به گزارش ایکنا، در طول تاریخ شرحهای مختلفی در خصوص نهجالبلاغه و به ویژه نامه حضرت علی(ع) به مالک اشتر که به عهدنامه مالک اشتر معروف است، نوشته شده است. مطالعه و بررسی این شرحها نوع نگاه و برداشت اندیشمندان اعصار مختلف از این مطالب ارزشمند را به خوبی نشان میدهد.
علی فاضلی، مصحح، محقق و نویسنده مقدمه بر کتاب «شرح ملا محمدصالح روغنی قزوینی از عهدنامه مالک اشتر» در یادداشتی اختصاصی با عنوان «تجلی سیاست نامه علوی در فکر و فرهنگ مفاخر عصر صفوی(گذری و نظری بر شرحی ممتاز بر عهد نامه مالک اشتر)» که برای انتشار در اختیار خبرگزاری ایکنا قرار داده است، شرح «ملّا محمّد صالح روغنی قزوینی» بر عهدنامه مالک اشتر را تشریح کرده است که این یادداشت طی سه بخش برای مخاطبان و علاقهمندان ارائه میشود.
در ادامه بخش اول این یادداشت را با هم میخوانیم.
عهد مالک اشتر، يعنی سفارشنامه نغز و پر مغزی که اميرمؤمنان علی بن ابیطالب(ع) از برای مالک اشتر نخعی نوشت و او را که از سوی آن حضرت به حکومت مصر منصوب شده بود راه و آئين فرمانروايی درآموزانيد، سند بسیار عزیز و شریفی است که از روزگاران دور به دست ما رسیده و از ارجمندترین وثائق کهن شیعه، بل از گرامیترین اسناد سیاسی تاریخ اسلام به شمار است و وظیفۀ ماست شروح این یادگار بیش بها را احیا کنیم و در مطالعه و تأمّل گیریم. شرح ملّا محمّد صالح روغنی قزوینی (زنده در 1094) بر این عهدنامه یکی از بهترین شروح قدیم آنست.
روغنی قزوینی از علمای عهد شاه عباس دوم (جلوس 1052 وفات 1077) و شاه سلیمان صفوی (جلوس 1077 وفات 1105) بوده است. وی با دانشمندانی همچو مجلسی اول (م 1070) و مجلسی دوم (م 1110) و شیخ حر عاملی( م 1104) معاصر بوده است. شیخ حر در نقد احوال وی در امل الامل (2/277) چنین آورده است: «مولانا محمّد صالح بن محمّد باقر القزوينی المعروف بالروغنی عالمٌ فاضلٌ كامل، له كُتبٌ ورسائل، منها...»
وی نویسندهای پر کار و در فن ترجمه چیره دست و صاحب سبک بوده است. آثار فراوانی از او بر جای مانده و اکثر آثار وی به چاپ رسیده است. رویکرد بیشتر آثار وی ترجمه و شرح متون حدیثی است. آثار وی از این قرار است:
1.ترجمه و شرح نهج البلاغه. اهل فن شرح وی را از سودمندترین شروح نهج البلاغه میدانند (الذریعه 4/145؛ مقدمه کتاب حکمت اسلام ص 15؛ فهرست کتابخانه مدرسه عالی سپهسالار 2/63-64). (مطبوع)
2.ترجمه و شرح مالک اشتر که سخن درباره همین اثر است.
3.منشور الادب الهی و دستورالعمل کارگاهی در ترجمه و شرح نامه امیر مومنان به فرزندش امام حسن مجتبی (مطبوع).
4. حکمت اسلام ترجمه و شرح بخش کلمات مصدّر به الف از کتاب غرر الحکم آمدی است.(مطبوع)
5.ترجمه صحیفه سجادیه ترجمهای است آهنگین و دلنشین و در آن روزگار اثری است بینظیر. (مطبوع)
6. شرح صحیفه سجادیه شرح عربی وی است بر صحیفه سجادیه که در سال 1073 تالیف شده است.
7. تذییل و تکمیل و تتمیم شرح ملاعلیرضا طالقانی بر صحیفه سجادیه. (مطبوع)
8. برکات المشهد المقدس (ترجمه عیون اخبار الرضا) تالیف در 1075. (مطبوع)
9. ترجمه و شرح خصال شیخ صدوق تالیف در 1080-1081. (در دست تحقیق و نشر)
10. ترجمه توحید مفضّل تالیف در 1080.
11. ترجمه و شرح دعای سمات.(مطبوع)
12. ترجمه مناجات خمسة عشر.
13. سراج المعرفة و منهاج الطریقة در شرح و ترجمه کتاب مصباح الشریعه.
14. الامامة.
15. کنوز العرفان و رموز الایقان در شرح اشعار مشکله مثنوی مولوی. (مطبوع)
16. نوادر ترجمه منتخبی از محاضرات راغب اصفهانی. (مطبوع)
17. المقامات
البته آثار دیگری از برای او یاد شده است لیک نسخهای از آنها موجود نیست.
روغنی قزوینی در مقدمه این شرح را خطاب به «نوّاب کامیاب اشرف اقدس اعلی»(1) نگاشته است. وی در دیباچه مینگارد: «و این عهدنامه جامعست جمیع شرایط و قواعد سلطنت و فرماندهی را، و حاویست اکثر حکمتهای علمی و عملی متعلّق به امارت و ایالت را. و این وصایا و معانی شریفه در هیچ کلامی آنگونه مجتمع نگشته و در هیچ کتابی به آن تمامی یافت نگردد و چه عجب که از علم کامل و حکمت شامل آن حضرت منبعث شده.»(2)
وی سپس انگیزه خود را در تدوین شرح این عهدنامه چنین بازگو میکند: «و این داعی را وقتِ مباحثۀ کتابِ شریف همه وقت در خاطر میگذشت که چه در خور و لایق است که این حِکَم لطیفه و وصایای شریفه که به سمع اشرف نَوّاب اقدس اعلی برسد، و چه مناسب و موافق است که این علم گرامی و نامۀ نامی بر ضمیرِ انور و خاطرِ ازهر خاقانِ فلکجناب ولایتانتساب عرضه داده شود؛ چه این درر شاهوار جز آویزه گوش این دولت والا را مناسب نباشد، و این گوهر گرانمایه جز واسطۀ عقد این سلطنتِ اعلی را در خور نیاید. آری، این نعمتِ عظمی چون هم از خاندانِ شریف به دعاگویان رسیده اولی آنکه به تحفه این درگاه آورند و این عطیه کبری چون هم ازین دودمان عالی به این نیازمندان عائد شده سزاوار آنکه به رسم خدمت هم بدین جناب عرضه دهند.
«من بدان پیر باغبان مانم/ که ز باغ تو خوشهچین باشد؛ تحفهات هم ز باغ تو آرم/ عادت باغبان چنین باشد».
چون دامن سحاب هم از دریوزه دریابار این لؤلؤ شاهوار به چنگ آورده واجب آنکه هم به خِزانه دریا باز گرداند و حقّ نعمت دریا بر خود نپوشاند؛ لهذا تصمیم عزیمت نمود که آن عهدنامه را به قدر استطاعت و طاقت خود ترجمه و بیانی کند؛ و هر چند دیگر عهدنامهها هم از آن حضرت در آن کتاب مرویست، ولیکن از همه حاویتر و جامعتر و گزیدهتر این عهدنامه بود.
پس استعانت خواستم از خدای عزیز و توسّل نمودم به روحانیت آن حضرت و آن را بیانی واضح و تقریری مبیّن نمودم بیتصنّع عبارات و تکلّف الفاظ. و ضم کردم بدان وصایا بعضی دیگر از حِکَم لطیفه و قواعد شریفه که هم از آن حضرت در مثل آن مقام مرویست در دیگر عهدنامهها یا در اثناء خطب و مواعظ آن کلمات بر زبان مبارک آن حضرت رفته، و آن راز حکمت و مخزون معرفت بیرون داده، و بعضی آنچه در تبیین آن کلمات حقایق آیات در کار باشد هم مذکور میشود إن شاء الله تعالی.
امیدوارم از فضلِ حق (سبحانه و تعالی) که هر صاحب دولت و ولایتی که این نصایح و حِکَم بشنود و آن را از حسن ایمان و صدق اعتقاد به کار بندد و از روی متابعت و موافقت تأسّی نماید این فقیر را نیز نصیبی از ثواب آن باشد. آمین ربّ العالمین»(3)
شارح پس از آن سه مطلب را بر سبیل مقدّمه آورده است. در مطلب اول شرح مختصری از حالات و مقامات مالک اشتر را گزارش کرده است. در مطلب دوم از لزوم تعیین حاکم و امام برای نگاهبانی مُلک و ملّت سخن گفته و معموری بلاد را در گرو اطاعت سلطان دانسته است. روغنی در این باب نوشته است: «و چون به نظر تأمّل در امر زمین دیده شود دانسته شود که اطراف زمین به سبب قلّتِ اطاعتِ سلطانِ خویش از حلیۀ عمارت عاطل مانده و هر قُطری از اقطار جهان که اطاعت سلطان خویش نکنند روی به خرابی آورد تا آنجا که خراب مطلق شود، مثلا ماوراء ایران از ترکستان که اطاعت سلطان کم کنند آنجا عمارت کم یافت شود، و آنچه دشت قِبْچاق و ماوراء آنست به سبب این معنی از عمارت بریست. و معموری ایران ـ بحمد الله تعالی و منّه ـ از اطاعت اهل او سلطان راست. و ازین جهت ملوک ایران همیشه محسود ملوک زمان بودهاند، چنانچه قضیه ایرج بر آن دلالت کند».(4)
مؤلّف در مطلب سوم مینویسد: «غرض از وجود سلاطین اولی الأمر حمایت بیضه دین و رعایت حوزۀ اسلام و محافظت و انفاذ احکام شریعت است. پس واجب باشد بر سلاطین که اوّلاً خود متمسّک به احکام آن ملّت و متخلّق به اخلاق صاحب شریعت گردند و در مراعات آن به أقصی الغایه مبالغت کنند، پس رعیّت را به لزوم آن احکام مؤاخذت و سیاست نمایند و بر ایشان رعایت آن قواعد نگه دارند تا هم شکر نعمت پروردگار کرده و عذر الطاف بیغایت او تعالی خواسته و هم کار سلطنت و غرض اصلی از آن ساخته باشند و اگر نه مقدّم و سرکرده همه کافرنعمتان ایشان خواهند بود و مقت و سخط خداوند جلیل برایشان از همه اکبر و اعظم خواهد بود».(5)
سپس روغنی قزوینی خطاب به سلطان صفوی چنین نگاشته است: «و شایستهترین ملوک به مراعات این شروط پادشاهان عالیتبار ذوی الاقتدار ولایتشعار امامتدثار فرقه صفویۀ و طبقه علیّه علویه و سلسلۀ شریفه نبویهاند که از همۀ سلاطین جهان به طهارت نسب و شرافت حسب و نجابت ذات و کرم صفات و رفعت منزلت و علوّ درجت و جلالت مرتبت متمیّز و مستثنیاند، و به حسن سیرت و مزید معدلت و وفورِ مرحمت و علوّ همّت و خصال رضیه و اخلاق مرضیه و حسن خلق و کرامت نفس موصوف و معروفند، و بیشکّ و ریب ایشان اولیترین مردمانند به متابعت سنّتِ سنیّۀ آباء کرام و اقتداء به سیرت کریمه اجداد عالی مقام خویش (علیهم الصلاة و السّلام)، و اگر از ایشان خدا نخواسته اندک مخالفتی در إحکام أَحکام شریعت آباء کرام صادر گردد جریمتی بزرگ و عقوق والد ماجد باشد. والسلام.»(6)
مؤلّف این شرح را در زمان سلطنت شاه عبّاس دوم (م1077) تدوین کرده است ولی از مادّه تاریخ آخر نسخه «م» چنین معلوم میشود که در 1094 در آن تجدیدنظر کرده است. آن مادّه تاریخ از این قرار است:
«فارغتُ من تسوید هذا المختصر «فی أربعـــا یـــومان مـــن قبل الصفر»(7)
مؤلّف به نام برخی از مآخذ کتابش تصریح کرده است که از این قرار است: 1. احیاء علومالدین غزالی؛ 2. اخلاق محسنی کاشفی؛ 3. اخلاق شمسیه حسن بن روزبهان شیرازی؛ 4. انیس العارفین؛ 5. جامع الحکایات عَوفی؛ 6. دیوان امیرالمؤمنین؟ع؟؛ 7. شرح لامیه عجم (الغیث المسجم) صَفَدی؛ 8. شرح نهجالبلاغه ابن میثم؛ 9. عهد اردشیر؛ 10. غرر الحکم آمدی؛ 11. القاموس المحیط فیروزآبادی؛ 12. الکافی کلینی؛ 13. کتاب حسن سیرت اردشیر؛ 14. کلیله و دمنه؛ 15. مثنوی مولوی؛ 16. محاضرات الأُدباء راغب اصفهانی؛ 17. معانی الأخبار صدوق؛ 18. نثر اللآلی طبرسی؛ 19. نگارستان قاضی احمد غفاری.
در شرح عهدنامه مالک اشتر (در ظلم ملوک)
روغنی در شرح این فقره از عهدنامه(9): «أَنْصِفِ اللَّهَ وأَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ، ومِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ، ومَنْ لَكَ فِيه هَوىً مِنْ رَعِيَّتِكَ؛ فَإِنَّكَ إِن لا تَفْعَلْ تَظْلِمْ، ومَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَـه دُونَ عِبَادِه، و مَنْ خَاصَمَه اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَه، وكَانَ لله حَرْباً حَتَّى يَنْزِعَ وَ يَتُوبَ» ستم ملوک را بر چهار وجه تقسیم کرده است. وجه اول آنست که مَلِک خود مباشر آن گردد؛ در این صورت سلطان را هیچ حجّتی و عذری نزد خدای عزیز نباشد، سپس ساحت پادشاه وقت را از آلایش این رذیلت و معصیت مبّرا میداند.
وجه دوم ظلم پیرامونیان سلطان است. شارح آن را بر دو نوع تقسیم کرده است. نوع اوّل آنست که خاصّان مَلِک که إقطاعات و تیولات یا ولایات داشته باشند، بر رَعایا تعدّی و انواع دیگر ظلم کنند. از آنجا که آن خاصّان نزد سلطان مرتبۀ قرب و منزلت دارند و مظلومان را آن جایگاه نیست کسی تظلّم ایشان را به مَلِک رفع نکند و یا مظلوم از ترس انتقام جرأت به شکایت نکند و یا اگر شکایت به دیوان اعلی رساند باز پیرامونیان سلطان با زد و بندهای بین خودشان آن شکایت را بیاثر کنند. به نظر قزوینی این نوع ظلم نیز بحقیقت به مَلِک باز میگردد.
نوع دوم آنست که عمّال جائر، درباریان شاه را با رشوتی و تملّقی و خدمتی بخرند. اگر مظلومی شکایتی را به سلطان برساند این درباریان فاسد، خلاف حقیقت حال نزد شاه جلوه دهند. به عقیدۀ قزوینی این ظلم نیز به مَلِک باز میگردد.
وجه سوم، مظالم عمّال و حکّام و کارداران اطراف بلاد از خُرد و بزرگ است. این گروه برای خود بردرگاه ملک از خاصّان و نزدیکان (علی قدر حالهم) اعوان و حامیان مهیّا کرده باشند و اشیک وکیلی و دلّال مظلمه تعیین نموده بعضی از مالها که به غیر حق اخذ کنند به ایشان فرستند و برای ایشان خدمتها رسانند تا آن بیدینان مظالم آن ظالمان بپوشانند و متظلّمین ایشان را بر درگاه ملک به ضرب و حبس و تهدید و وعید (علی قدر قدرتهم) از شکایت مانع گردند، و اذیّت و جفا رسانند، و از تظلّم پیش ملک یا صاحب دیوان حاجز آیند. روغنی بر این باور است که این ظلم نیز به ملک باز میگردد.
وجه چهارم، ظلم بعضی از صاحبان ثروت و مُکنت و اربابان مُلک و رعیّت است. گرچه برای این گروه منصبی از جانب مَلِک نیست، لیک خود را بر دامن ملک یا بعضی اُمرا و خاصّان ببندند و هدایا و اموال به ایشان فرستند تا موقعِ قرب و قبول بیابند، پس بر زیردستان و تابعان و رعایای خویش و آنان که با ایشان معامله داشته باشند ظلم و غلبه کنند. به عقیدۀ شارح بازگشت این جور و ستم نیز به مَلِک باشد.
روغنی قزوینی پس از آن مینگارد: «امّا ظلم صاحب دیوان خود بعینه ظلم مَلِک باشد؛ چرا که او نائب و وکیل ملک است و دست او دست ملک و فرمان او فرمان مَلِک است. پس آگاهی بر احوال او بر ملک اشدّ واجبات و اعظم مفروضات باشد».
پس از آن ظلم عمّال جزو و کارداران اُمرا را از اقبح اقسام ظلم برشمرده است؛ چرا که این ظلم غالب اوقات بر ضعیفترین و محتاجترین و صالحترین آدمیان رود و «تبعۀ آن ظلمها اوّلاً به آن حکّام عائد گردد که دست اعوان نامسلمان بر مسلمانان گشودهاند».(10)
و در نهایت مؤلّف مینویسد: «و بالجمله، هر ظلم که در مملکت مَلِکی گذرد بازخواست آن روز دیوان اکبر از مَلِک کرده شود. پس ملوک، هم امروز باید تأملی نیکو در کار خویش بکنند، و حجت خویش آماده گردانند، و جواب خود بر حکم عقل بسنجند، تا آن روز که مال و رجال و قریب و حمیم کس را نصرت و شفاعت نتواند کرد، از کس هیچ امر کفایت نکند، مضطر و بیچاره نمانند. این قدر هست که چون مَلِک علم به آن ظلم نداشته باشد و به آن هیچ راضی نباشد تبعه و عقوبت آن کمتر باشد از آنکه علم داشته باشد و آن ظلمها تغییر ندهد و انصاف مظلوم از ظالم نستاند که آن معصیت پیش خدای عزیز بزرگ باشد و جریمت آن بس عظیم.
و حال در فرض اوّل نه در این پایه باشد، سیّما که نیّت آن مَلِک بر رفع ظلم و اقامت عدل معطوف باشد، و لیکن از آنجا که آن ظالمان را بر عباد و بلاد او گماشته، و ایشان را به قرب و منزلت خویش اختصاص داده، و راه ایشان به حضور خویش گشاده، و راه ضعفا و مظلومان بسته، تمکین تمام از تظلّم و انتصار ندهد، هم در آن ظلمها شریک باشد، و حجّت حق (سبحانه و تعالی) بر او تمام بود.
و شریک بزرگ درین ظلمها وزیر خاصّ مَلِک باشد که مشیر و مدبّر و مؤتمن ملکست. خدای منّان و خالق عالمیان همه عبادِ خویش را از شاه و گدا و ضعفا و اقویا توفیق عدل و صلاح و سداد و رشاد دهد، تا بر نفس خویش و دیگران ظلم و جفا روا ندارند، تا روز جزا در دیوان مَلِک تعالی عقوبت و شرمساری نبرند.
حضرت امیر(ع) در بعضی نامهها که به عمّال خویش نوشته میفرماید: «وَ لو لَم یَکُن فیما نَهَی اَللهُ عَنهُ مِنَ البَغیِ و العُدوانِ عِقابٌ یُخافُ لَکانَ فی ثَوابِ اجتِنابِهِ مالا عُذرَ فی تَرکِ طَلَبِهِ»، یعنی: اگر نمیبود در آنچه خدای از آن نهی کرده از جور و ظلم عقابی که از آن ترسند هر آینه در ثواب اجتناب از آن هست آنچه عذر نباشد کس را در ترک طلب آن».(11)
1.همانا مراد از او شاه عبّاس دوم است.
2. ر.ک: ص86.
3. ر.ک: ص 87-89.
4. ر.ک: ص101.
5. ر.ک: ص104.
6. ر.ک: ص 104 -105.
7. آقابزرگ در الذریعه ج13، ص14 و ابن یوسف در فهرست سپهسالار، ج2، ص14 از همین ماده تاریخ و سال یاد کردهاند. فی =90، اربعا=274، یومان=107 من=90، قبل=132، الصفر=401 مجموعاً=1094.
8. از آن با عنوان «شارح بحرانی گوید» یاد کرده است.
9. فقرۀ (17).
10. ر.ک: ص 139 - 142.
11. ر.ک: ص 142 - 143.
ادامه دارد ...