به گزارش خبرنگار ایکنا، دیدار این هفته اعضای کمیته شهدای قرآنی سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ که معمول هر هفته، چهارشنبهها برگزار میشود، اختصاص به خانواده شهیدان قدیر و داوود سرلک داشت. دیداری که در خانهای باصفا در شهرک رضویه تهران برگزار شد.
کمیته شهدای قرآنی، عزمشان را در این دیدار با خانواده شهید مدافع حرم؛ قدیر سرلک جزم کرده بودند، اما به محض ورود به خانه شهید، متوجه این امر میشوند که این خانواده صاحب دو شهید هستند؛ داوود سرلک که به عنوان یک بسیجی برای تأمین امنیت در جریان فتنه سال 88 شهید شد و برادر بزرگتر قدیر سرلک که در قالب یک نیروی سپاهی مدافع حرم در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
قدیر هر کاری که اراده میکرد، انجام میداد و چقدر نام قدیر، بامسما برای او انتخاب شده بود. متولد سال 63 بود، خواهرش که در این دیدار در کنار مادر نشسته بود؛ فعال قرآنی محله است؛ متولد سال 61 و داوود هم متولد سال 65.
عجیب است که قدیر ماجرای تولدش را اینگونه نقد میکند که به جای اینکه سال 63 آنچنان بزرگ باشم که بتوانم در جبهههای نبرد حق علیه باطل شرکت کرده و به شهادت برسم، باید همان سال تازه به دنیا میآمدم. بنا به گفته خواهر، آنها این کنایه قدیر را شوخی میگرفتند، چرا که اساساً آدم مطایبهگری بود، اما نه گویا این بار واقعاً در مورد سرنوشتش جدی صحبت میکرد و هر بار که پدرشان نسبت به این موضع قدیر واکنش نشان میداد، او البته کاملاً محترمانه این مسئله را بیان میکرد که عمر خودش است و برایش خوشایند است که آنگونه دلبخواه او به آن پایان دهد. از نظر او شهادت بهترین شیوه برای پایان یافتن زندگیش بود.
شاید این گفته مادر شهید قدیر سرلک تا اندازه زیادی بتواند، هر کسی را به این موضوع واقف سازد که این شهید این روحیه را از چه کسی به ارث برده است؛ او می گوید، سه بچه قد و نیم قد داشتم، اما شوهر مرحومم که صافکار ماشین بود آن سالها یعنی در بحبوحه دفاع مقدس، هر چند پشت جبهه اما به عنوان نیروی پشتیبانی در حال خدمت بود و این یعنی اینکه نه تنها خود را که اعضای خانواده و اینکه میتوانست اوقات بیشتری با آنها سپری کند، صرف دفاع از کیان اسلامی کرد.
از همان بچگی مسجدرو بود، اهل نماز و روزه، اهل زیارت عاشورا، چنین روحیه را حتی زمانی که فرماندهی دو گردان در کم سن و سالی به او سپرده شده بود نیز حفظ کرد و از هیچ تلاشی برای انس همرزمان و نیروی تحت فرمانش که در یگان مشغول آموزش بودند با قرآن فروگذار نکرد.
مادر روی این موضوع صحه گذاشته و میگوید: برای ادامه فعالیت به عنوان نیروی سپاه به تبریز منتقل شده بود، از معدود دفعاتی که به تهران بازگشت یک شب با خود جعبهای را همراه داشت که داخل آن نوارهای کاست قرائت سی جزء قرآن قرار داشت و البته نوار دیگری که با صدای خودش آیاتی از قرآن را تلاوت کرده بود؛ به من گفت که این جعبه دست شما به امانت باشد تا هر زمان که به تبریز بازگشتم، آن را با خود برده و در اختیار نیروهای آموزش دیده بگذارم تا آنها با شنیدن این نوارها قرآن یاد گرفته یا روخوانی خود را تقویت کنند.
خواهر شهید اشتیاق او را به یادگیری قرآن نتیجه تشویقها و حمایت مادرش دانست؛ او و برادر شهیدش از خردسالی در محافل قرآنی شرکت داشتند و قرائت قرآن را با کتابچههایی که اصطلاحاً به آنها عمجزء گفته میشد، شروع کردند.
شهید علاقه شدیدی به قرائت زیارت عاشورا داشت و بنا به گفته خواهرش، در روز تحت هر شرایط دست کم دو صفحه قرآن تلاوت میکرد. علاقه او به زیارت عاشورا تا به آن حد است که بنا به گفته خواهر، حتی اکنون که از حیات جسمانی او محروم هستیم، هر کسی هم که بخواهد به مراد و منظوری برسد، کافی است چله زیارت عاشورا بگیرد و بعد از قرائت عاشورا و فرستادن ثواب آن به روح شهید، محال ممکن است که خواستهاش مستجاب نشود. نمونهاش شفای خواهر یکی از اهالی محله است که در دوران شیوع کرونا، پزشکان از سلامتی او ناامید شده بودند اما با چنین نذری، او شفا پیدا کرده و از مرگ حتمی رسته بود.
درست اینجاست که رحیم قربانی؛ مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ که مسئولیت گروه بزرگ همخوانی محمد رسولالله(ص) را نیز به عهده دارد در تأیید آنچه که خواهر شهید به آن اشاره داشت، اذعان کرد توسل به این شهید بود که موجب شد شرایط و مقدمات برای اعزام گروه به سوریه جهت ضبط چند کار تصویری از همخوانی مذهبی در زینبیه سوریه فراهم شود.
شهید قدیر سرلک پس از شهادت برادر کوچکترش داوود در جریان فتنه 88 که به دست اراذل و اوباش ترور بیولوژیک میشود، دیگر آرام و قرار ندارد و هر بار از خانواده و به ویژه پدر و مادرش میخواهد که دعا کنند فاصله او با شهید داوود زیاد به درازا نکشد و او نیز به جرگه شهیدان بپیوندد که این اتفاق به فاصله کوتاه چندساله میافتد و او نیز در قامت یک نیروی سپاه در حلب سوریه، سال 94 در جریان دفاع از حرم آل الله به درجه رفیع شهادت نائل میشود.
مدرک کارشناسی رشته هوافضا داشت، اما کارشناسی ارشدش را در رشته جغرافیای روستایی گرفت که البته بیشتر به سبب کاربردی بود که در کارش به آن نیاز داشت؛ در حال گذراندن مدرک دکترا بود؛ به سبب مشغله زیاد، شبها تا پاسی از شب را بر روی تز دکترایش کار میکرد و همسرش که شش سال تجربه زندگی با او را داشت، فیشهای تحقیقش را پاکنویس میکرد.
اما ماجرایی نقل شده از مادر شهید، موجب میشود که اعضای کمیته شهدای قرآنی که به این دیدار آمدهاند از این میزان صداقت و درستی شگفتزده شوند و آن اینکه شهید قدیر نهایت امانتداری و مراقبت از بیت المال را به جای میآورد. قضیه از آن قرار است که شهید قدیر معمولاً در کیف دستی که حمل میکرد، چند خودکار که برای انجام امور اداری لازم داشت به همراه داشت؛ در مجلسی پدر شهید به خودکار برای نوشتن چند شماره احتیاج پیدا میکند، اما شهید این ادعا را دارد که خودکاری در اختیار ندارد و وقتی پدر از او در مورد خودکارهایی که در کیف موجود است پرسشی مطرح میکند، شهید قدیر میگوید که اختیار جوهر این خودکارها را ندارد. اگر استفاده شخصی از آن بشود نمیداند که باید آن دنیا چگونه پاسخگو باشد.
این اتفاق موجب میشود که مادر پس از شهادت فرزندش، هر جا صحبت از نذری باشد که نثار روح او کند، خودکار نذری میدهد و به آن کس که خودکار هدیه میدهد، توصیه میکند با آن هر چیزی مینویسند برای خدا باشد؛ او اعتقاد دارد این کار را آن قدر ادامه میدهد که مطمئن شود از این خودکارها همه در اختیار دارند به ویژه مسئولان مملکت که باید هر آنچه نوشته و عمل میکنند برای رضای خدا و در جهت خدمت به مردم باشد.
و اما پدر چندان بعد از شهادت پسرانش به ویژه قدیر، تاب نیاورد و در سفر به مشهد مقدس و پس از زیارت حرم علی بن موسیالرضا(ع) آرزوی وصال فرزندان شهیدش را کرده و دیری نمیپاید که به این آرزو میرسد.
گزارش از امیرسجاد دبیریان
انتهای پیام