کد خبر: 4271625
تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۲
چشمه حکمت/ 11

در باب مادیات + فیلم

مولانا در «فیه‌مافیه» در قالب حکایتی به ما می‌گوید یکی از مفاهیمی که در ماه رمضان می‌توان آموخت این مهم است که معرفت انسان تا آن جایی است که از چیزی که می‌تواند استفاده کند و بهره ببرد، پرهیز کند.

ادبیات فارسی خاستگاه حکمت و اخلاق و انساندوستی است و از این رو در ماه خدا چیدن میوه‌های رنگارنگی که از اشجار حکمت بزرگان ادب ایران باقی مانده و ریشه در چشمه جوشان معرفت دارد می‌تواند ضیافت الهی را دلچسبتر کند.

«چشمه حکمت» سلسله گفتارهایی مجمل و مختصر از ادبیات فارسی در زمینه حکمت، عرفان و دین است که هر سال در ماه مبارک رمضان، از نگاه و قرائت یکی از چهره‌ای ادبی کشور در خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) تقدیم شما خوانندگان روزه‌دار می‌شود تا قطره‌هایی شفابخش از اقیانوس رحمت الهی را در کنار هم بچشیم.

در این رمضان همراه با استاد سیدحسن نورانی؛ شاعر، مدرس و پژوهشگر ادبیات فارسی هستیم و در یازدهمین قسمت به موضوع جایگاه پرداختن یا بی‌توجه بودن به «مادیات» پرداخته‌ایم.

در باب مادیات

در یازدهمین قسمت از درس‌گفتارهای «چشمه حکمت» در این ایام ماه صیام بار دیگر سری به «فیه‌مافیه» جناب مولانا زده و برشی از یکی از حکایت‌های مملو از پند، معرفت، حکمت و اندرز او و این اثر را با شما قسمت می‌کنیم.

جناب مولانا در یکی از محوری‌ترین نگاه‌هایش به جایگاه، شان و بلندای انسان به این مسئله تأکید دارد و این پرسش را مطرح می‌کند که پرداختن انسان به مادیات کار درستی است یا خیر؟

تردیدی در این مهم وجود ندارد که سخن گفتن از این درستی و نادرستی پرداختن انسان به مادیات نیاز به گستره زمانی بیشتری دارد و روایت دقیق و عمیق در اینباره در این گاه، مقال و مجال به شکل تام و تمام نمی‌گنجد؛ اما به فراخور این درس‌گفتار و نگاه جناب مولانا برشی از نگاه این شاعر، حکیم و عارف بزرگ ایرانی را با شما قسمت می‌کنیم.

مولوی در «فیه‌مافیه» می‌گوید:

«تو را غیر این غذای خواب و خور، غذای دیگر است... در این عالم آن غذا را فراموش کرده‌ای و به این مشغول شده‌ای و شب و روز تن را می‌پروری.

آخر این تَن، اسب توست و این عالم آخور اوست و غذای اسب، غذای سوار نباشد. او را به سر خود خواب و خوری‌ست و تنعمی است، اما سبب آنکه حیوانی و بَهیمی بر تو غالب شده است، تو بر سر اسب در آخور اسبان مانده‌ای و در صفِ شاهان و امیران عالم بَقا مقام نداری.

دلت آنجاست اما چون تن، غالب است حکم تن گرفته‌ای و اسیر او مانده‌ای.»

مولانا به واسطه این روایت خطاب به مخاطبش (شاگردان و انسان‌های فردا) می‌گوید خداوند بخشی از رزق‌ و روزی تو را به وسیله غذا برای رفع معیشتت در نظر گرفته و بخشی دیگر از این غذا را به تو در ساحت رزق‌ و روزی معرفت و اندیشه به ‌عنوان بنده‌اش ارزانی داشته است.

به واسطه همین حکایت، مولانا به تمام انسان‌ها زنهار می‌زند و می‌گوید که آن خوراک اصلی روح را فراموش کردی و به غذای مادی مشغول شدی!

مولانا در این حکایت تن آدمی را به اسب تشبیه می‌کند. شاید بپرسیم چرا؟ و او در جمله بعدی پاسخ آن را می‌دهد و می‌گوید «این عالم آخور انسان است».

در حقیقت پاسخ را در همان تشبیه عالم به آخور از سوی مولانا می‌توان یافت. به تعبیر مولانا وقتی انسان درگیر مادیات و آنچه که در این زمینه است می‌شود مانند اسبی است که برای غذا خوردن نیازمند آن آخور است.

در ادامه او روح آدمی را به سواری تشبیه کرده و می‌گوید که این سوار بر اسب جسم نشسته و این دنیای فانی و مادی آخور آن اسب است نه سوار او که همان روح آدمی است!

حضرت مولانا به واسطه این حکایت از انسان پرسشی را مطرح می‌کند که آیا تا به ‌حال دیده‌ای که هیچ سوار مرکبی از همان غذایی که مرکبش می‌خورد تناول کند؟

یکی از مفاهیمی که ماه رمضان می‌خواهد به ما بیاموزاند آن است که معرفت انسان جایی است که از چیزی که می‌تواند استفاده کند و بهره ببرد، پرهیز کند. می‌توان این آموزه ماه صیام را به این حکایت جناب مولانا در «فیه‌ مافیه» نزدیک که تعبیر زیبای روح و جسم و دنیا در آن نهفته است.

به تعبیر مولوی «روح آدمی» سواری شکوهمند است و او را نباید در آخور اسبان (دنیای فانی و مادی) اسیر کرده و نگهداشت؛ چرا که کارهای بزرگی از این روح برمی‌آید و برای چیزهای بزرگ آفریده شده ‌است.

انتهای پیام
captcha