به گزارش ایکنا، رهبر معظم انقلاب در بیانیه گام دوم با تأکید بر معنویت و اخلاق به مثابه نیاز اصلی جامعه و جهتدهنده همه حرکتها و فعالیتهای فردی و اجتماعی و با توجه به تهاجم روزافزون دشمنان و کانونهای ضداخلاق و معنویت به دلهای پاک جوانان و نوجوانان و نونهالان مسئولیت خطیر نهادهای حاکمیتی، غیر حاکمیتی و اشخاص را برای ایفای نقش هوشمندانه و مسئولانه خود خاطرنشان کردهاند. در همین راستا پژوهشکده زن و خانواده، موضوع رویکرد مقاومتی به خانواده را به مثابه یک کلانپروژه، در برنامه راهبردی خود جای داد که برگزاری همایش بینالمللی «خانواده مقاوم؛ چالشهای اخلاقی در جهان متحول» یکی از آنهاست و چکیده مقالات پژوهشگران و اندیشمندان براساس محورهای این همایش در قالب کتاب منتشر شده است.
خبرگزاری ایکنا بنابر رسالت خود در راستای تقویت ارزشهای اخلاقی در نهاد خانواده اقدام به انتشار این مقالات به صورت روزانه کرده است. در ادامه چکیده مقاله محمد ملاعباسی، استادیار گروه جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی با عنوان «واگرایی نوظهور خانواده و مدرسه» را با هم میخوانیم.
دهههاست که تأثیر محیط و شرایط خانوادگی در عملکرد تحصیلی دانشآموزان در مدرسه موضوعی شناختهشده است. بیس از ۵۰ سال پیش، بعد از انتشار نتایج پژوهش کلانمقیاس جامعهشناس آمریکایی، جیمز کلمن، درباره وضعیت مدارس عمومی در آمریکا(مشهور به «گزارش کلمن») این ایده که دستاوردهای تحصیلی دانشآموزان بیش از آنکه به مدرسه برگردد، به خانوادههایشان مربوط میشود، پایه تجربی قدرتمندی به دست آورد. گزارش کلمن نقطه عطفی در پژوهشهای مربوط به ارتباط میان خانواده و مدرسه در امر آموزش بود. پس از آن، جامعهشناسان مشهوری از جمله باسیل برنشتاین و پیر بوردیو، رویکردی غالب در جامعهشناسی آموزش و پرورش را ساختند که مفصلاً تشریح میکند خانواده و تجارب خانوادگی تا چه اندازه و به چه وسعتی، عملکردهای دانشآموزان در مدرسه را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
با وجود انواعی از تفاوت و تعارض بین خانوادهها و مدارس، در نگاهی کلی همسویی و همافزایی دو نهاد خانواده و مدرسه، حالت بهینه برای رشد و آموزش کودکان در نظر گرفته میشود و سیاستگذاری و برنامهریزیهای متعددی برای ایجاد و افزایش این همسویی از سوی نهادهای آموزشی انجام شده است که راهکارهایی مثل انجمن اولیا و مربیان را میتوان نمونهای از آنها در نظر گرفت.
بررسی تاریخی نهاد آموزش و پرورش در ایران معاصر، نشان میدهد، پس از مخالفتها و بیاعتمادی اولیه خانوادهها برای سپردن تربیت فرزندانشان به مدرسه با فراگیری پوشش مدارس در سطح کشور از دهه ۱۳۴۰ شمسی، نوعی همراهی وسیع از سوی خانوادهها با نهاد مدرسه شکل میگیرد. این همراهی به گفته دیوید مناشری، محقق تاریخ آموزش و پرورش در ایران، با انتظار خانوادهها برای پیشرفت و تحرک اجتماعی فرزندانشان همراه بود. والدین به امید اینکه آینده فرزندانشان بهتر از خودشان شود، شرایط حضور آنها در مدرسه را فراهم میکردند و اقتدار معلم و نهاد رسمی آموزش و پرورش را میپذیرفتند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، اعتماد خانوادهها به مدرسه و پذیرش اقتدار معلمان از سوی والدین، به ویژه در آموزش دختران، افزایش یافت. افزایش نرخ ثبتنام دختران و اختصاص درصد بیشتری از کل دانشآموزان در مقاطع مختلف تحصیلی به دانشآموزان دختر، نشانهای از این موضوع است. با اطمینان بسیار میتوان گفت که نهاد مدرسه و شخصیت معلم تا دهههای اخیر، از اعتبار و اقتدار اخلاقی خدشهناپذیری در خانوادههای ایرانی برخوردار بودند. با این حال، به نظر میرسد در سالهای اخیر، شاهد رشد گرایش واگرایانه شایان توجهی بین دو نهاد خانواده و مدرسه هستیم.
در این مقاله، با تحلیل دادههای به دست آمده از مصاحبههای نیمه ساختار یافته با دو دسته از دانشآموزان دختر که در دهههای ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰، دانشآموز دبیرستان بودهاند، تلاش شده است تا این شکاف نوظهور میان خانواده و مدرسه توضیح داده شود. تحلیل مضمون این مصاحبهها نشان میدهد، دخترانی که در دهه ۱۳۸۰ دانشآموزان دبیرستان بودهاند، به طور مکرر از تأیید باورها، تصمیمها و توصیههای معلمانشان از سوی والدین خود سخن میگویند. وقتی از آنها پرسیده شد که اگر بین شما و یکی از معلمانتان مشکلی پیش میآمد، والدینتان، چه واکنشی نشان میدادند؟ پاسخ غالب آنها، حاکی از حمایت والدین است. والدین در دانشآموزان دهه هشتادی کمتر خودشان را مجاز و محقق میدانند که درباره مسائل اتفاق افتاده در کلاس درس، اظهارنظری مخالف با معلم داشته باشند و او را فردی قلمداد میکنند که مسئولیت اداره کلاس را برعهده دارد.
در مقابل، تحلیل مضامین موجود در مصاحبههای دخترانی که در دهه ۱۳۹۰ دانشآموز دبیرستان بودهاند، نشان میدهد که در تجربه تحصیلی آنها، بسامد مخالف و اعتراض والدین به آنچه در مدرسه یا کلاس رخ میدهد، به مراتب بیش از دانشآموزان دهه هشتادی است. وقتی اختلافی میان دانشآموزان و معلم به وجود بیاید، احتمال بسیار بیشتری وجود دارد که والدین از تأیید نکردن رفتارهای مدرسه سخن بگویند و تصمیمات معلم را نکوهش کنند یا با مراجعه به مدرسه یا برقراری تماس با مسئولان مدرسه، اعتراض خود را اعلام کنند. در این تعارضها معمولاً والدین در نقش حامی، مراقبتکننده و مدافع فرزند خود در برابر مدرسه قرار میگیرند. بدین ترتیب میتوان گفت، اتحاد معلم و والدین در مسیر آموزشی که هنجار اجتماعی دهههای پیشین در جامعه ایرانی بوده است، در حال تغییر به اتحاد والدین و دانشآموزان در مقابل معلم و مدرسه است.
به نظر میرسد عوامل مختلفی در این واگرایی جدید میان خانواده و مدرسه نقش ایفا میکنند؛ تغییر هنجارهای رفتاری و افزایش سطح سواد و توجه والدین به آنچه در مدرسه میگذرد، باعث شده است تا خانوادهها بیش از گذشته در جریان تجربیات فرزندانشان در مدرسه قرار بگیرند و با جدیت و علاقه بیشتری نسبت به رفتارها یا تصمیماتی که با آن مخالفاند، واکنش نشان دهند. از سوی دیگر، افزایش تکثر فرهنگی و سبکهای زندگی مختلف در دهه اخیر، احتمال آنکه خانواده با نظام باورهایی که در مدرسه ترویج میشود، زاویه جدی داشته باشند، به شکل قابل توجهی بیشتر شده است؛ از این رو میتوان گفت در مقابل تغییر شتابان الگوهای رفتار در خانواده، مدارس با سرعت کمتری تغییر کردهاند و در نتیجه رویهها و عملکردهای آنها از چشم خانوادهها، ممکن است ناکارآمد و نامناسب به نظر برسد.
به هر ترتیب، این واگرایی جدید، مسئلهای است که میتواند نظام پرچالش و شکننده آموزش و پرورش در ایران را با مشکلاتی جدید و شایان توجه روبهرو کند، از این رو، توجه به آن ضروری است.
انتهای پیام