محمدمهدی مظاهری، کارشناس مسائل سیاست خارجی و استاد دانشگاه در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده است به بررسی بحران مشروعیت و هویت اسرائیل پرداخته است، متن این یادداشت را با هم میخوانیم:
در رابطه با چرایی انجام این ترور و اهداف و نیات نتانیاهو از طراحی آن دلایل بسیاری مطرح شده است؛ نخستین دیدگاه از منظر سیاستهای منطقهای این است که ترور هنیه یک عملیات خرابکارانه تروریستی بوده که هدف آن فرافکنی بحرانهای انسانی شکل گرفته در غزه، افزایش تنش در منطقه و کشیدن پای ایران به یک جنگ مستقیم است. مقامات اسرائیل براساس تجربه عملیات وعده صادق مطمئن بودند که ایران به این ترور واکنش نشان خواهد داد و با پاسخ مجدد اسرائیل و شروع یک جنگ، پای آمریکا نیز به این مهلکه باز خواهد شد و به این ترتیب ایران و آمریکا مستقیماً درگیر جنگ خواهند شد. در مقطع کنونی جنگ منطقهای به نفع نتانیاهو است؛ زیرا وضعیت اسفناک انسانی در نوار غزه را به حاشیه میبرد، موضوع آتش بس دائمی و طرح دو دولتی را متوقف میکند و از طرف دیگر تشنج بین ایران و آمریکا باعث شکست احتمالی دموکراتها و پیروزی احتمالی ترامپ میگردد؛ امری که به شدت منافع آتی اسرائیل را تأمین خواهد کرد.
از سوی دیگر، زمانبندی این ترور که دقیقا، روز تحلیف رئیس جمهور جدید ایران صورت گرفت، نشان میدهد مقامات اسرائیل از رویکرد دولت پزشکیان در عرصه سیاست خارجی که میتواند به رفع بسیاری از تنشها بین ایران و کشورهای غربی منجر شود، نگرانند و بنابراین، کوشیدند با انجام این ترور و ایجاد شرایط تنش و جنگ در منطقه، چشمانداز هر تحولی در سیاست خارجی ایران را تضعیف کرده و راه را بر پیشرفت و بهبود اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران در عرصه داخلی، منطقهای و جهانی ببندد.
توافق گروههای فلسطینی در چین و پادرمیانی مقامات این کشور برای شکل دادن به یک دولت وحدت ملی در سرزمینهای فلسطینی و آمادهسازی شرایط برای اجرای طرح دو دولتی از دیگر دلایلی بود که سبب شد مقامات رژیم اسرائیل به فکر آشوبی کردن شرایط منطقه بیفتند و جلوی تحرکات میانجیگرایانه قدرتهای بزرگ جهانی که منافع فلسطینیها را نیز مدنظر دارند، بگیرند.
اما نکته مهمتر در طراحی این ترور که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده، بحران هویت و مشروعیت رژیم اسرائیل پس از حمله به نوار غزه است؛ یکی از راهبردهای اساسی مقامات اسرائیل برای جلب حمایتها و کمکهای بینالمللی، ارائه تصویری دموکراتیک و صلحطلب از این رژیم، مظلومنمایی و نمایش در تهدید و فشار بودن اسرائیل و یهودیان و بی پناه بودن آنها در برابر تهدیدات خارجی بوده است. اما با گذشت بیش از 10 ماه از جنگ غزه، حملات بی وقفه این رژیم به مکانهای غیرنظامی و تحمیل گرسنگی، تشنگی و آوارگی به مردم این باریکه و محروم کردن آنها از حداقلهای حقوق بشر، دیگر هیچ جایی برای راهبرد سنتی مقامات این رژیم برای مظلومنمایی و روتوش کردن اقداماتشان باقی نگذاشته است.
افکار عمومی کشورهای غربی و حتی مردم آمریکا که به طور سنتی حامی اسرائیل در مقابل گروههای فلسطینی بودند، حال با مشاهده هر روزه رنج و عداب مردم غزه در رسانهها، از اقدامات اسرائیل ابراز انزجار میکنند و روزی نیست که شاهد تظاهراتی ضداسرائیلی در یکی از کشورهای غربی و شرقی دوست و متحد اسرائیل نباشیم. هرچند مقامات این کشورها و نیز سازمانهای بینالمللی تلاش کردهاند انتقادات نرمی نسبت به اسرائیل داشته باشند و به اصطلاح آبروی متحد سنتی خود را حفظ کنند، اما ملتها اساساً این ملاحظات را ندارند، بی پرده به انتقاد از اسرائیل و اقدامات آن در غزه میپردازند و در قالب تظاهرات مختلف، اعتراض و مخالفت خود را با جنایات اسرائیل ابراز میکنند. اوج این نمایش مردمی را در زمان سفر اخیر نتانیاهو به آمریکا و سخنرانی وی در کنگره شاهد بودیم. در زمانی که بسیاری از نمایندگان آمریکا برای نتانیاهو کفهای ممتد میزدند و رویکرد ضدبشری وی علیه مردم فلسطین را تأیید میکردند، در بیرون از کنگره، مردم آمریکا علیه نتانیاهو و سیاستهایش در غزه شعار میدادند.
این شرایط برای نتانیاهو تازگی داشت و زنگهای خطر را برای وی به صدا درآورد؛ قرار بود اسرائیل همیشه آن دولت مقتدر و مظلوم خاورمیانه با وجههای مثبت باشد و ایران و متحدانش قدرتهای اهریمنی که باید با آنها مقابله کرد؛ اما واقعیتی که در سفر نتانیاهو عیان شد، این بود که جنگ غزه دیدگاه مردم جهان نسبت به اسرائیل را تغییر داده است. در این شرایط رژیم اسرائیل به یک اقدام انقلابی نیاز داشت تا ورق را برگرداند، اسرائیل را به جایگاه مظلوم و دولت همیشه در تهدید و ایران را به دولت یاغی و نیازمند مهار تبدیل کند.
سیاست غیرمسئولانه کشورهای غربی و سازمان ملل در جریان حمله تروریستی اسرائیل به بخش کنسولی ساختمان سفارت ایران در دمشق و اینکه هیچ اقدام تنبیهی علیه اسرائیل مانند محکومیت دیپلماتیک، توقف کمک تسلیحاتی یا وضع تحریمهای اقتصادی علیه این رژیم خاطی انجام ندادند، سبب شد تا مقامات اسرائیل به این جمعبندی برسند که دست آنها برای انجام هر اقدامی که بتواند صحنه بازی را تغییر دهد، باز است. تحلیل آنها نیز درست بود؛ باز هم به روال سابق نه محکومیتی برای این رژیم در کار بود و نه تحریمی و این تنها جمهوری اسلامی ایران است که به خویشتنداری و عدم توسعه تنشها دعوت میشود!
در یک جمعبندی میتوان گفت فرسایشی شدن جنگ غزه، عدم دستیابی مقامات رژیم اسرائیل به اهدافشان در این جنگ و نیز بی اعتبار شدن آنها در اثر اقدامات غیرانسانی در جنگ غزه در کنار تحولات سیاسی مثبت در ایران و افزایش احتمال بهبود روابط خارجی ایران با کشورهای مختلف مقامات رژیم اسرائیل را تشویق کرد تا با انجام این ترور، سرعت تحولاتی که بر ضدشان بود را کاهش و جمهوری اسلامی ایران را به سمت اقدامات تهاجمی و پرهزینه سوق دهند. در چنین شرایطی به نظر میرسد بهترین پاسخ ایران مقابله به مثل است؛ اگر رژیم اسرائیل هنوز مسئولیت ترور هنیه را نپذیرفته تا زیر بار تبعات آن فرار کند، جمهوری اسلامی ایران نیز دقیقاً باید همین اقدام را انجام دهد. به ویژه که ایران در زمینه ریز پرندهها، تسلیحات هوشمند و کنترل از راه دور پیشرفتهای خوبی داشته و حال زمان آن رسیده که توانمندیهای خود در این زمینه را نیز نشان دهد. در عصر هوش مصنوعی، بازدارندگی دیگر تنها با حملات موشکی حاصل نمیشود و تلافی ایران میتواند اشکال مبتکرانه، کم هزینه و البته درسآموز متنوعی داشته باشد.
انتهای پیام