به گزارش خبرنگار ایکنا، شامگاه پنجشنبه سوم خرداد و در اولین شب خاکسپاری پیکر مطهر شهید حسین امیر عبداللهیان سوگواره ادبی «دیپلمات مقاومت» به یاد این شهید والامقام با حضور جمعی از شاعران و اهالی اندیشه کشورهای ایران، افغانستان، هندوستان و پاکستان با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علویتبار به میزبانی گروه بینالمللی هندیران برگزار شد.
در ابتدای مراسم، سید مسعود علویتبار شاعر و کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی گفت: خدمات جهادگرانه بسیار شهید امیر عبداللهیان و در نهایت شهادت ایشان به خوبی نشان داد که او و حاج قاسم سلیمانی در حقیقت دو پرتوی نور از یک منبع واحد هستند و افتراق میدان و دیپلماسی در واقع شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتهایی است که به دلیل آن وظایف، جایگاه مسئولیتی برای اشخاص تعیین میشود.
وی افزود: امشب و در اولین شب خاکسپاری شهید امیرعبداللهیان در این سوگواره ادبی شاهد ارائه آثار ادبی و اندیشهای بسیاری از شاعران پارسیزبان و دیگر هنرمندان کشورهای مختلف حوزه ایران فرهنگی، علیالخصوص از هند و افغانستان و پاکستان بودیم که نشاندهنده این است مرد میدان دیپلماسی ما فاتح دلها و اندیشهها در عرصه بینالملل نیز بوده است.
جواد عسکری شاعر و فعال فرهنگی از هندوستان نیز در این مراسم بیان کرد: سلام به مادران این سرزمین که الحق اولیاءالله تربیت کردند. افرادی بینظیر از همه جهات برای همین مردم این دیار جنسشان با همه فرق میکند. این مردم قدرشناس خادمین خویش هستند. خوب و بد را میشناسند. در مقابل خائن تمامقد میایستند و خادمین خود را تاج سر خود میدانند. در این دو روز از تبریز تا تهران، مردم حماسه آفریدند. سنگ تمام گذاشتند و کل دنیا شاهد این امر بود.
وی ادامه داد: خادم الرضا؛ شهید سید ابراهیم رئیسی و شهید امیر عبداللهیان و دیگر همراهانشان در حرف نه بلکه در عمل خادم مردم بودند. تمام ذکر و فکرشان خدمت بود. کاری به حاشیه و تهمت نداشتند انگار میدانستند وقتی برایشان نمانده از ثانیهها استفاده میکردند. تفسیر عملی این حدیث امام علی (ع) بودند؛ «خداوند از علما، عهد و پیمان گرفته که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند» و در هر مسئولیتی برایشان مردم مقدم و سادهزیست بودند.
این شاعر پارسی زبان در پایان تصریح کرد: خدا عزت میدهد به شرطی که با خدا معامله کنید. شهید رئیسی و شهید عبداللهیان در مظلومیت شباهت عجیبی به شهید بهشتی داشتند. ترور شخصیتی شدند اما حرفی نزدند در اوج قدرت بخشیدند. میگفتند اینها کاریزما ندارند. جریانساز نیستند. دل به مقامات بالا و بالا بستهاند اما راست میگفتند اینها با خدا معامله کردند و خداوند چنان عزتی به این عزیزان داد که دنیا انگشتبهدندان مانده است. بعدها خواهیم فهمید چه شخصیتهایی را از دست دادیم.
در این محفل ادبی که خوشنویسانی همچون مسعود ربانی و محمد آرمان حبیب از ایران و هند به بداههنویسی ابیاتی از اشعار اجرا شده پرداختند. شاعران و هنرمندانی مانند علیرضا قزوه، رضا اسماعیلی، امیر عاملی، محمد علی یوسفی، سید مسعود علویتبار، جواد عسکری، محمد فاطمیمنش، محمدمهدی عبداللهی، سید تصور مهدی، رسول شریفی، جواد اسلامی، سید احمد حسینی توچای، نغمه مستشار نظامی، نجمه پور ملکی، سیده صغری زیدی، فاطمه ناظری، حمیده پارسافر و سارا عبداللهیفر نیز حضور داشتند.
برخی از اشعار قرائت شده در این نشست به شرح زیر است:
نغمه مستشار نظامی
آه از چرخ فلک ای داد از تو روزگار
داغ سنگینی است داغ عاشقان بیقرار
رفتهای ای مرد و بعد از رفتن تو مانده است
بر دل ما خاطرات آن نگاه استوار
ای امید کودکان غزه، جایت خالی است
در میان کوچههای بیقرار از انتظار
پرچم ایران و ایرانی نشسته جاودان
با شکوه غیرتت بر قلههای افتخار
جسم تو پروانه عشق وطن شد، سوختی
همچو ققنوسی ست روح پاک تو در انتشار
داغ، سنگین است، آنهم داغ سروی باشکوه
زخم، خونین است آنهم بر تن سبز بهار
بوسه بر پیشانی سردار، یعنی جاودان
سر سپردی بر مدار سرخ آن قول و قرار
«همصدا با حلق اسماعیل»، همرزم خلیل
پرکشیدی بیقرار از خاک و گشتی رستگار
ای امیرِ مهربان با دوست، محکم با عدو
عزت و ایمان و غیرت مانده از تو یادگار
پروانه نجاتی
در این دنیای مکار سیاسی
پر از جنگ و پر از حقناشناسی
فراموشت نخواهد کرد غزه
رئیس دستگاه دیپلماسی
سید مسعود علویتبار
هان! امیر تکسوار غزه عبداللهیان
حامی غیرت تبار غزه عبداللهیان
برخلاف ادعای کل دنیا مانده بود
با دل و جان در کنار غزه عبداللهیان
من ز فرط اعتقادم باز میداند که هست
در قیامت بیقرار غزه عبداللهیان
در تمام طول عمر خود حمایت مینمود
از فلسطین و نوار غزه عبداللهیان
تا قیامت در ره سرخ شهادت میرویم
پا به پای غمگسار غزه عبداللهیان
در رکاب حضرت مهدی یقین دارم که باز
باز آید تکسوار غزه عبداللهیان
محمدعلی یوسفی
ما در دل خود داغ شقایق داریم
با بلبل و گل طبع موافق داریم
مرغان سبکبال چرا کوچیدند؟!
ما درد فراق چند عاشق داریم
سیده فاطمه صغری زیدی (هندوستان)
مثال کوه محکم درمیان عرصه طوفان
ولی قلب رئوف او نشان از رفعت ایمان
به نام نامی مظلوم در هر گوشه دنیا
صدای راسخ حق بود اندر بزم خاموشان
برای سرفرازی وطن هرلحظه میکوشید
امیر ملک ایران مثل مالک تابع فرمان
سلیمانی میدانهای بحث و گفتگوها بود
به یادش لرزه براندام دشمن هست تا الان
فلسطین!، نالهات در لهجهاش چون تیغ بران بود
برای حفظ حقت ایستاد و خم نشد یک آن
چو پروانه به گرد شمع خدمت یالهایش سوخت
شهید عرصه خدمت مبارک باشد این پایان
سید تصور مهدی (پتنا، هندوستان)
در این دنیا وزارت سهم او شد
شرافت و نجابت سهم او شد
از این دنیا ولی چیزی نمیخواست
که جان داد و شهادت سهم او شد
جواد اسلامی
ای سفیر مقاومت، ای مرد
خار چشم حرامی و تحریم
خواندهای آیههای عزت را
همصدا با گلوی ابراهیم
محمدمهدی عبداللهی
در بزم یقین چه باصفا آوردند
بر دوش ملائک خدا آوردند
تابوت امیر عزت ایران را
در محضر حضرت رضا آوردند
محمود یوسفی
نکردی جز شهادت انتخابی
دل ما سوخت از داغت حسابی
امیرالمؤمنین پشت و پناهت
خداحافظ وزیر انقلابی
نجمه پورملکی
من یک سفیر نامدارم میشناسیدم؟
کشور به کشور رهسپارم میشناسیدم؟
از دامغانم...از کویرم...شعر میفهمم
زیرا منوچهری تبارم ...میشناسیدم؟
شغل شریف من سفر در باد و باران است
من دیپلماتم... بیقرارم...میشناسیدم؟
از پشت میز از سایه دیوار بیزارم
طوفان الاحرارم ...چنارم میشناسیدم
هرگز میان بستر راحت نخواهم مرد
از سروهای سر به دارم میشناسیدم؟
نامم حسین است و مرام من حسینیوار
آزادهمرد روزگارم میشناسیدم؟
بارانم و ماه تولد ماه مرگم شد!!!!
اردیبهشتی گریه دارم میشناسیدم؟
من پرچمی هستم که قاسم داشت در دستش
من یادگار ِ یادگارم میشناسیدم؟
من با دبیرکل ملتهای این دنیا
تنها صدای اقتدارم میشناسیدم؟
من رأیهای اعتماد مجلس و مردم
من زخمهای پای کارم میشناسیدم؟
از بالگرد حادثه ما را نترسانید
من اهل کوه و آبشارم میشناسیدم؟
امضای پشت جلد «صبحِ شام» را دیدی؟
من آن کتاب ماندگارم میشناسیدم
فاطمه ناظری
شبی بر روی دوش ابرها رفت
میان برف و آتش او رها رفت
شبی را با سبکبالان عاشق
خدا را برگزید و تا خدا رفت
امالبنین بهرامی
سوز باد و مه شبی در ورزقان نجوا گرفت
لحظه لحظه درد آمد، فاجعه پهنا گرفت
سرو بالا! مرد غیرت! دیپلمات با وقار!
دیپلماسی با رشادتهای تو معنا گرفت
شادمان بودیم آن روزی که در چشم جهان
با تلاشت نام ایران جلوهای زیبا گرفت
تا تو رفتی باصلابت ، مجمع بینالملل
نقشهی ایران دوباره عزت و سیما گرفت
بالگردی که درونش داشت نامی از حسین
بر زمین افتاد و آنجا رنگ عاشورا گرفت
دست در دستان ابراهیم در آتش شدی
تا که خندان دستتان را حضرت زهرا گرفت
شهلا کلبعلی
از خون گلو سرخ شده چهره ماهت
چشم همه ملت مظلوم به راهت
ای خادم ملت همگی غرق نگاهت
دل سوخت بران لحظه که سوزنده شد آهت
صبا فیروزی
شمیم لالههایی، عطر یاسی
وزیر سختکوش دیپلماسی
شهادت، خلعت فرخنده توست
سرافرازی در این جنگ سیاسی
احمد رفیعی وردنجانی
خوشچهره و بالابلند و سروقامت
سرو رشیدِ گلشنِ دین و سیاست
در مکتب ناب سلیمانی _رییسی
آموخته درس بزرگی و شهامت
مانند آنان از وجود خود گذشته
بوده بسیجیوار در میدانِ خدمت
وقت حمایت از حریمِ کشورِ خویش
توفنده و محکم نشان داده است غیرت
مصداق آیات الهی، در مرامش
با دشمنان دین حق بوده است شدت
در یاری و همراهی خلق فلسطین
ایجاد کرده جلوهای نو از شهامت
در بین مردم دیده راه بندگی را
دیده است خدمت را تجلایِ عبادت
دانست میگیرند مثل حاج قاسم
مزد شهادت یکبهیک خُدام ملت
از اقتدار بینظیرش دشمن و دوست
بر محضرش دارند دنیایی ارادت
پاینده بوده در مسیرِ یاریِ دین
هرگز نبودش لحظهای لغزش، در این خط
تصویر نو از قدرت ایران رقم زد
شد شهره در دانایی و درک و درایت
در عرصهی بینالملل با قدرتِ نرم
بر سرزمین پاکِ خود داده است عزت
با اینهمه ایثار در این راه پیداست
پاداش او چیزی نباشد جز شهادت
احسنت بر شاگردِ خاصِ حاجقاسم
بهبه، به محصولِ کلاسِ حاجقاسم
رسول شریفی
او کارگشا، وزیر باغیرت بود
آگاه زمان، صبور، باهمت بود
در کار حماس و غزه، کوشا، پیگیر
در خدمت صادقانه بیمنت بود
احمد شهریار (پاکستان)
از راهبرِ خامنه تا پیرِ خمین
گفتند که ای مرد، به حقِ حسنین
یارِ تو خدا باد و علی باد و شُبَیر
چون عبدِ خدایی و امیری و حسین
سید مهدی بنیهاشمی لنگرودی
ای معنی دیپلماسی ای مرد دلیر
بودی وسط معرکهها همچون شیر
این امنیت و عزّتِ در میدان را
مدیون تو هستیم همه آقای وزیر
طاهره ابراهیمزاده آکردی
در قامت دیپلمات دیدش دنیا
در عرصه بینالمللی بیهمتا
بنویس وزیر خارجه بود ولی
اینگونه بخوان «مدافع الاقصی»
مسعود ربانی
اهل عمل بود و سیاسی بود
مرد قوی دیپلماسیها
کشور به کشور فتح دل میکرد
عبرت بگیرند آن سیاسیها
عزت برایش حرف اول بود
چشمش به رهبر گوش بر فرمان
ایثار و غیرت در عملکردش
ایران و ایرانی برایش جان
مرد مودب، کاردان، محجوب
در صحنههای کارزاری تو
عشق وطن را در دلت داری
از بهر خدمت بیقراری تو
تو نسخههای مرگ صهیون را
با وعدههای صدق پیچیدی
تو همقدم با سید ابراهیم
در قله شهد عشق میچیدی
اصلا زمین جایت نبود، آخر
تو بیقرار آسمان بودی
تو یاور قاسم سلیمانی
از عاشقان آستان بودی
محمد فاطمی منش
دنیای مقاومت غمت را دارد
بر روی لبان، ذکر تو را میآرد
مانند تمام بچههای غزه
از داغ تو اشک آتشین میبارد
فاطمه پور رضایی
لب تر بکند دشت، تو خود بارانی
کوهی و میان مه رجز میخوانی
دیروز وزیر بودی امروز شهید
ای مرد بلندقامت ایرانی!
زهرا آراستهنیا
نگاه خیس من بر قد رعنای تو افتاده
دلم در گوشهای مست چلیپای تو افتاده
زدودی تلخی زانو زدنهای زبونی را
همه دیدیم دشمن را که بر پای تو افتاده
امیری کردهای در اوج عبدالله بودنها
ز یمن یاحسینی که به لبهای تو افتاده
چرا تابوت تو کوچک... دلم در روضهی سقاست
کدامین چشم نامیمون به بالای تو افتاده
مگر آن وعده صادق بدون هیبتت میشد؟
خوشا تقدیر از میدان که در نای تو افتاده
چرا باران؟ چه بود آن مه؟ ز دل بشنو جوابش را
که آن مه آسمانی بود بر پای تو افتاده
گوارا باد انجیری که خواهی خورد در جنت
دل انجیر در شوق تمنای تو افتاده
امیرحسین داودآبادی
وزیر میهن ای مظلوم و دلسوز
رفیق حاج قاسم... داغ جانسوز!
خریدی آبروی ملتت را
خدا هم سربلندت کرد امروز
خدیجه دیلمی
وزیری کاردان و سرو قامت
شبیه حاج قاسم باشهامت
دریغ از بین ما رفته است و باید
بسوزیم از فراقش تا قیامت
عمادالدین ربانی
سرو سربهزیر ما چه بیقرار بود
بیقرار قمریان بیپناه
بیقرار رودهای بیسرور
بیقرار ماه
ماه پشت ابر
ایستاده بود پای آرمان حضرت امام
مرد عرصه نبرد
مثل حاج قاسم عزیز
دردهای او نداشت حد و مرز
هر کجا که درد بود
درد میکشید
هر زمان که کودکان غزه ضجه میزدند
آه میکشید
آمنه آل اسحاق
با هوش و سیاستِ تو ای دیپلمات
در میز مذاکرات همتای تو مات
ما شاهدِ معجزات هستیم هنوز
از بس به وزیریِ تو بوده برکات
سارا عبداللهی فر
مردی بلندقامت
لبریز از استقامت
زمزمه میکند
شعر «بنیآدم اعضای یکدیگرند»
برای کودکان خفته در خون
و میسراید به نام غزه و کودکانش
سرود رهایی
و رویش سبز
برای کرانههای والتین و زیتون
سیده کبری حسینی بلخی (افغانستان)
تاب تصمیم جنونهای تو را دریا نداشت
سبزهزار خاطرت را جنگل اَفرا نداشت
کوههای خطه تبریز پیشت سر نهاد
قلهها تاب شکوه آن قد و بالا نداشت
لاله و نرگس فراوان داشت دشت وَرزَقان»
نرگسی اینگونه با چشمان خون پالا نداشت
چشم در راهت تمام دشت آن شب گریه کرد
کاش ساعت آن زمان میمرد تا فردا نداشت
ای امیر سروقد عشق، عبداللهیان
وسعت عزم بلندت را دل صحرا نداشت
در شب معراج روحت، ابر و مه همگام بود
در قبولت آسمان تردید یا اما نداشت
کاروان عشق با جمع شما تکمیل شد
اینچنین کابینه دولت، همه دنیا نداشت
با تصامیم شما آن گنبد آهن شکست
صادقالوعدِ چنان تو مسجدالاقصی نداشت
انتهای پیام