به گزارش ایکنا، این کتاب به انضمام رسالهای در بیان مذاهب تصوف از ابوحفص نجمالدین عمر بن محمّد نسفی سمرقندی (461-527 هـ) از سوی انتشارات بینالمللی امین منتشر شده است و 930 صفحه دارد.
علیاکبر ضیایی در معرفی این کتاب آورده است: هدف از نگارش این اثر تبیین عرفان عملی و نظری صوفیه براساس مکتب تشیع است که برخی نویسندگان معاصر از مسلمان و مستشرق غربی پیوندی ناگسستنی بین این دو قائل شدهاند، یا خاستگاه تشیع را مبانی فکری صوفیه دانستهاند و یا عرفان شیعی را نوعی اصلاح در مبانی صوفیه براساس مکتب اهلبیت(ع) تلقی کردهاند.
در این کتاب به وضوح آمده است که عرفان نظری اهلبیت(ع) هیچ پیوندی با تفکرات متصوفه نداشته و اصولاً مبنای فکری اهلبیت(ع) با مبانی متصوفه متباین است.
عرفان نظری شیعه براساس مستنداتی که در این کتاب آمده است از زمان پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) دارای یک روش منسجم و مستقل است و روش سیروسلوک معنوی در سیره آن پیشوایان دینی و علمای شیعه در مراتب توحید و افعال و صفات الهی، ولایت، امامت، اصول و مبانی تشریع، کشف و شهود و خواطر رحمانی و شیطانی با اصول فکری متصوفه در تغایر و تباین است، به همین علت نگارنده در تلاش است تا در این کتاب به اختلافات ماهوی این دو نوع تفکر دینی با استناد به منابع مورد قبول صوفیه اشاره کند.
پس از رحلت آن حضرت جامعه اسلامی دچار تشتت شد و بسیاری از مردم به جز عده اندکی از آنان از مسیر ولایت و امامت منحرف شدند، با فتوحات مسلمانان در قرن اول هجری راه برای آشنایی با سرزمینهای دور برای مسلمانان فراهم و مسیر ولایت و امامت بهسوی سلطنت منحرف شد، گروهی از زهاد و عباد پا به عرصه وجود گذاشتند که میخواستند مسیر زندگی خود را با انزوای سیاسی و اجتماعی از بنیامیه و بنیعباس جدا سازند و هستههای اولیه گروهی به نام صوفیه که نوعی مبارزه منفی در مقابل حکام ظالم وقت بود شکل گرفت؛ این گروه که نمیخواستند در حلقه فقها و علمای حکومتهای وقت باشند از مجالس درس و تعلیم نیز فاصله گرفتند و به دور پیر و مرشد خود حلقه زدند، از مجالس وعظ مساجد و منابر نیز بهسوی خانقاهها پناه بردند و بدین ترتیب نخستین حرکت برای تشکیل فرقههای صوفیه در قرنهای سوم و چهارم هجری انجام گرفت.
نگارنده در این کتاب به تفصیل درباره نامعتبر بودن مشاهدات قلبی و خواطر رحمانی در امر اعتقادات دینی سخن گفته و تأکید کرده است که این راه از معرفت دارای لوازم و شرایطی است و بزرگان صوفیه چون قشیری و سلمی و عبدالرحمن جامی و بسیاری دیگر از اصحاب تصوف در اعتماد به این مشاهدات و خواطر و اصالت آنان دچار شک و تردید بودهاند.
خواطر قلبی که با نص صریح قرآن کریم و روایات معتبر از اهلبیت(ع) در تعارض باشد قابلاعتماد نیستند و این موضوع در مبحث مرتبط با دیدگاه اهلبیت (ع) در این کتاب اشاره شده است.
اختلاف تصوف و مکتب اهلبیت(ع) در کیفیت نگرش به دین و مبانی آن است بهگونهای جمع بین آن دو بهغایت دشوار است، زیرا مبنای تصوف بر کشف و شهود و رؤیاست، اما مبنای تشیع بر عقل و وحی است و روایات و سیره اهلبیت(ع) نیز در امتداد همان وحی دانسته میشود. تصوف بر اصل تأویل ظاهر احکامی در شریعت و اعتقادات استوار است، درحالیکه شیعه فقه و اعتقادات خود را براساس عقل و فهم عرفی از روایات و نصوص شرعی استوار کرده است و امر تأویل را به راسخون در علم، یعنی امامان معصوم که قرآن ناطق هستند، اختصاص میدهد.
بسیاری از صوفیان به اتحاد و حلول اعتقاد دارند، اما شیعه قائل به تنزیه خداوند و بینونت خالق و مخلوق است. در تصوف راهنما و مرشد اولیا و اقطاب صوفیه است، اما در تشیع پس از پیامبر(ص) امامت مردم منحصر در ائمه معصومین علیهمالسلام است و شیعیان در غیبت کبری به فقیه جامعالشرایط رجوع میکنند؛ در تصوف نهایت سعادت بشری در فنای فی الله تعریف شده است، درحالیکه در تشیع ایمان و عمل صالح ضامن سعادت دنیوی و اخروی است و غایت مسیر تکامل بشر تخلق به اخلاق الله براساس تعالیم اهلبیت(ع) است.
از آنجایی که تصوف دارای دو جنبه معرفتی و سلوکی است و معارف صوفیه نیز عموماً بر کشف و شهود استوار است پژوهشهای علمی در این خصوص باید از روشهای تحقیق در علوم رسمی متفاوت باشد، زیرا معارف لدنی و شهودی قابلتوصیف به زبان نیست و عرفا و متصوفه از زبان استعاری و تمثیلی در بیان مضامین شهود بهره میگیرند.
آشنایی کامل با این زبان استعاری و تمثیلی نیز بخش کوچکی از این مشکل را در پژوهش مرتبط با تصوف برطرف میکند، اما مشکل دیگر آن است که معارف باطنی بدون داشتن ذوق و شم خاص حتی با فهم زبان استعاری نیز قابلفهم نیست، زیرا این فهم نیازمند چشیدن معرفت و تماس وجودی با عوالم قدسی است و هر پژوهشگری با شناخت منابع صوفیه و رموز و استعارات و تمثیلات آنان نمیتواند به فهم درستی از مضامین معرفتی و معانی قدسی و دریافتهای معنوی نزد صوفیه نائل شود.
هدف از نگارش این کتاب تحقیقی مختصر در عقاید و آداب و رسوم برخی از متصوفه است که از جاده صواب خارج شدهاند و نویسنده هرگز قصد اسائهادب به طرفداران تصوف نداشته و بزرگان صوفیه که به طریقت و شریعت محمدیه متشرع و متعبد بودهاند از هر مذهبی از مذاهب اسلامی نزد نگارنده مورد احترام و تکریم هستند و آنچه که بهعنوان میراث صوفیه برجای مانده است آثار و برکات زیادی در فرهنگ و تمدن اسلامی برجای گذاشته است.
بررسی نقادانه آثار صوفیه هم ارزش معنوی آن را برای ما روشن میسازد و هم انحرافات اعتقادی و سلوکی آنان را براساس آنچه که از دین اسلام میدانیم برملا میکند و این نقد به ارزش میراث صوفیه بیشازپیش میافزاید، و خوانندگان نقاد برای صحتوسقم گفتههای نویسنده به منابع موثق مراجعه و بهنوعی به آنها اهتمام میورزند و از این طریق است که همان میراث معنوی از صوفیه و عرفا مورد بازبینی و مطالعه قرار میگیرد و هیچ خیانتی به بزرگان این مرزوبوم بدتر از این نیست که آثار آنان را به فراموشی سپریم و هرآنچه که از آنان باقیمانده است مانند قوم مغول به یکباره به آتش کشیم، البته مهجوری این آثار با نابودی آنها برابر است.
با بررسی نقادانه آثار برجایمانده از میراث صوفیه است که میتوانیم اولا تفکر نقادی در جامعه ایرانی را احیا کنیم، ثانیا از مزایا و منافع آن برخوردار شویم و ثالثا با تفکر مبتکرانه بنای جدیدی از فرهنگ و تمدن را بسازیم. بدیهی است که چهبسا در نقد و بررسی خود از میراث صوفیه دچار خطا و لغزش شویم، اما نامه نانوشته همواره بدون اشتباه است و نباید برای پرهیز از خطا از مهمترین ارکان ترقی ملل یعنی بررسی نقادانه غفلت ورزیم.
اگرچه اقبال جوانان در عصر کنونی به چنین آثاری اندک شده است و پرداختن به چنین مسائلی برای برخی از آنان اتلاف عمر به شمار آید، اما در هر حال این تنها کاری است که در چنین شرایطی میتوان انجام داد و جوانان این مرزوبوم باید به مطالعه نقادی نسبت به آثار گذشتگان و میراث فکری صوفیه بپردازند و باید بدانند که بزرگان بسیاری در جایجای این کره خاکی در طول تاریخ برای رشد و تعالی معنوی انسانها زحمت کشیدهاند و آثاری جاودانه از خود بر جای گذاشتهاند.
انتهای پیام