رديهنويسی كشيشان مسيحی بر ضد اسلام را میتوان آغاز مطالعات قرآنی در بین غیرمسلمانان دانست. اين دوره از اواخر قرن اول هجری آغاز شد و مشخصاً به فعاليتهای يوحنای دمشقی در قرن دوم هجری در اين زمينه میتوان اشاره كرد. وی رديهای بر اسلام نوشت و در آن مطالبی درباره قرآن آورد. او با زبان عربی آشنايی داشته و از متن اصلی قرآن استفاده میكرده است. چند سده بعد، تنها آگاهی غربيان از قرآن، رديههای كشيشانی بود كه اطلاعات خود را عموماً از منابع دست دوم و رديههای ديگر گرفته بودند.
نقطه عطف اين دوره، ترجمه كامل قرآن به زبان لاتينی بهدستور پطرس مكرم در حدود سال 537 ـ 538 هجری/ 1143میلادی بود. اين ترجمه همراه با چند متن ديگر، از جمله دو رديه پطرس مكرم و نوشتههايی از پطرس آلفونسی (متوفی 534 هجری) نخستين اثر جامع درباره قرآن و اسلام بود و نقش مهمی در شكل دادن ذهنيت اروپاييان درباره اسلام داشت.
مطالعات قرآنی اما با چاپ تاريخ قرآن نولدكه در 1276ـ 1277 هجری/1860 میلادی وارد مرحله جديدی شد. اين كتاب، بهسبب جامعيت طرح مباحث قرآنی آن، در پرداختن محققان غربی به مطالعات قرآنی بسيار مؤثر بوده است.
از اوايل دهه 1330 ش/ 1950، مطالعات قرآنی، از حيث توجه به مسائل تفسيری، تحولاتی يافت. تغييرات حاصل از جريانهای نوگرا در تفسيرنگاری كه در مصر آغاز شده بود، مورد علاقه خاورشناسان قرار گرفت. قرآنپژوهان غربی نيز به تفسيرنگاری علمی و ادبی در مصر توجه كردند. يكی از مهمترين پژوهشگرانی كه در اين حوزه مطلب نوشت، ژاک ژوميه بود. وی در باره تفسير المنار نوشته محمد رشيدرضا (متوفی 1314 ش/ 1935) بر پايه تقريرات محمد عبده (متوفی 1323/ 1905)، آرای امين خولی (بنيانگذار جنبش تفسير ادبی قرآن در مصر)، الجواهر فی تفسيرالقرآن طَنْطاوی جوهری از تفاسير علمی و جنبش تفسيرنگاری مصر بين سالهای 1326 تا 1330 ش/ 1947ـ1951 مقاله نوشت. مهمترين پژوهش تفسيری در اوايل قرن بيستم، بعد از تاريخ قرآن نولدكه، كتاب «گرايشها در تفسير اسلامی» نوشته ايگناتس گولدتسيهر بود. يوهانس مارينوس سيمون باليون در تكميل فصل آخر كتاب گولدتسيهر، جنبش تفسيرنگاری مصر ميان سالهای 1300ـ1380/1880ـ1960 را بررسی كرده است. تكنگاری درباره مفسران، از ديگر پژوهشهای تفسيری خاورشناسان است. در اين تحقيقات، زندگی مفسران و شيوههای تفسيری و آرای خاص آنان، مورد بحث قرار گرفته است. از اين مطالعات میتوان به تحقيقات مارک شارتيه، فريلند ابُت، عيسی بُلاطه، ايوُن يازبک حداد و ديونگ اشاره كرد.
فرهاد قدوسی، استاد دانشگاه ایالتی وین در میشیگان آمریکا در بخش نخست گفتوگوی خود با ایکنا درباره تاریخچه مطالعات قرآنی در غرب سخن گفت که در ادامه شرح آن را میخوانید و میبینید.
قدوسی درباره پیشینه مطالعات قرآنی در غرب گفت: مطالعات علمی عهدین(کتاب مقدس) با شروع دوران عقلانیت و روشنگری در غرب از قرن هفدهم آغاز شد. با رشد علوم طبیعی برخی با رویکرد تاریخی انتقادی به مطالعه کتاب مقدس پرداختند. نخستین کسی که این کار را کرد اسپینوزا فیلسوف مشهور یهودی بود. وی معتقد بود که برای مطالعه کتاب مقدس بویژه تورات نباید باورهای کلامی خود را بر متن تطبیق دهیم. او میگفت ابتدا باید ببینیم متن چه میگوید و در زمان نزول این کتابها این لغتها چه معنایی داشتند بنابر این موضوع لغتشناسی یا فیلولوژی اهمیت زیادی پیدا کرد. وی میگفت وقتی فهمیدیم متن چه میگوید میتوانیم نتیجهگیری کنیم. این امر الزاماً با دیدگاههای یک فرد باورمند سازگار نیست. این امر، مقدمه مطالعه تاریخی انتقادی کتاب مقدس شد و جنبههای ادبی و تاریخی آن مورد توجه قرار گرفت.
وی ادامه داد: این امر در مورد مطالعات قرآنی دیرتر اتفاق افتاد و از اوایل قرن نوزدهم انجام شد. در مطالعات تاریخی انتقادی کتاب مقدس که هنوز هم رواج دارد دو اصل وجود دارد که محققان آکادمیک غربی آنها را در مورد قرآن هم به کار میگیرند؛ اصل اول این است که معتقدند که مطالبی که متعلق به دورههای متأخرتر است را نمیتوان به عصر پیدایش کتب مقدس نسبت داد مثلاً نمیتوان انتظار داشت که درباره فیزیک کوانتوم در این کتابها مطالبی وجود داشته باشد یا افراد آن زمان درک درستی از مفاهیم و علوم جدید داشته باشند یا لغات و عبارات و مفاهیمی در این کتابها به کار رفته باشد که در آن زمان رایج نبوده باشد. مثلاً در فلسفه، نمیتوان پذیرفت که اصطلاحات واجبالوجود و ممکنالوجود که دیرتر پدید آمدهاند در متون اولیه وجود داشته باشد.
وی افزود: اصل دیگر اینکه این باورها الزاما با باورهای دینی همخوانی ندارد. نیکولای ساینای (Nicolai Sinai) که از برجستهترین محققان مطالعات قرآنی در غرب است و در دانشگاه آکسفورد تدریس میکند در یک سخنرانی که در یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس کرد به صورت منصفانهای گفت که این دو اصل، تقلیل گرایانه است. نکته دیگر این بود که گفته میشد همه دورههای تاریخ مشابه هم است و اگر ما در عصر خود معجزاتی را نمیبینیم در آن دوران هم نمیتوانسته اتفاق بیفتد.
قدوسی در ادامه گفت: به این معنا وحی هم زیر سؤال میرود یعنی از این جهت معمولاً به دنبال علل وحیانی تکوین و پیدایش کتابهای مقدس نیستند. بلکه معمولاً به دنبال علل مادی هستند. وی ادامه داد: از دیگر نتایج این رویکرد این بود که آنها پیشگویی را هم غیر ممکن میدانند و مثلاً اگر در کتاب مقدس گفته میشود بیتالمقدس و معبد آن نابود خواهد شد و اگر این اتفاق حد فاصل سالهای 66 تا 70 میلادی به دست رومیها اتفاق افتاده آن متنی که به این حادثه اشاره دارد حتماً باید بعد از این واقعه تاریخی نوشته شده باشد و از نظر آنها این متن نمیتواند سخن حضرت مسیح باشد.
وی افزود: مثال دیگر اینکه انسانها همه خطاپذیر هستند و افراد خوب و بد داریم. این ایده که در اهل سنت رایج است که همه صحابه خوب بودند و هر کسی که مدتی با پیامبر معاشرت داشت یا با او همزمان بود را صحابه و افرادی خوب و با نیتهای خوب میدانستند قابل قبول نیست. مثلا برخی از اهل سنت میگویند هم حضرت علی(ع) خوب بود و هم معاویه خوب بود در حالی که میبینیم آنها در صفین با هم جنگیدند. این دو اصل به ظاهر با باورهای دینی همخوانی ندارد و تقلیل گرایانه است اما در چارچوب مطالعات علوم اجتماعی و انسانی در غرب رایج است.
وی تأکید کرد: با این حال نمیتوان گفت این مطالعات دستاوردهای مثبتی نداشته است و امکان استفاده از آنها برای ما نیست. این استفاده باید با احتیاط باشد. این مطالعات به تکامل دانش لغت شناسی منتهی شد. مطالعات جدید قرآنی از سال 1830 توسط آبراهام گایگر (Abraham Geiger ) شروع شد که تا به حال ادامه داشته است. او کتابی نوشت که عنوان آن حساسیت برانگیز بود. عنوان کتاب او این بود که حضرت محمد(ص) چه چیزی را از یهودیت وام گرفت؟ ( Was hat Mohammed aus dem Judenthume aufgenommen) منظور وی این بود که قرآن چه مطالبی را از کتاب مقدس گرفته است. آنها چون رویکرد تقلیلگرایانه داشتند معتقد بودند هر کتابی که پس از کتاب مقدس نوشته شده باید تحت تأثیر کتابهای قبل خودش باشد. ادعا میشد که برخی از بخشهای تورات هم تحت تأثیر افسانههای بینالنهرین بوده است.
وی افزود: اینگونه بود که مطالعات قرآنی شروع شد. پس از آن تا 120 سال بعد کتابهای اسلامی زیادی در زمینه تاریخ و حدیث و زندگی پیامبر تصحیح و چاپ شد.
استاد دانشگاه وین تأکید کرد: در مورد قرآن باید بحثهای جدلی مسیحی را هم در نظر گرفت. هر چند مطالعات قرآنی از سال 1830 آغاز شد اما از سال 700 میلادی یا حدود 100 هجری ما بحثهای جدلی مسیحی را در این زمینه داریم که مسیحیانی که در سوریه یا دربار اموی بودند شروع به نوشتن جدلیه علیه قرآن و مسلمانان کردند که این جدلیات، ذهنیت اروپاییان را که کم اطلاعتر بودند مشوش کرده بود و هنوز رسوبات این ذهنیت در اروپا وجود دارد.
وی ادامه داد: این ذهنیت در مورد قرآن و پیامبر ناخودآگاه در ذهن مورخان غربی وجود دارد. آنها پیامبر اسلام را به عنوان یک پیامبر راستین نمیپذیرفتند. پیام قرآن همیشه جذابیت داشته و تأثیرگذار بوده است و از همین رو بعضی از محققان غربی برای جلوگیری از این تاثیرگذاری بیشتر به دنبال ترور شخصیت پیامبر اسلام بودند که فرصتی برای مطالعه خود قرآن فراهم نشود.
این محقق مطالعات قرآنی ادامه داد: در همین دوران حاضر پس از جنگ غزه در شبکههای اجتماعی میبینید که بسیاری از افرادی که شناختی از اسلام نداشتند تحت تاثیر مقاومت فلسطینیان شروع به مطالعه قرآن کردند و کلیپهای زیادی میبینیم که شهروندان غربی در آن میگویند قرآن ما را تحت تأثیر قرار داده و وقتی درباره راز مقاومت فلسطینیان تحقیق کردیم تحت تاثیر قرآن قرار گرفتیم و گویی این کتاب با ما حرف میزند.
وی افزود: آنها برای جلوگیری از چنین پدیدههایی اصالت قرآن را زیر سوال میبردند و پیامبر را ترور شخصیت میکردند تا کسی به پیام توجه نکند. در تحقیقات جدید حداقل بخشی از این مباحث جدلی کنار گذاشته شد و بعضا دیدگاههای مثبت هر چند تقلیل گرایانه ای درباره پیامبر مطرح شد و به دنبال آن مطالعات قرآنی گسترش یافت. اما هنوز در صد ساله اخیر قسمت زیادی از تحقیقات صرف این شده که بگویند این آیات قرآن به کدام بخشهای کتاب مقدس شباهت دارد یا تحت تاثیر کدام متن یهودی یا مسیحی است یا از کدام متن مسیحی وام گرفته شده است.
گفتوگو از محسن حدادی
انتهای پیام