
به گزارش ایکنا،
مصطفی قناعتگر، پژوهشگر حوزه علمیه خراسان در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده به ذکر کراماتی درباره امام رضا(ع) براساس مطالب شیخ صدوق در کتاب عیون اخبارالرضا(ع) پرداخت که متن یادداشت را در ادامه میخوانید:
شیخ صدوق از علما و محدثان قرن چهارم، کتاب عیون اخبارالرضا را سامان داده است که از منابع مهم درباره تاریخ شیعه در قرن چهارم است؛ این کتاب 69 باب دارد که بحث ما درباره باب پایانی آن یعنی 13 معجزه و کرامت از مزار امام رضا(ع) است.
صدوق با اینکه در ری ساکن بود به خراسان رفت و آمد زیادی داشت. او این کتاب را به صاحب بن عباد از وزرای آلبویه اهدا کرده است. محتوای کتاب شامل سخنان امام رضا(ع) مستندات سخنان امام(ع)، و فضائل آن امام بزرگوار است. از عنوان باب 69 هم مشخص است که قصد بیان گزارشاتی را دارد که بین مردم خراسان رواج دارد و راویان این گزارشات هم همه ایرانی هستند و صدوق با یک یا دو واسطه آن را نقل کرده است.
چرا صدوق گزارشات عامیانه را به عنوان کرامت نقل میکند؟ این پرسش خوبی است که باید به آن بپردازیم؛ صدوق کسی است که به مبارزه با بدعت و خرافات شناخته شده است؛ ایشان در زمره قائلین به سهوالنبی است یعنی عملی را سهوا به اشتباه انجام دهد همچنین قائل به آن است که شهادت بر علی(ع) جزء اذان و اقامه نیست؛ حال چنین فردی غلوستیز و باورمند به عقل چگونه چنین گزارشاتی را در مورد کرامات امام رضا(ع) پذیرفته و در بابی جداگانه در عیون آورده است؟ برای فهم این مسئله باید بافتار جغرافیایی آن دوره را فهم کنیم. خراسان آن دوران دارای چهار بخش از جمله هرات و نیشابور و بلخ و ... بوده است؛ نوغان، سناباد و طوس جزء ربع نیشابور بوده است؛ آبادی سناباد قدیم امروزه مرقد مطهر امام رضا(ع) است که بعدا به خاطر امام رضا(ع) به مشهد تغییر نام یافت.
هارون در سفری که برای سرکشی به این منطقه آمده بود در سناباد فوت کرد و در یکی از اتاقهای زمین حمید بن قحطبه دفن شد که همین محل فعلی مرقد مطهر است. عمده مردم خراسان در این دوره، اهل سنت بودند همانند بیشتر مردم ایران و جریانات شیعی هم در کنار نواصب وجود داشتند.
شیخ صدوق 13 گزارش از کرامات را از شش نفر نقل کرده است و البته این نوع گزارشات بیش از این حرفها بوده است که فقط 13 مورد آن توسط وی نقل شده است و این گزارشات نشان میدهد مردم خراسان کهن دیدگاه خاصی نسبت به زیارت و کرامت داشتهاند.
نمونهای از گزارشها
شخصی به نام محمدبن عمر نوغانی، تعریف کرده است شبی در پشت بامی در حال خواب بودم و دیدم نوری به آسمان ساطع و همه جا مانند روز روشن شد. من تا آن روز در امامت امام رضا(ع) شک و تردید داشتم... و بالاتر از اینکه براساس این گزارش، او میگوید مادرم هم اصلا امام را قبول نداشت و نسبت به ایشان بغض داشت و ناصبی بود؛ دست مادرم را گرفتم و نوری که از قبر امام رضا(ع) ساطع شده بود به او نشان دادم؛ مادرم خدا را شکر کرد یعنی یک قدم باورمندتر شد ولی باز هم به حقانیت امام رضا(ع) به عنوان امام نرسیده بود. این اتفاق که افتاد به زیارت امام(ع) رفتم ولی در بسته بود و بستهبودن در نشان میدهد آنجا فضایی با خدم و حشم و نگهبان بوده است. او میگوید در دلم گذراندم و دعا کردم خدایا اگر این شخص حق است در را به رویم باز کن و بلافاصه در باز شد و با خودم گفتم شاید قفل در شل بوده و من که کشیدم باز شده است لذا دوباره در را محکم بستم و مطمئن شدم و دوباره آن آرزو را در ذهنم گذراندم که قفل باز شود و دیدم دوباره به راحتی به روی من گشوده شد و به زیارت رفتم و بعد از آن هم هر شب جمعه به زیارت مرقد مطهر میروم.
گزارش ابومنصور محمدبن عبدالرزاق
ابومنصور به حاکم توس میگوید بچهداری و او پاسخ منفی میدهد و او میگوید پس چرا به مشهد نزد امام رضا(ع) نمیروی تا حاجت بگیری؛ در تمامی این گزارشات قید شده است که این افراد از خدا در نزد مرقد مطهر حاجت طلبیدهاند. ابومنصور به حاکم توس میگوید من که این سفارش را به تو میکنم به خاطر این است که هر وقت حاحتی دارم به مشهد امام رضا(ع) میروم و از خدا حاجت میگیرم و حاکم توس هم میرود و بچهدار میشود؛ صدوق در ذیل این گزارش آورده است که رکنالدوله دیلمی(از وزرای آل بویه) هم به من گفت که من از امام رضا(ع) حاجت گرفتم.
گزارش دیگر اینکه شخصی به نام ابومنصور که ناصبی است برای صدوق نقل کرده است که فردی به من گفت کیسه پولی داشتم و گم کردم و سرگردان و متحیر مانده بودم که چه کنم که ناگهان دیدم کاروانی به سمت زیارت میروند و به دل من هم افتاد که بروم و رفتم از خدا خواستم کیفم پیدا شود؛ در آنجا خوابم برد و در خواب فردی به من گفت که کیف تو فلان جاست و وقتی رفتم به آن مکان دیدم دقیقا آدرس درست بود است.
گزارش زائر مصری
شخصی مصری تعریف کرده که مدتی به مزار امام(ع) رفتم و چون شب جا نداشتم به خادمان گفتم کلید را به من بدهید تا من امشب اینجا باشم و خادمان هم قبول کردند؛ این شخص مصری میگوید در حالت خواب و بیداری دیدم شعری بر دیوار حرم نقش بست که در مدح زیارت امام(ع) بود؛ برای نماز صبح بلند شدم و وقتی سرم بین زانوهایم بود دوباره به دیوار نگاه کردم دیدم آن شعر بر دیوار نبود گرچه اثر آن باقی بود.
گزارش حاکم نوغان
حاکم نوغان گفته است که دو نفر پیش من آمدند و قصد رفتن به بخارا داشتند، یکی اهل ری و دیگری اهل قم بود؛ فرد اهل قم به اهل ری میگوید که به زیارت برویم ولی اهل ری نپذیرفت زیرا معتقد بود که اگر اهل نصب بفهمند من به زیارت میروم مرا اذیت کنند؛ در بازگشت از بخارا مرد قمی هر طور بود به زیارت میرود و شب صوت قرآنی را از قبر میشنود و در یکی از آیات که امام(ع) قرائت میکند یک کلمه را برخلاف قرائت مشهور میخوانند؛ این فرد در بازگشت به قم سراغ متخصصان قرائت میرود و به او میگویند این قرائت مطابق قرائت اهل بیت(ع) است و او میفهمد که امام(ع) قرآن خواندهاند.
گزارش زائر نیشابوری
یک فرد نیشابوری بیماری جسمی پیدا میکند تا جایی که لال میشود، تصمیم میگیرد به زیارت برود و شفا بگیرد؛ میگوید رفتم و نماز خواندم و خوابم برد و در خواب کرامتی دیدم و بعد از خواب متوجه شدم بیماری زبانم برطرف شده است.
گزارش زائر سنابادی
این فرد گزارش کرده است که در سناباد سیل آمد و طوری هم بود که قاعدتا باید مزار امام(ع) را تخریب میکرد ولی سیل بر خلاف قواعد فیزیکی از کنار قبر عبور کرد و وارد قناتی شد که بالاتر از موضع سیل بود؛ این هم کرامتی بوده است که در بین مر دم خراسان مشهور بود و صدوق هم آن را نقل کرده است.
گزارشی از کارگزار دربار
این فرد نقل کرده که من در دربار بدخواهانی داشتم؛ حاکم کیف پولی به من داد و این افراد بدخواه کیف را از من دزدیدند تا مرا نزد حاکم خراب کنند و من متحیر ماندم که چه کنم آبرویم پیش حاکم نرود؛ با اذن از حاکم به زیارت امام رضا(ع) رفتم بدون اینکه ماجرای دزدیدهشدن پولها را توضیح دهم؛ در مرقد مطهر به خواب رفتم و در خواب آدرس کیف پول دزدیده شده را به من نشان دادند. وقتی این فرد ماجرا را به حاکم گفت حاکم هم بیان کرد من خودم از ارادتمندان امام(ع) هستم.
گزارشی دیگر از ابومنصور عبدالرزاق
او طبق نقل خودش، ناصبی بوده است و زائران امام رضا(ع) را اذیت میکرده است ولی اتفاقی رخ داد که او شیعه امامی شد؛ او میگوید من روزی به شکار رفتم و آهویی دیدم و یوز خودم را فرستادم تا آهو را شکار کند ولی آهو به سمت مزار فرار کرد و داخل شد ولی یوز احترام کرد و وارد مزار نشد، من خودم وارد مزار شدم و دیدم فضولات آهو هست ولی خودش نیست و غیبش زد؛ از اینجا به ضامن آهو بودن امام رضا(ع) معتقد شدم و از آن به بعد به زیارت میرفتم و به خادمان امام(ع) هم خدمت میکردم و بارها از امام(ع) حاجت گرفتم.
انتهای پیام