله جوادی آملی در تفسیر این آیه چنین می‌فرماید که اولاً، «الرجال قوامون علی النساء» مربوط به زن در مقابل شوهر است و نه زن در مقابل مرد. ثانیاً، این قیمومیت معیار فضیلت نیست، بلکه وظیفه است. ثالثاً، قیم بودن زن و مرد در محور اصول خانواده است.

علاوه بر این، در ادامه آیه از روابط زن و شوهر سخن به میان آمده و دایره اطلاق آیه را به روابط زوجین محدود کرده است. در قسمت پایانی آیه نیز سخن از نشوز زنان و نحوه برخورد با آنهاست. همچنین شأن نزول آیه مؤید دیگر این مطلب است، چراکه آیه درباره سعد بن ربیع از بزرگان انصار و همسرش نازل شد.

ـ آیه ۱۸ سوره زخرف: «أَوَمَنْ يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ؛ آیا کسی را که در لابلای زینت‌ها پرورش می‌یابد و به هنگام جدال قادر به تبیین مقصود خود نیست، فرزند خدا می‌خوانید؟»

مخالفان حضور زنان در مناصب حکومتی با توجه به این آیه، تمایل زنان به زینت و غلبه احساس و عواطف آنها بر تعقل و تفکر را عامل مخالفت خود می‌دانند. این افراد نشو و نما در زینت و ضعف در احتجاج و برهان را دو عامل برای صلاح نبودن حضور زنان در حاکمیت بیان می‌کنند.

اما در پاسخ به منتقدانی که به این آیه تمسک جسته‌اند، باید گفت که اولاً صفات یادشده در آیه، ذاتی زنان نیست، عمومیت ندارد و شرایط فرهنگی، اجتماعی و محیط تربیتی زن در این‌ زمینه مؤثر است. این موضوع را می‌توان از کاربرد واژه «يُنَشَّأُ» فهمید و دانست که قرآن کارکرد تربیتی این ویژگی را بیان کرده، نه توصیف واقعیتی از زنان را. قرآن کریم زنان متعددی از قبیل آسیه و مریم را الگوی انسان‌ها معرفی می‌کند که همانند برخی از مردان می‌توانند پیشاپیش حق‌طلبان حرکت کنند.

علاوه بر این، بر فرض اثبات مانعیت صفات یادشده در آیه برای اخذ مناصب حکومتی زنان، وجود بانوانی مدبر، اندیشمند، توانا و به دور از وابستگی به زر و زیور و مظاهر دنیا که می‌توانند با درک قوی و توانایی لازم به خوبی از عهده انجام مسئولیت‌ها برآیند، انکارناپذیر است. بنابراین احتجاج به آیه مزبور کامل نیست و نمی‌توان با استناد به این آیه، جمعی از زنان اندیشمند، فاضل، مدیر و مدبر را از حضور در عرصه حاکمیت و مشارکت‌های سیاسی اجتماعی محروم کرد.

ـ آیه ۳۳ سوره احزاب: «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى...؛ و در خانه‌های خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین در میان مردم ظاهر نشوید.»

مخالفان حضور سیاسی زنان با این استدلال که مشارکت آنها در مناصب حکومتی با امر به خانه‌نشینی در این آیه مغایرت دارد، با این حضور مخالفند. در پاسخ به ایشان باید گفت که شأن نزول آیه خطاب به همسران پیامبر(ص) است و مخاطب آن عموم زنان نیستند. همچنین همان‌گونه که از سبک و سیاق آیه روشن است، موضوع عدم حضور اجتماعی زنان از آن استباط نمی‌شود، بلکه در این آیه زنان رسول خدا(ص) از ظاهر شدن در اجتماعات همانند حضور زنان عصر جاهلیت نهی شده‌اند و این موضوع دلیل بر آن نیست که زن با رعایت همه شئونات شرعی و اخلاقی جواز حضور اجتماعی را نداشته باشد.

علاوه بر پاسخ‌های بالا می‌توان به نقل قرآن کریم از داستان بلقیس، حاکم هوشمند منطقه سبا اشاره کرد که نوعی تأکید و تأیید چنین حاکمی است. در آیات یادشده، قرآن زنی را به ما معرفی می‌کند که انسانی خردمند است، تحت تأثیر عواطف خود قرار نمی‌گیرد، به خوبی حکومت می‌کند، با بزرگان مملکت خود در مسائل به مشورت می‌پردازد و تصمیمات عاقلانه و متناسب با آرای جمع می‌گیرد. پس می‌توان چنین نتیجه گرفت که اصل عدالت جنسیتی در عرصه حاکمیت سیاسی زنان نیز جاری است. دلیل بر جواز تصدی مدیریت از سوی زنان، علاوه بر ادله و متون دینی، حکم عقل مبنی بر واگذاری مسئولیت‌ها براساس دانایی و توانایی است و این اصل تخصیص‌پذیر نیست؛ لذا ادله مخالفان حاکمیت سیاسی زنان در بعضی از جوانب خالی از خدشه به نظر نمی‌رسد.

الهه‌سادات بدیع‌زادگان

انتهای پیام
captcha