کد خبر: 4257636
تاریخ انتشار : ۱۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۳

بردباری در روابط اجتماعی؛ اصلی مهم در زندگی امام باقر(ع)

شرط اصلی حضور سازنده و مفید در جامعه، برخورداری فرد از صبر و شکیبایی است که این ویژگی به عالی‌ترین شکل آن در زندگی امام محمد باقر(ع) مشهود بوده است.

میلاد امام باقر(ع)امروز، اول ماه رجب‌المرجب، مصادف با میلاد امام باقر(ع) است. امام محمد بن علی‌ الباقر(ع) معروف به باقرالعلوم، پنجمین امام شیعیان جعفری جهان، پس از پدر بزرگوارش امام سجاد(ع) و پیش از فرزندشان امام  جعفر صادق(ع) است. کنیه‌ ایشان «ابوجعفر» است. مادر آن حضرت، حضرت فاطمه بنت حسن(ع) دختر امام حسن مجتبی(ع) است و لذا ایشان اولین امام شیعه از نسل هر دو نوه پیامبر(ص)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) است. 

زندگی امام محمد باقر(ع) مصادف با حکومت 10 تن از خلفای اموی به نام‌های معاویه، یزید بن معاویه، معاویه بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان، ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک بود. ایشان در سال‌های آخر حیاتِ معاویه، مصادف با زمانی که معاویه می‌کوشید برای فرزندش، یزید بیعت بگیرد، در مدینه به‌ دنیا آمد. به‌ نوشته یعقوبی، امام باقر(ع) در سن کودکی در نبرد کربلا حضور داشته ‌است. در کودکی و نوجوانی شاهدِ دومین جنگ داخلی مسلمانان بر سر کسب خلافت بوده و همزمان پدرش، امام زین‌العابدین(ع) را می‌دید که خود را از این اتفاقات کنار کشیده ‌است. دوران حکومتِ عمر بن‌ عبدالعزیز که دوران برداشته شدن فشارها از روی شیعیان و بازگرداندن فدک به اهل بیت(ع) بود، در واقع زمان شروعِ جدی تدریس امام محمد باقر(ع) و مکتوب شدن احادیث به‌حساب می‌آید. 

در حکومت هشام بن عبدالملک، به‌دنبال دفاعِ امام جعفر صادق(ع) از امامت پدرشان در مراسم حج، خلیفه که به آنان مظنون شده بود، امام جعفر صادق(ع) و امام محمد باقر(ع) را به دمشق احضار کرد و در مهمانی بزرگی که ترتیب داده بود، با وادار کردن امام باقر(ع) به شرکت در مسابقه تیراندازی، سعی داشت او را تحقیر کند. قیام زید بن علی، برادرِ امام محمد باقر(ع) که منجر به تمایل برخی شیعیان به سمت او و تشکیل مذهب زیدیه شد، یکی دیگر از حوادث دوران ایشان بود. قیامی که منجر به شکست و کشته شدن زید شد اما زیدیه، به‌عنوان یکی از فرقه‌های شیعه، همچنان باقی ماندند. امام محمد باقر(ع) در سال ۱۱۴ ه‍.ق در مدینه درگذشت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. علت درگذشت ایشان را مسمومیت به‌دستور هشام بن عبدالملک می‌دانند.  

دوران امام باقر(ع) دوران شروع تدریس نظام‌مند فقه و عقاید شیعهٔ امامیه است. این دوران ازسوی فرزند ایشان، امام صادق(ع) در اوج خود قرار گرفت. امام محمد باقر(ع) شاگردان زیادی داشتند و با اینکه در مدینه سکونت داشتند، بیشترین شاگردان ایشان کوفی بودند. بعد از کوفه از بصره و شام و مکه می‌توان نام برد. تفسیرالباقر، المناسک، ام‌الکتاب و رساله جُعفی بخشی از سخنان امام باقر(ع) است که ازسوی شاگردان ایشان گردآوری شده ‌است. روایات و سخنان فراوانی از امام محمد باقر(ع) نقل شده ‌است. ایشان به‌عنوان رهبر دینی، مورد احترام شیعیان و به‌عنوان فقیه و عالم بزرگ اسلامی، مورد احترام اهل سنت است. 

کار و تلاش در اوج زهد و تقوا

انسان‌های کم‌ظرفیت و کوته‌اندیش، گمان می‌کنند که لازمه زهد و تقوا این است که خرقه‌ای پشمینه بر دوش افکنده و زاویه خلوتی را انتخاب کنند و روی از خلق بگردانند تا به خدا نزدیک شوند. اینان گمان می‌کنند که تلاش برای تأمین معاش و کسب روزی، مخالف زهد و توکل است و وظیفه انسان فقط ذکر گفتن و پرداختن به نماز و روزه بوده و روزی از هر جا که باشد می‌رسد. ولی برنامه امامان (ع) از جمله امام باقر(ع) غیر از این بوده است. آنان در اوج زهد و تقوا و در نهایت عبادت و بندگی خدا، اهل کار و تلاش بوده‌اند و از اینکه دیگران روزی آن‌ها را تأمین کنند و خرج زندگی ایشان را بپردازند، به شدت بیزار بودند.

محمد بن منکدر یکی از زهاد معروف عصر امام باقر(ع) است که همانند طاووس یمانی و ابراهیم بن ادهم و عده‌‎ای دیگر دارای گرایش‌های صوفیانه بوده است، نقل می‌کند که در یکی از روزهای گرم تابستان از مدینه به سمت یکی از نواحی آن، خارج شدم، ناگاه در آن هوای گرم، محمد بن علی(ع) را ملاقات کردم که با بدنی فربه و با کمک دو نفر از خدمتکارانش مشغول کار و رسیدگی به امور زندگی است. با خود گفتم که بزرگی از بزرگان قریش در چنین ساعت گرم و طاقت‌فرسا و با چنین وضعیت جسمی، به فکر دنیاست. به خدا سوگند، باید پیش رفته و او را موعظه کنم. به آن حضرت نزدیک شدم و سلام کردم. ایشان نفس زنان و عرق‌ریزان، سلامم را پاسخ گفت. فرصت را غنیمت شمرده، به ایشان گفتم که خداوند، کارهایت را سامان دهد، چرا بزرگی چون شما در چنین شرایطی به فکر دنیا و طلب مال باشد؟ به راستی اگر مرگ در چنین حالتی به سراغ شما بیاید، چه خواهید کرد؟ 

امام باقر(ع)، دست از دست خدمتکاران برگرفت و ایستاد و فرمودند که به خدا سوگند، اگر در چنین حالتی مرگ به سراغم آید، به حق در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است. این تلاش من خود اطاعت از خداست، زیرا با همین کارهاست که خود را از تو و دیگر مردم بی‌نیاز می‌کنم تا دست حاجت و تمنا به کسی دراز نکنم. من زمانی از خدا بیمناک هستم که هنگام معصیت و نافرمانی خدا، مرگم فرارسد. محمد بن منکدر می‌گوید که پس از شنیدن این سخنان، به آن حضرت عرض کردم که خدای رحمتت کند. من می خواستم شما را موعظه کنم، اما شما مرا راهنمایی کردید.

حضور سازنده و مؤثر در جامعه

امام باقر(ع) با اینکه توجه به استغنای نفس و لزوم تلاش برای کسب معاش داشت و عملا در این راستا گام می‌نهاد اما هرگز زندگی خود را وقف تأمین معاش نکرده بود، بلکه همت اصلی آن حضرت، حضور سازنده و مؤثر در جامعه بود. این درست است که نباید برای تأمین زندگی، سربار دیگران بود، ولی این نکته را نیز باید در نظر داشت که هدف اصلی و عالی زندگی، دستیابی به رفاه و ثروت نیست و نباید در طریق تلاش‌های دنیوی، از ارزش‌های اصیل زندگی غافل بود. امام باقر(ع) در روزگار خود، بزرگترین تأثیر علمی و عملی را برای جامعه خویش داشت.

حضور در مجامع علمی و تأسیس جلسات فرهنگی، یکی از بهترین و ارزنده‌ترین نوع حضور در جامعه و خدمت به اجتماع مسلمانان بوده و خواهد بود، زیرا هر گونه تکامل اجتماعی در ابعاد اخلاقی و معنوی و اقتصادی و... منوط به تکامل فکری و فرهنگی است. برای تبیین نقش حیاتی امام باقر(ع) در جامعه اسلامی، یاد همین نکته کافی است که جمع عالمان بر این عقیده اتفاق دارند که فقیه‌ترین مردم در آغاز سلسله فقیهان شش نفرند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر(ع) و امام صادق (ع) به شمار می‌آیند و سخن حسن بن علی الوشاء که از معاصران امام رضا(ع) است، خود گواهی روشن بر مدعای ماست. او می‌گوید که نهصد شیخ و بزرگ راوی حدیث را در مسجد کوفه مشغول تدریس یافتم که همگی از امام صادق(ع) و امام باقر(ع) نقل حدیث می‌کردند. 

محققان بر این عقیده هستند که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در حقیقت بنیانگذار دانشگاه اهل‌البیت(ع) هستند که حدود شش هزار رساله علمی از فارغ التحصیلان آن به ثبت رسیده است. اصول اربعمائه همان رساله‌های چهار صد گانه‌ای است که در میان محدثان شیعه، به عنوان کتب اصول شناخته می‌شود و از جمله آن شش هزار رساله به شمار می‌آید و چه بسا بیشتر محتویات کتب چهارگانه شیعه (کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار) از همین رساله‌های اربعمائه گرفته شده باشد. 

مرجعیت و پاسخگویی به پرسش‌های مردم

ابو بصیر می‌گوید که امام باقر(ع) در مسجد الحرام نشسته بودند و گروه زیادی از دوستداران ایشان برگرد آن حضرت حلقه زده بودند. در این هنگام طاووس یمانی به همراه گروهی به من نزدیک شد و پرسید که آن مردم در اطراف چه کسی حلقه زده‌اند؟ گفتم که محمد بن‌علی بن‌الحسین (باقرالعلوم(ع)) است که نشسته و مردم دور او گرد آمده‌اند. طاووس یمانی گفت که من نیز با ایشان کار داشتم. آن‌گاه پیش رفت، سلام کرد و نشست و گفت که آیا اجازه می‌دهید مطالبی را از شما بپرسم؟ امام باقر(ع) فرمودند که آری! بپرس. طاووس یمانی سؤال‌های خود را مطرح کرد و امام(ع) به او پاسخ بایسته را ارائه داد. 

ابوحمزه ثمالی نیز می‌گوید که در مسجد رسول خدا(ص) نشسته بودم که مردی پیش آمد، سلام کرد و گفت که تو کیستی؟ به او گفتم که مردی از اهل کوفه هستم. چه می‌خواهی و در جستجوی چه هستی؟ آن مرد گفت که آیا ابو جعفر، محمد بن علی(ع) را می‌شناسی؟ گفتم که بلی! با آن گرامی چه کار و حاجتی داری؟ گفت که چهل مسئله آماده کرده‌ام تا از ایشان سؤال کنم و آن چه حق بود بپذیرم. ابو حمزه می‌گوید که از آن مرد پرسیدم، آیا تو فرق بین حق و باطل را می‌دانی؟ آن مرد پاسخ داد آری! در این هنگام امام باقر(ع) وارد شد؛ درحالیکه گروهی از اهل خراسان و مردم دیگر در اطراف وی بودند و مسائل حج را از آن حضرت می‌پرسیدند. آن مرد نیز نزدیک امام نشست و مطالب خود را با آن حضرت در میان گذاشت و جواب لازم را دریافت داشت. این نمونه‌ها و موارد دیگر، به روشنی نشان می‌دهند که امام باقر(ع) چگونه مورد رجوع مردم بوده و به نیازهای مختلف آنان رسیدگی می کرده است.

رسیدگی به محرومان

درباره امام باقر(ع) گفته‌اند که هرگز شنیده نشد که نیازمندی نیازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفی، مواجه شده باشد. امام باقر(ع) همواره توصیه می‌کردند که وقتی نیازمندان به شما رو می‌آورند و یا شما می‌خواهید آنان را صدا بزنید، بهترین نام‌ها و عناوین را درباره آنان به کارگیرید و با عناوین و اوصاف زشت و بی‌ارزش و با بی‌احترامی با ایشان برخورد نکنید. 

امام صادق(ع) می‌فرمایند که پدرم با اینکه از نظر امکانات مالی، نسبت به سایر خویشاوندان در سطح پایین‌تری قرار داشت و مخارج زندگی ایشان، سنگین‌تر از بقیه بود، هر جمعه به نیازمندان انفاق می‌کرد و می‌فرمود که انفاق در روز جمعه، دارای ارجی فزون‌تر است؛ چنان‌که روز جمعه، خود بر سایر روزها برتری دارد. و نیز این سخن را نیز امام صادق (ع) فرموده است که در یکی از روزها به حضور پدرم رسیدم؛ در حالیکه میان نیازمندان مدینه، هشت هزار دینار تقسیم کرده و یازده برده را آزاد کرده بود.

سخاوت و مروت نسبت به دوستان

عمرو بن دینار و عبد الله بن عبید می‌گویند که ما هرگز به ملاقات امام باقر(ع) نرفتیم مگر اینکه به وسیله هدایا و پوشاک و امکانات مالی از ما استقبال و پذیرایی کرده و می‌فرمودند این‌ها را از قبل برای شما تدارک دیده بودم. ظاهرا منظور امام(ع) از بیان جمله اخیر این بوده است که دوستان و میهمانان ایشان احساس شرم و نگرانی نکنند و گمان نبرند که با دریافت آن هدایا و امکانات، بر زندگی شخصی امام باقر(ع) کم و کاستی را تحمیل کرده‌اند. سلمی، یکی از خدمتکاران خانه امام باقر(ع) است. او می‌گوید که برخی از دوستان و آشنایان امام باقر(ع) به مهمانی آن حضرت می‌آمدند و از نزد ایشان بیرون نمی‌شدند، مگر اینکه بهترین غذاها را تناول کرده و چه بسا گاهی لباس و پول از آن گرامی دریافت می‌کردند. سلمی می‌گوید که گاهی من با امام(ع) در این باره سخن می‌گفتم که خرج خانواده شما، خود سنگین است و از نظر درآمد وضع متوسطی دارید، اما امام(ع) می‌فرمودند که ای سلمی! نیکی دنیا، رسیدگی به برادران و دوستان و آشنایان است و گاهی حضرت پانصد و تا هزار درهم هدیه می‌دادند.

اسود بن کثیر نیز می‌گوید که تهیدست شدم و دوستانم به من رسیدگی نکردند. نزد امام باقر(ع) رفتم و از نیازمندی خود و جفای برادران شکوه کردم، آن حضرت فرمودند که بد برادری است، آن برادری که به هنگام ثروت و توانمندی، حالت را بپرسد و تو را در نظر داشته باشد، ولی زمانی که تهیدست و نیازمند شدی، از تو ببرد و به سراغت نیاید. سپس، امام(ع) به خدمتکار خود دستور دادند تا هفتصد درهم نزد من گذارد و فرمودند که این مقدار را خرج کن و هر گاه تمام شد و نیاز داشتی باز مرا از حال خود با خبر کن. 

شکیبایی و بردباری در روابط اجتماعی

شرط اصلی حضور سازنده و مفید در جامعه، برخورداری فرد از صبر و شکیبایی است. این ویژگی به عالی‌ترین شکل آن در زندگی امام باقر(ع) مشهود است. برای نمایاندن این ویژگی ارزشمند در زندگی آن حضرت نقل این حدیث کافی است که مردی غیر مسلمان (نصرانی) در یکی از روزها با امام باقر(ع) روبه‌رو شد. آن مرد به دلیلی نامشخص نسبت به آن حضرت، کینه داشت، از این رو دهان به بدگویی گشود و با تغییر اندکی در اسم امام باقر(ع) گفت که تو بقر (گاو) هستی! امام(ع) بدون اینکه خشمناک شده و واکنش شدیدی نشان دهند، با آرامش خاصی فرمودند که من باقرم. مرد نصرانی که از سخن قبل به مقصود نرسیده بود و احساس می‌‎کرد نتوانسته است امام(ع) را به خشم وادارد، گفت که تو فرزند زنی آشپز هستی! امام(ع) فرمودند که این حرفه او بوده است (و ننگ و عاری برای او نخواهد بود) مرد نصرانی پا فراتر نهاد و با گستاخی هر چه تمامتر گفت که تو فرزند زنی سیاه چرده و زنگی و ...هستی! امام(ع) فرمودند که اگر تو راست می‌‎گویی و مادرم آن‌گونه که تو توصیف می‌کنی بوده است، پس از خداوند می‌خواهم او را بیامرزد و اگر ادعاهای تو دروغ و بی‌اساس است، از خداوند می‌خواهم که تو را بیامرزد! در این لحظه، مرد نصرانی که شاهد حلم و بردباری اعجاب‌انگیز امام باقر(ع) بود و مشاهده کرد که این شخصیت اصیل و پرنفوذ، علیرغم پایگاه عظیم اجتماعی و علمی خود که صدها شاگرد از درس او بهره می‌گیرند و در میان قریش و بنی‌هاشم از ارج و منزلت و حمایت برخوردار است، به جای واکنش منفی و مقابله به مثل در برابر بدزبانی‌های او، چون کوه صبر و شکیبایی، آرام و مطمئن ایستاده و با او سخن می‌گوید، ناگهان در دادگاه وجدان خویش، خود را محکوم و شکست خورده یافت و بی‌تأمل از گفته‌های خود معذرت‌خواهی کرد و اسلام آورد.

ارزش و اهمیت این‌گونه شکیبایی و بردباری، چه بسا برای بسیاری از انسان‌ها، نامفهوم باشد اما کسانی چون خواجه نصیرالدین طوسی که از یک سو افضل عالمان عصر خویش در علوم عقلی و نقلی شناخته شده و از سوی دیگر منصب وزارت را در دستگاه حکومت به وی واگذار کرده‌اند، در اوج موقعیت علمی و اجتماعی، به امام خویش اقتدا کرده و در مقابل بدگویان به صبری شگفت نایل می‌شود. شخصی به او خطاب می‌کند: ای سگ و ای سگ‌زاده! اما او در پاسخ می‌گوید که این سخن تو درست نیست، زیرا سگ بر چهار دست و پا راه می‌رود و من چنین نیستم، سگ چنگال دارد، شعور ندارد، نمی‌اندیشد اما من چنین نیستم. به راستی چنین شکیبایی و تحملی را جز در پیروان مکتب اهل بیت(ع) نمی‌توان پیدا کرد.

صمیمیت و محبت با دوستان

یکی از دوستان امام باقر(ع) به نام ابی عبیده می‌گوید که در سفر، رفیق و همراه امام باقر(ع) بودم. در طول سفر همیشه نخست من سوار بر مرکب می‌شدم و سپس، آن حضرت بر مرکب خویش سوار می‌شد. (و این نهایت احترام و رعایت حرمت بود) زمانی که بر مرکب می‌نشستیم و در کنار یکدیگر قرار می‌گرفتیم، آن‌چنان با من گرم می‌گرفتند و از حالم جویا می‌شدند که گویی لحظاتی قبل در کنار هم نبوده‌ایم و دوستی را پس از روزگار دوری جسته است. 

به آن حضرت عرض کردم که ای فرزند رسول خدا! شما در معاشرت و لطف و محبت به همراهان و رفیقان به گونه‌ای رفتار می‌کنید که از دیگران سراغ ندارم و به راستی اگر دیگران دست کم در اولین برخورد و مواجهه، چنین برخورد خوشی با دوستانشان داشته باشند، ارزنده و قابل تقدیر خواهد بود. امام باقر(ع) فرمودند که آیا نمی‌دانی که مصافحه (نهادن دست محبت در دست دوستان و مؤمنان) چه ارزشی دارد؟ مؤمنان هر گاه با یکدیگر مصافحه کنند و دست دوستی بفشارند، گناهانشان همانند برگ‌های درخت فرو می‌ریزد و در منظر لطف خدایند تا از یکدیگر جدا شوند.

محبت و عاطفه نسبت به خانواده

محبت و عاطفه نسبت به فرزندان و اعضای خانواده در اوج رعایت ارزش‌های دینی و الهی، چیزی است که تنها در مکتب اهل بیت(ع) به صحیح‌ترین شکل آن دیده می‌شود. کسانی که از مکتب اهل بیت(ع) دور مانده‌اند، چه آنان که اصولا پایبند به دین نیستند و چه آنان که دین را از طریق غیر اهل بیت(ع) دریافت کرده‌اند، در ایجاد تعادل میان عواطف و ارزش‌ها گرفتار افراط و تفریط شده‌اند. گروهی آن‌چنان دلبسته به فرزند و زندگی هستند که همه قوانین و ارزش‌های دینی و اجتماعی را فدای آن می‌کنند و دسته‌ای آن‌چنان گرفتار جمود و جهالت شده‌اند که گمان کرده‌اند، توحید و محبت به خدا مستلزم بی‌عاطفگی و بی‌مهری نسبت به غیر خداست. این گروه دوستی و محبت به زن و فرزند را عار می‌دانند و در مرگ عزیزانشان، حتی از قطره‌ای اشک دریغ دارند اما در مکتب امام باقر(ع) خبری از این افراط و تفریط‌ها نیست. 

گروهی نزد امام باقر(ع) شرفیاب و به خانه آن حضرت وارد شدند. اتفاقا یکی از فرزندان خردسال امام باقر(ع) مریض بود و آنان آثار غم و اندوه فراوانی را در آن حضرت مشاهده کردند. امام باقر(ع) از مریضی فرزند به گونه‌ای نگران و ناراحت بود که آرامش نداشت. آن گروه با مشاهده این وضع با خود گفتند که اگر این کودک طوری بشود (بمیرد) ممکن است امام باقر(ع) چنان ناراحت و غمگین شود و از خود واکنش‌هایی نشان دهد که ما از ایشان انتظار نداشته باشیم. در همین اندیشه بودند که ناگهان صدای شیون شنیده شد و دانستند که کودک جان سپرده و اطرافیان بر او می‌گریند اما همچنان از وضع امام باقر(ع) بی‌خبر بودند که ایشان با صورتی گشاده بر آنان وارد شد، بر خلاف آنچه قبلا از آن حضرت مشاهده کرده بودند. مهمانان گفتند که وقتی که ما وارد شدیم و حال مضطرب شما را دیدیم، ما نیز نگران وضع و حال شما شدیم. امام(ع) فرمودند که ما دوست داریم که عزیزانمان سالم و بی‌رنج و درد باشند اما زمانی که امر الهی سر رسید و تقدیر خداوندی محقق شد، خواست خداوند را می‌پذیریم و در برابر مشیت او تسلیم و راضی هستیم. این بیان، نشان می‌دهد که برخورداری از روحیه رضا و تسلیم به معنای کنار نهادن عواطف و احساسات طبیعی نیست، بلکه عواطف در جای خود باید ابراز شود و در اوج ابراز عواطف انسانی، روحیه رضا و تسلیم در برابر حکم الهی را نیز باید حفظ کرد.

انتهای پیام
captcha