«تولد» از ازل تا ابد در شمار واژگان وزین و وقوع آن از مبارکترین وقایع زندگی آدمیان است، حال آنکه «انسان» اشرف مخلوقات خداوند از دو بُعد جسمانی و روحانی تشکیل شده است و امتیاز و برتری او بر دیگر حیوانات، در «عقل و اختیار» اوست. خالق متعال در آیات فراوانی پیرامون آفرینش انسان، هدف خلقت و جایگاه و ویژگیهای او به تفصیل سخن گفته است.
کودکی پا به این جهان میگذارد و جهانی مهیا برای میزبانی از روحِ لطیف و حضور پُر لطف او و مادری که برای سلامت روح و جسم او شبها را به روزها و همه وقت را به آسمان برکت خدا میدوزد. فرشتگانی نیز در طی این مسیرِ عاشقانه همراه میشوند. بیتردید از حقوق به حق هر کودکی در این جهان هزار رنگ، داشتن احساس امنیت، آرامش، عشق و... در فضایی انسانی است. این مهم در کنار مسائل طبیعی دیگر در دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم گاه و بیگاه از کودکان معصوم دریغ میشود. نگاهی مختصر به تاریخ جنگها، جنایتها، خشمهای انسانی و ناعدالتیهای اجتماعی و اقتصادی در جای جای این جهان پر مهلکه از آزار قربانیان بیگناهی به نام شریف «کودکان» حکایت دارد. کودکانی که فریاد «دوستی» در چشمانشان شنیدنی است و در عین حال صدای بیپناهیشان هرگز به گوش جنگافروزان نرسیده است.
سازمان یونیسف در سال 1953 یکی از بخشهای دائمی سازمان ملل شد. «کنفرانس جهانی رفاه کودک» ایده برگزاری روز جهانی کودک را قبلتر مطرح کرده بود تا منشوری برای حمایت و دفاع از حقوق کودک به تصویب برساند. روز جهانی کودک یک تاریخ یادبود در تقویم جهانی است که به افتخار کودکان و به منظور یادآوری حقوق آنها برگزار میشود. امروز بیشتر از هر زمانی، زندگی آنها تحت تأثیر خشونت، جنگ، طلاق، مشکلات روانی، بیتوجهیهای انسانی، امواج بیقرار و پر فشار تکنولوژیکی قرار دارد.
با این مقدمه درمییابیم طی سلامت روحی این مسیر به تسهیلگرانی نیازمند است که هریک در لباس، شغل، مهارت، مسئولیت اجتماعی و... با هنرمندی ذاتی و آموخته خویش، رنگ عشق و دوستی به زندگی کودکان ما میزنند. کسانی که میتوان در چشمانشان خیره شد، ساعتها گفت و شنید، اشک شوق ریخت و همچنین با صدای بلند خندید و ترس را از هر راهی که آمده است به راه ناکجاآباد کشاند. همان کسانی که همیشه رخت سپید پرستاری یا ردای پاکیزه معلمی به تن نکشیدهاند ولی آثار مبارک کارشان هرگز از مراقبت یک پرستار و تعلیم و تربیت یک معلم کمتر نیست. در دنیای ما کودکان ایرانی «گیتی خامنه» یکی از آن هنرمندان آموخته عشق است. او دوست صمیمی کودکان دیروز و مادران و پدران امروز است. همچنین دوستی و همدستی مغتنم این هنرمند توانا با والدین نسل دیروز ایران، ریشه در رشد فرهنگی ما از طریق، جعبه جادویی تلویزیون دارد.
خامنه اسفند 1343 در تهران به دنیا آمد. او از سال 1358یعنی وقتی 15 ساله بود به گروه کودک و نوجوان تلویزیون راه یافت و این فعالیت در نقش و نگار مجری شبکه یک تلویزیون به سال 1370رسید. پس از آن مدتی برای ادامه تحصیل از کار اجرا فاصله گرفت. این مجری ایرانی که به گفته خودش عاشق فلسفه است در آغاز تحصیل، این رشته را در دانشگاه پی گرفت ولی پس از مدتی زبان آلمانی را آغاز کرد و سرانجام آن درس را نیز نیمه رها کرد و در دانشگاه تهران به تحصیل در رشته هنر با گرایش کارگردانی در سینما و تلویزیون پرداخت. در خلال سالهای تحصیل، نیز به ساخت فیلمهای کوتاه و نیمهبلند و همچنین نویسندگی و کارگردانی انیمیشن مشغول شد. داستانهای کوتاه، اشعار و مقالات او در زمینه کودک و بزرگسال در مجلات ادبی همزمان به چاپ میرسیدند. او همچنین عضو انجمن شاعران حوزه هنری بود. خامنه سال ۱۳۷۳ به خارج از کشور سفر کرد و مدرک کارشناسی ارشدش را در رشته دراما با عنوان «کارگردانی و اجرا در نمایش مذهبی - آئینی ایرانی تعزیه»، از دانشگاه نورتریج کالیفرنیا اخذ کرد. او دوره فشرده تهیهکنندگی برای انیمیشن را در دانشگاه یو سی الای به پایان رساند و به مدت سه سال به گذراندن دورههای روانشناسی «مرکز بهزیستی بورلی هیلز» مشغول بود.
خامنه در طی اقامتش در خارج از ایران به تدریس تئاتر و زبان فارسی به کودکان و نوجوانان دو زبانه ایرانی - آمریکایی در سه مؤسسه غیرانتفاعی فرهنگی اشتغال داشت. او پیش از بازگشت به وطن، به عنوان مدیر برنامهریزی مرکز اسلامی فرهنگی شمال کالیفرنیا در اکلند مشغول به کار بود.
دوستیاش با فلسفه، هنر، شعر و رسانه ریشه در نگاهش به جهان دارد. این را همان سالهای کودکی از چشمان روشن و سیمای روشنتر و آن لبخند حقیقی، دلنشین و باورپذیر دوخته به چهرهاش یافته بودیم ولی رو راست دریافتمان در دیدار این دوست قدیمی در ایکنا به شکلی شیرین و بیش از پیش عیان شد.
«شما یکی از نزدیکترین و صمیمیترین دوستان ما - دهه شصتیها هستید و همچنین پدر و مادرانمان که در کنار شما به تربیت کودکانشان مشغول بودند نیز به نوعی از دوستان شما محسوب میشوند؛ امروز نیز فرزندان ما پای خاطرات نسل پیش، در زمره دوستان شما قرار دارند ...
چه توصیف زیبایی کردید. به همین خاطر است که من خود را یکی از غنیترین آدمهای این کره خاکی میدانم و انشاالله استحقاق این میزان مهر ناب را خداوند به ما هدیه کند.»
این چند جمله کوتاه ورود ما به گفتوگو با گیتی خامنه، پیشکسوت رسانهای است که به انگیزه روز جهانی کودک و با مهر بیپایان او در ایکنا انجام شد. خامنه در این مجال به پرسشهای ایکنا در خصوص نقش رسانهها در حکومت فضای مجازی بر روابط حقیقی، تفاوت کودکان دیروز و کودکان امروز، کارکردهای تغییر یافته رسانههای امروزی و... پاسخ گفت. پاسخهایی که با حوصله، دقت و عشق فراوان به کودکان ایرانی ایراد شد. بخش نخست این گفتوگو را با هم میخوانیم و میبینیم:
ایکنا _ خانم خامنه عزیز همانطور که به خوبی میدانید مسائل پیرامونی ما در جهان کودک مسائل بیشماری است. پوششدهی چندین حوزه تربیتی؛ آموزشی، برقراری آرامش، امنیت روانی و ...کودکان امروز با گذشته تفاوتهای فراوانی یافته است. از طرف دیگر فضای مجازی فرصتهای فراوانی را برای اتفاقهای متفاوت فرهنگی رقم زده است. در این تفاوت کودکان ما به غیر از رادیو و تلویزیون از طرق دیگر ارتزاق رسانهای میکنند. در این فصل از زمان که به نظر میرسد سرشار از فرصت و تهدید توأمان است، از سویی تکنولوژی با شتاب فزاینده خود و از سوی دیگر عدم کنترلپذیری همه چیز را شاهد هستیم، به نظر شما در این شرایط جهان ما به چه افرادی برای فعالیت رسانهای احتیاج دارد؟
چه سؤال خوبی و چه تحلیل جامع و مانعی. اجازه دهید با یک بخش از کتاب «شازده کوچولو» پاسخ شما را بدهم. در ابتدا اگر خاطرتان باشد در جایی شخصیت اصلی کتاب میگوید وقتی با آدم بزرگها صحبت میکنی و برایشان میگویی که خانهای را سراغ داری که مقابلش یک باغچه پر از گل بسیار زیبا وجود دارد، آدم بزرگها با تو همکلام نمیشوند، نمیگویند به به چه خانهای! آنها از تو میپرسند این خانه قیمتش چقدر است؟ وقتی تو به آنها پاسخ میدهی که مثلا این خانه این میزان میارزد و در واقع یک خانه گران است، تازه آدم بزرگها با تو وارد مکالمه میشوند و تأیید میکنند که بله این خانه، خانه زیبایی است. از این بخش زیبای این کتاب ماندگار و جاوید بهره گرفتم برای اینکه بگویم یک پاسخ بسیار مشخص، کوتاه و صریح در این رابطه وجود دارد و آن اینکه اگر کودک را نشناسیم قاعدتا کامیاب نخواهیم بود.
در رابطه با برنامهسازی و برقراری ارتباط با کودک اگر ما میخواهیم مخاطبانمان در هر محدودهای از سن و سال، از طریق هر قابی، از طریق هر وسیله ارتباطی با ما تعامل درست و فعالی داشته باشند، به طور طبیعی در وهله اول باید کودک و مخاطب خود را بشناسیم. اگر برنامه برای بزرگسالان است باید بدانیم برای چه جامعهای، برای چه گروه هدفی کار میکنیم و یادمان باشد با این سرعت تکنولوژیکی که شما نیز در سؤال بدان اشاره کردید، دنیای مخاطب به طور دائم گستردهتر میشود و اگر دنیای ما گستردهتر و عمیقتر نشود، حرف تازهای برای مخاطبمان نخواهیم داشت. بنابراین اگر بخواهم این سخن را جمعبندی کنم باید بگویم، برای من که از دنیای کودکی فاصله گرفتهام و در یک مقطع دیگر از زندگی، با تجربیات دیگر و با دیدگاه متفاوت دیگری قرار دارم، بیتردید جزو ضرورتها، بایدها و الزامات امروز است که خود را به روز کنم، برای اینکه ببینم او امروز از وسایل ارتباطات جمعی چه میخواهد؟
باید بپذیریم کودک امروز با کودک دیروز از بسیاری جهات متفاوت است. جدای از اشتراکاتی که آن محدوده سنی ایجاد میکند، برای مخاطب و همچنین کسی که مخاطب را مورد خطاب قرار میدهد این تفاوتها را باید ملحوظ نظر داشت. اگر در برابر واقعیاتی که وجود دارد، مقاومت و آن را انکار کنیم و صورت مسئله را خط بزنیم، قاعدتا هم خودمان مغبون خواهیم شد و هم مخاطب را از دست خواهیم داد.
اکنون ما طیف گستردهای از مخاطبان را به جهت اینکه رقبای قَدَری آمدند که به جهات مختلف از خواستههای این قشر شناخت دارند، از دست دادهایم. من همیشه به پدرها و مادرها زمانی که سؤال میکنند با این قشر باید چه کنیم؟ گفته ام من تجربه شخصی خود را با شما شریک میشوم. شما نمیتوانید همه جا در کنار فرزندانتان باشید، نمیتوانید همه جا به او تذکر بدهید و بگویید چه کاری غلط است و چه کاری درست است. نمیتوانید همه جا حضور فیزیکی داشته باشید، برای اینکه او را از بسیاری از مخاطرهها و خطرات اطراف بر حذر بدارید، اما اگر سیستم تربیتی، مشی و شیوهای که به این جمع میآموزید، به او یاد بدهد که به یک جهانبینی درست، قدرت انتخاب و تشخیص قوی مجهز شود، فرزند شما در مقابل هر مخاطرهای یاد میگیرد در وهله اول فکر کند و در ادامه قوه سنجش، استدلال و منطق او تقویت شود و در این صورت او با هر رسانهای، با هر مواجهه با دنیای بیرون، با هر برخوردی که حتی میتواند خطرزا باشد، میتواند به عاقلانهترین و درستترین شیوه برخورد کند و بهترینها را انتخاب کند.
ایکنا _ از پاسخ عالمانه شما سپاسگزارم. حال اگر بخواهیم از همین منظری که شما بدان اشاره کردید و در آن چند وجه دیده شده است، به آن قشری که میخواهند برای کودک تولید محتوای غنی و اصولی داشته باشند و به نوعی آگاهی را به علاوه دانش، تجربه، هنر و تعهد کنند و این فرایند را نه تنها به عنوان شغل بلکه با عشق برای مخاطب خویش رقم بزنند، به عنوان یکی از کارشناسان خبره و پیشکسوت این حوزه که طی سالیان متمادی و در قالبهای مختلف رسانهای از دیروز تا امروز فعالیت مؤثر و در خور توجه داشته است، چه توصیهای برای متولیان تولید محتوای رسانهای در این حوزه دارید؟
خیلی ممنونم از سؤال فوقالعادهتان و همچنین از مهرتان که میدانم استحقاق آن را ندارم. باورم این است که همراه شما مخاطبانِ خوب و تماشاگران همیشه رشد و همچنین آگاهی کسب کردهام، همچنین جایی که احساس کردم هیچ حرف جدید و تازهای ندارم، تلاش کردم مقطعی از فعالیت اجرایی دور شوم و یک مقدار بیشتر خود و دنیای اطراف خود را بشناسم؛ به این دلیل روشن که جایگاهی را که اشغال کرده بودم جایگاهی بود که به باور من به کسانی تعلق داشت که برای مردم سرزمینشان علاوه بر دلسوزی و عشق، حرف تازهای داشته باشند و شاید دیگرانی که در رسانه فعالیت ندارند، نتوانند آن تازهها را به هموطنان و به طور ویژه بچههای نازنین ایرانی هدیه کنند. بنابراین یک مقطعی از کار فاصله گرفتم و نسبت به امر انسانی آموختن کوشیدم و از بابت اینکه زمانی که با بچههای هم سن و سال خود مرتبط بودم، آگاهی لازم و کافی را نداشتم از آنها عذرخواهی میکنم. این لازمه زندگی است؛ به هر حال باید رشد کنیم و همراه با مخاطب باید یاد بگیریم، باید تصحیح و تعدیل کنیم، باید از بسیاری جهات نقطه نظرهای متفاوت را درک و کسب کنیم و حداقل مجسم کنیم برای اینکه بتوانیم با مخاطبان ارتباط و از آن بالاتر تعامل درست داشته باشیم.
همچنین یک تفاوت بسیار عمده در دنیای رسانهای ما رخ داده و آن اینکه ما دیگر متکلم وحده نیستیم. الان هر شخصی وسیلهای (تلفن همراه) در اختیار دارد و میتواند به سادگی با دیگران تعامل برقرار کند. میتواند از این وسیله به بهترین شکل بهرهمند شود و دغدغههای خود، روزمرگیهای خود، تجربیات و آگاهیهایی را که کسب میکند و چهرههای متفاوت زندگی را با کسی که در این ارتباط (ارتباط در فضای مجازی) مخاطب شمرده میشود در میان بگذارد.
من از تعامل صحبت میکنم برای اینکه یک زمانی، وقتی شما در تلویزیون یک کارتون پخش میکردید، بیرون از استودیو، از همکاران گوینده خود گرفته تا کسی که چای سرو میکرد، همچنین همکارانی که در بخش فنی مشغول بودند و بعد بیرون از فضای رسانه از راننده سرویس گرفته تا افرادی که در خیابان شما را در ماشین آرمدار صدا و سیما میدیدند و میشناختند و تشخیص میدادند که شما همان مجری تلویزیون هستید، تا زمانی که پیاده میشدید و در صف نانوایی با هم محلیهای خودتان سلام و ادب میکردید همگی به نوعی به شما بازخورد میدادند، بازخورد راجع به کارتونی که دیدند یا راجع به برنامهای که به تازگی ارائه شده یا راجع به صحبتهای شما و شیوه ارائه آن سخن، فیدبکها را به شکل شفاهی و رو در رو از مردم میگرفتید، آن شیوه «شیوه سنتی» بود که به شما اجازه میداد متوجه شوید مردم چه برنامهای را دوست داشتند و همچنین چه برنامهای را کمتر دوست داشتند. دلشان میخواست چه تغییراتی در برنامه اعمال شود، کجا احتمالا شما باید متوقف شوید و آن برنامه را به برنامه جدیدتری تبدیل کنید تا مردم اقبال بیشتری نسبت به آن برنامه نشان بدهند.
اکنون این شیوه به تعاملی در فضای مجازی تبدیل شده و یک عنصر در این تعامل تعدیل شده و آن عنصر «تعارف» و اغراقهایی است که به خصوص در فرهنگ ما وجود دارد، یعنی اگر دیروز کسی شما را در فضای بیرون از رسانه میدید و حتی اگر برنامه شما را دوست نداشت، تلاش میکرد با شما خیلی محترمانه برخورد کند و از شما تعریف کند و به نوعی به شما دلگرمی و پشتگرمی بدهد برای اینکه کار را ادامه دهید. امروز این شیوه تغییرات جدی را تجربه کرده است و افراد چون میدانند بسیاری از آنها شناخته نمیشوند، زمانی که انتقادی به کار شما و به شیوه ارائه برنامه شما دارند، خیلی ساده در فضای مجازی با شما تعامل میکنند و این وسیله برای اینکه عنصر تعارف در آن رقیقتر شده است، میتواند بهترین وسیله باشد برای اینکه شما صادقانه نظرات دیگران را دریابید و فکر میکنم زمان آن رسیده که ما با خودمان، دیگران، رسانه و هر وسیله ارتباطی از تعارف کم کنیم و بر مبلغ بیفزاییم. اجازه دهید کمی صریحتر صحبت کنم، چون فکر میکنم فضای فعلی رسانه ما این صراحت را میطلبد.
ما در دنیایی زندگی میکنیم که مخاطرات فراوان کودک ما را تهدید میکند و این مخاطرات و این حق انتخابها باعث میشود که کودک و نوجوان ما ناگزیر از انتخاب باشد، باز هم صریحتر پیش میروم، در دنیایی زندگی میکنیم که خیلی از کشورهای دنیا، در خیلی از مدارس یک پرسشنامه به شما میدهند که در آن پرسشنامه نوشته که تو میخواهی چه جنسیتی را به خود اختصاص دهی؟! (اگر این بخشها را دوست نداشتید حذف کنید) ولی فکر میکنم به جایی میرسیم که مجبور میشویم همه ما با این قضیه خیلی صریحتر، سریعتر و منطقیتر برخورد کنیم؛ والدینی که در نقاط مختلف دنیا وجود دارند الان یکی از معضلاتشان این است که نوجوان آنها در معرض چنین سؤال بیپرده و بسیار دشواری قرار میگیرد که جنسیت تو چیست؟
برمیگردم به دوران نوجوانی خود، معلمی داشتم که بینهایت دوستش داشتم و به اشکال مختلف به ایشان اظهار و ابراز عشق میکردم، خود را میگذارم در وضعیت فعلی و خاصی که الان بسیاری از نوجوانها دچار آن هستند، شاید اگر آن زمان چنین سؤالی از من میشد، تردید میکردم که جنسیت من آیا زیر سؤال رفته که من معلممان را که همجنس من است این میزان دوست دارم و بعد میگویم عجب موقعیت دشواری است! بچهای که هنوز ماهیت خود را درست تشخیص نمیدهد، شما یک انتخاب به این میزان حساس، ظریف و دارای تبعات را به او بدهید! یا زمانی که به عنوان پدر یا مادر از شما سؤال کنند، شما چه جنسیتی را برای فرزند خود تعریف میکنید؟! ما در چنین دنیایی زندگی میکنیم.
به طور مثال در کتاب «دِمیان» هرمان هسه، کودکی تصویر شده است که در فضای بسیار آرام، پاک، ایزوله و سفید نزد خانواده خود زندگی میکند. همه چیز در نظام تربیتی او تعریف شده و مشخص است، پاسخ همه چیز داده شده و او وظایف خود را خیلی خوب میداند. بدون اینکه سؤالی داشته باشد. پدر و مادر معنویتی را برای فرزندشان تعریف میکنند که به هیچ عنوان نه او و نه پدر و مادر باور نمیکنند که روزی این معنویت زیر سؤال برود. این کودک با فردی به اسم «دمیان» آشنا میشود و دمیان زمانی که با این فرد ملاقات میکند، باعث میشود که او دیگر ملحفههای سفید خانه و بوی پاکی فضای خانه را سؤالناپذیر نداند. یعنی دیگر در آن فضای امن، سفید و پاک احساس امنیت نمیکند. احساس میکند که سؤالاتی وجود دارد که باید به آن پاسخ بدهد و از آن لحظه فصل جدید زندگی کودک آغاز میشود؛ تردیدها، سؤالهای بسیار حوصلهسوز و دشوار که حالا دیگر پدر و مادر هم قادر نیستند به او کمک کنند به اینها پاسخ دهد. اینجا چه کسی باید به کمک شخصیت بسیار شکننده داستان دمیان هرمان هسه بشتابد؟ زمانی که پدر و مادر پاسخهای فراوانی را از فرزند خود دریافت میکنند و خودشان هم بسیاری اوقات احساس میکنند که بسیاری از سؤالاتی که در دوران نوجوانی آنان جرئت و در واقع گستاخی مطرح کردن آن را نداشتند، برای خودشان هم اکنون مطرح شده است! اکنون رسانه باید به میزانی آگاه عمل کند، همه جانبه به قضایا نگاه کند و مجهز باشد که در قبال این پرسشها کم نیاورد.
امروز گاهی نوجوان ما احساس بیپناهی میکند، احساس میکند پدر و مادر او را درنمییابند، پدربزرگ و مادربزرگ متعلق به نسل دیگری هستند، در مدرسه یک سری از محدودیتها وجود دارد که باز هم به او اجازه طرح این سؤالها را نمیدهد و اگر به این سؤالها پاسخ داده نشود، کسانی که آمادهاند برای اینکه به شیوه دیگری از بیآلایشی کودک بهره ببرند از این میزان شکنندگی روح معصوم او، از این میزان عطش برای دریافت پاسخ، بتوانند بسیار ساده او را تحت تأثیر قرار دهند و خیلی ساده باعث شوند که فرزند ما احساس کند، یکی آمده پاسخ سؤال او را داده، آن هم در سنی که فشار گروه همسالان بسیار است و او احساس میکند عدهای حرف مرا میشنوند و به نظر میرسد متوجه سخنم هستند. غافل از اینکه شما هر چیزی را در یک لفاف زیبا و شیرین به کودک و نوجوان هدیه کنید، او آن را میپذیرد بدون اینکه نیاز به مداقه و جدال با خود و خانواده داشته باشد. این تفاوت بین نسلی کودک را از خود بیخود میکند، او که به خاطر مقوله هورمونها سخت تحت فشار است و حالا احساس تنهایی هم تشدید شده است، پدر و مادر هم گاهی مستاصل هستند و نمیدانند باید چه اقدامی داشته باشند. این موقعیت درست جایی است که اگر رسانه به شکل حرفهای وارد عمل نشود، کودکِ تنهای ما را بسیاری از افراد میتوانند، جذب کنند و او به گروههایی که حتی بدون داشتن باور معنوی در خانواده ملحق شود و والدین یک باره متوجه شوند که کودک دیگر متعلق به ما نیست! من از خانوادههایی صحبت میکنم که شاید بسیاری از باورهای معنوی و مذهبی را نداشته باشند، آنهایی که باور مذهبی دارند به یک شکل تحت فشار هستند و آنهایی که باور مذهبی و معنوی ندارند به شکل دیگری فشار را تجربه میکنند. برای اینکه اگر تو تصمیم بگیری که کودکت تعلق به یک جمع معنوی نداشته باشد، در عین حال باید خوراکی را تأمین کنی و در اختیار فرزندت بگذاری که دلت نمیخواهد منبع تغذیه و ارائه خوراک خاص روحی به او، منابعی باشند که کودک تو را دائم در معرض مخاطره قرار میدهند. حالا باید این خوراک را از کجا آورد؟ چطور باید کودک را تأمین کرد؟ باید با تضادهای بسیار حوصلهسوز و کشنده او چه کرد؟
اکنون به کودکی و نوجوانی خود بازمیگردم، از 10 - 11 سالگی سؤالات اگزیستانسیال به اصطلاح بسیار دشوار زندگی من شکل گرفت و شبها تا صبح بیدار بودم، دنبال کسی میگشتم که پاسخ سؤالات من را بدهد، دنبال کسی که من را تکفیر نکند، دنبال کسی که به من نگوید این سؤالات خیلی بزرگتر از دهان و ذهن توست و من را تنها نگذارد آن زمانی که احساس میکردم هیچ کسی وجود ندارد که پاسخ سؤال من را بدهد. با این وصف که من در خانوادهای رشد کردم که خوشبختانه معنویتی غالب بود و آن معنویت کمکم میکرد بدانم یک چیزی فرای باورهای من وجود دارد و بنابراین کوتاه نیایم و دنبال پاسخ سؤالات خویش بگردم. شما شخصی را در نظر بگیرید که در خانواده این فضا را تجربه نکرده است و ما میدانیم در بسیاری از خانوادهها فضای معنوی وجود ندارد، ولی فضای بیرون تلاش میکند به کودک تلقین کند که تو باید فضای معنوی را مجسم کنی و آنجا پاسخ سؤالاتت داده میشود. حالا کودک با این تضاد دهشتناک و بسیار دشوار باید چه کند؟ رسانه چطور باید به کمک او بشتابد؟ فضای مجازی چطور باید چه نقشی را ایفا کند؟ برای اینکه فرزند ما گرسنه است و آمادگی دارد که فستفودها را سریع بگیرد و اشباع شود! و فستفودها در این فضا چه چیزی را ارائه میکنند؟
امروز بسیاری از کشورها متوجه شدهاند، کودک زیر 15 _ 16 سالگی، زمانی که تلفن همراه و در اصل شبکههای اجتماعی را در اختیار دارد، به شکل مهلکی با همراهی، همنشینی میکند و اطلاعاتی را به او ارائه میدهد که هنوز سن و فصل ارائه این اطلاعات به آن فرد نرسیده و این وسیله بدون اینکه هیچ نوع دلسوزی برای آینده کودک ما داشته باشد، یک دنیای گسترده و لبریز از همه نوع اطلاعات را به کودک ارائه میدهد و اگر ما بخواهیم کودک را محدود کنیم حداقل در کشور خودمان به ما این انگ زده میشود که تو کهنهپرستی، به گذشته تعلق داری، به هیچ عنوان نوجوان را درنمییابی و میخواهی کودکت را ایزوله و جدا از تمام تحولات جهانی در محدوده امن خود حفظ کنی و ما امروز چه پاسخی باید بدهیم و پدر و مادرها باید چه کنند؟
بچههای دیروز خود تحت فشارهای فراوانی بودند، پاسخ بسیاری از این سؤالات را هیچ کسی به آنها نداده که آنان بتوانند پاسخی به فرزندانشان بدهند و خودشان هم یک باره در معرض یک تحول بسیار عظیم قرار گرفتند.
من همیشه میگویم طفلک پدرها و مادرهای امروز، بچههای دیروز که در گذشته به شکلی تحت فشار بودند و امروز هم از ناحیه بچههای خود! هم باید به نیازهای بیشمار مادی فرزندانشان پاسخ دهند و هم باید به نوعی یک سری ارزشها را محفوظ بدارند و هم یکی باید حال این بندگان خدا را دریابد. یعنی واقعا گاهی دلم میسوزد، الان مقوله و مبحث مورد بحث نوجوان و پدر و مادرش فقط این نیست که من گواهینامه گرفتم و ماشین میخواهم و یا ماشینتان را در اختیار من بگذارید که دیگر باید خودم رانندگی کنم وگرنه گروه همسالان من میگویند این بچه ننه است و باز مامان و بابایش آوردنش! ماشین آخرین مدل هم که ندارد! این یک دشواری و حالا از این طرف بچه را به کجا میبرند و به کجا میفرستند؟ آیا گروهی که فرزندشان را احاطه کرده گروه همسالان او که اشباع شده از دادههای فضای مجازی است، بهترین گزینهها هستند؟ آیا میتوانند بگویند تو هیچ کجا نمیتوانی بروی؟ آیا میتوانند به این خط سیر و این مشی تا انتها ادامه بدهند؟ این درد بزرگی است که همه والدین در حال تجربه آن هستند.
ادامه دارد....
گفتوگو از معصومه صبور
انتهای پیام
ممنون از ایکنا برای این مصاحبه
صادقانه و سرشار از همدلی
در روزگاری که حتی یک مجری درست و حسابی و باسواد و خوش ذوق در تلویزیون وجود نداشت ایشون با مهربانی خاص خود بچه های ایرانی را پای شبکه یک می نشوند و با اون لحن آرام و مادرانه اش همه ما را مهمان می کرد. خدا نگهدارش باشد
بسیار دلچسب بود
خداوند عمر باعزت به ایشان دهد،
و کاش دنیای کودکی از داشتن انسانهای لطیفی مانند ایشان محروم نماند.