به گزارش ایکنا، آیتالله احمد مبلغی، عضو مجلس خبرگان و استاد درس خارج حوزه علمیه، طی یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده به تبیین ارتباط نماز و رابطه آن با شناخت پرداخته است. این یادداشت را با هم میخوانیم.
عبادت، نه جنبشی بیجان است، نه کلماتی بر لبِ خموش؛ که پژواکی است از معرفت، و معرفت، گلبُنی است که در خاکِ عبادت، شکوفه میدهد. انسان را نیافریدهاند که بیخبر، سر فرود آوَرَد؛ و بیادراک، دست بگشاید؛ که عبادت، آستانِ شهود است، و معرفت، نَفَسِ سجود. این دو، در هم تنیدهاند؛ چون شعاع و نور، چون دریا و موج.
عبادتی که در آن، آگاهی نیست، چون جسمی است بیجان؛ و معرفتی که در آن، تسلیم نباشد، چون نوری است بیفروغ. اگر نماز، معراجِ مؤمن است، معرفت، دو بالِ پرواز اوست؛ اگر عبادت، سفری است، شناخت، چراغِ راهِ اوست.
پس رازِ سخنِ حضرتِ حق که فرمود: «وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إِلّا لِیَعبُدون»، در همین است: که «لیعبدون» یعنی «لیعرفون»؛ و «لیعرفون» یعنی در شبستانِ حضور، به تماشایِ نور بنشینند، جان را در زلالِ یقین، تطهیر کنند، و دل را در نغمههایِ وصال، بنوازند.
پس نه قیامی است بینگریستن، نه سجودی است بیچشیدن، نه نمازی است بیشناختن. هر که در پیِ وصالِ معبود است، باید که از پلِ معرفت بگذرد؛ که عبادتِ بیادراک، بندی است گران، و شناختِ بیتسلیم، سرابی است فریبنده. راهی جز این نیست: در آنجا که روح به سرچشمهٔ خویش بازمیگردد، و راز، به راز، پیوند میخورد، و بنده، به معبود میرسد.
هر آنچه در عالم است، نردبانی است که آدمی را تا آستانِ بندگی بالا بَرَد؛ هر نعمت و نقمتی، هر تنگی و فراخی، کلیدی است که درِ قرب را میگشاید، و دریچهای است که به باغِ طاعت راه میبَرَد.
آنکه در این حکمت نیندیشد، چه تفاوتی دارد با چهارپایی که جز علفی نمیشناسد و چراگاهی نمیبیند؟ چنانکه امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «ما خُلِقتُ لِیَشغَلَنی أکلُ الطیّباتِ کَالبَهیمةِ المربوطة، همّها عَلَفُها؛ مرا براى آن نيافريده اند كه چون چارپايان در آغل بسته كه همه مقصد و مقصودشان نشخوار علف است».(نامه 45 نهجالبلاغه).
دنیا، نه خانهٔ ماندن است، نه میدانِ غفلت؛ که مدرسهٔ عبرت است و معراجِ اندیشه، زخم دارد و مرهم، درد دارد و درمان، تا سالک در این گذرگاه، خویش را بیابد، بندها را بگسلد، و سبکبار، به سویِ بیکرانگیِ معرفت بال بگشاید.
نماز، حرکتی جدا از معرفت نیست؛ که پارهای است از شبکهای در هم تنیده از شناخت و شهود. آنکه رازِ ایستادن در محضرِ خدا را نمیداند، چگونه حقیقتِ بندگی را درمییابد؟ و آنکه فرقِ میان عادت و عبادت را درک نکرده، چگونه به نماز، جانِ بیداری میبخشد؟ فقهِ پیش از نماز، درسِ خشکِ احکام نیست؛ که ادراکی است که دل را به شعورِ حضور، زنده میکند.
چون بنده، به نماز میایستد، از حصارِ خاک بیرون میرود؛ در عالمی قدم میگذارد که در آن، رکوع، خضوع است، سجود، فنا، و خشوع، حضور. امّا چه بسیار، آنانکه به نماز ایستادهاند، و نمیدانند چگونه از قیام، به رکوع رسیدهاند، و چگونه از رکوع، به سجده؛ گویی از نمازی به نمازِ دیگر، در بیخبری، سرگردانند.
برخی پندارند که تفقّه در نماز، تنها دانستنِ احکامِ آن است؛ امّا فقهِ حقیقی، چیزی فراتر است: نه فقط دانستنِ چگونه خواندنِ نماز، که فهمیدنِ چرا خواندنِ آن. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «لا خیرَ فی عبادةٍ لیسَ فیها تفقّه»؛ که عبادتی که از شعور تهی باشد، چون جسمی است بیروح، و چون نوری است که نمیتابد.
نماز، با سلام، پایان نمییابد؛ که آغازِ سلوکی تازه است. آنکه از نماز برمیخیزد، باید که نگاهش ژرفتر، جانش گشادهتر، و دلش نزدیکتر به خدا باشد. پس اگر نماز، بر او چنین نکرد، چه سود که قامت بست و قیام کرد، چه حاصل که بر خاک افتاد و سجده کرد؟
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «ما مِن حرکةٍ إلّا و أنتَ تحتاجُ فیها إلى معرفة؛ هيچ حركت و رفتارى نيست، مگر اين كه تو در آن به شناخت نيازمندى». و چنین است که نه تنها نماز، بلکه تمامِ زندگی، نیازمندِ نوری از معرفت است. نماز، جزیرهای نیست که از دیگرِ اعمال جدا افتد؛ که ترازوست، که میسنجد انسان را: اگر با معرفت خوانده شد، شعاعِ آن در گفتار و کردارِ او میتابد، و اگر از رویِ عادت ادا شد، او را در تکرارِ بیحاصلِ روزمرگی رها میکند.
از لحظهٔ اللّهُ اکبر تا هنگامِ السلامُ علیکم، تفقّه، روحِ نماز است؛ نه یک ایستگاه، که راهی است پایانناپذیر. همان نَفَسی که به رکوع، حرمت میبخشد، و به سجود، معنا، و به قیام، حضور. آنکه این راه را شناخت، در هر سلامی، به سِرّی نو میرسد، و در هر قیامی، به بصیرتی تازه؛ که معرفت و عبادت، دو بالِ پروازیاند که جز با هم، به مقصد نرسند.
انتهای پیام