
به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین رضا برنجکار؛ استاد دانشگاه تهران، هشتم خردادماه در نشست علمی «بینونیت در اندیشه متکلمان اسلامی» که از سوی مؤسسه معارف اهل بیت(ع) برگزار شد با اشاره به مقوله بینونت در علم کلام با بیان اینکه این کلمه از جهت لغوی به معنای فاصله و بعد است که میتواند مطلق و یا نسبی باشد، گفت: بینونت نسبت به ذات و یا صفات و مکان قابل طرح است به تعبیری هیچ صفتی از حیث حقیقت بین دو موجود نقطه مشترک ندارد؛ امام رضا(ع) فرمودند که بینونت از حیث اصل حقیقت و ذات دو وجود است و ادامه فرمودند: هر چیزی در مخلوقات هست در خدا نیست بلکه هر چیزی هم ممکن باشد که در مخلوق باشد در خالق نیست و نمیتواند بین این دو نقطه اشتراک وجود داشته باشد.
وی افزود: حضرت علی(ع) هم فرمودند: خداوند مباین است با مخلوقات از حیث صفات پس خدا از جهت ذات و صفات با مخلوقات بینونت دارد ولی بینونت مکانی مطرح نیست زیرا خدا مکان ندارد. ادعای ما این است که این بینونت، توحید است. در روایت داریم که توحید به معنای تمایز خدا از خلق است. بینونت پس چیز جدیدی از توحید نیست؛ معنای لغوی توحید هم یگانگی است و هیچ چیزی مثل او نیست. امام باقر(ع) فرمودند احد و واحد که هیچ شبیهی ندارد بنابراین توحید همان بینونت خداوند است.
برنجکار با بیان اینکه شیخ طوسی فرموده است که خدا با صفات ذاتی که قدم باشد مباین با جمیع مخلوقات است، افزود: ایشان مباینت را به جای توحید به کار برده است؛ شیخ مفید در اوائل المقالات توحید را به نفی مثل و نفی شبیه معنا کرده است.
بینونت در بیان متکلمین
وی با اشاره به سه مفهوم از نظر متکلمان در مورد بینونت، افزود: یکی نفی شریک، نفی مثل و نفی ترکیب است؛ پس معنای توحید همان نفی مثل از بین سهگانهای است که شیخ مطرح کرده است؛ لازمه نفی مثل، نفی شریک و نفی ترکیب است زیرا اگر گفتیم خدا هیچ شبیه و مثلی ندارد به طریق اولی شریکی هم ندارد زیرا اگر داشته باشد یک قدیم ثانی وجود داشته است و باید واجبالوجود دومی غیر خود داشته باشد. همچنین اگر خدا مرکب باشد و اجزا داشته باشد لزوما شبیه مخلوقات است و محتاج اعضای خود خواهد شد و مخلوقات و حادثات و ممکن الوجود محتاج است.
برنجکار بیان کرد: بنابراین معنای اصلی توحید همان نفی مثل است که در سوره توحید هم متجلی است؛ معمولا در کتب فلسفی در بیان معنای توحید به دو معنای نفی شریک یعنی واجب الوجود دوم و یا نفی ترکیب بحث میشود ولی هیچ وقت در مورد شبیه بحث نمیکنند و نمیگویند خدا هیچ نقطه شباهتی با مخلوق ندارد زیرا خالق و مخلوق باید سنخیت داشته باشند. فارابی با تاثیر از نوافلاطونیان نظریه صدور و فیض را مطرح کرد. علامه طباطبایی و علامه مصباح هم بر روی اینکه هیچ نقطه مشترکی نیست متمرکز نشدهاند؛ آیتالله سبحانی احد را نفی ترکیب و واحد را نفی شبیه در نظر گرفته بودند. به هر حالم متکلمین شریک و ترکیب و مثل را بحث میکنند.
وی با اشاره به تعابیر علامه حلی در این زمینه، افزود: او میگوید که ذات قدیم و حادث با هم مخالفند و نقطه مشترک ندارند. تنها مخالفی را که وی ذکر کرده است ابوهاشم جبائی است؛ ابوهاشم معتقد بود که ذات خداوند با ذات غیر خدا یکی است و تفاوت در این است که در یک حال اصلی یعنی صفت الوهیت خدا متفاوت هستند که خود آن چند صفت علم و قدرت و حیات و وجود را شامل میشود؛ علامه حلی مخالفت با نظر وی کرده و میگوید اگر ذاتها با هم مشترک باشند لوازم ذات هم باید مشترک باشند در این صورت خدا که یکی است انسان هم باید یکی باشد بنابراین قطعا دیدگاه ابوهاشم معتزلی باطل است و اشاعره هم نظر ابوهاشم را رد کرده است. از جمله فخررازی میگوید این حرف، غلط است زیرا ذات خدا با سایر ذوات متفاوت است و هیچ نقطه مشترکی وجود ندارد. آیتالله مصباح تعبیر جالبی دارد و بعد از اینکه میگویند هر معلولی، علتی دارد، گفته است باید صفات معلول را احصاء کنیم و این صفات نباید در خدا باشد و اگر باشد خدا دیگر خدا نخواهد بود.
وی با دفاع از دیدگاه ابوهاشم با بیان اینکه ظاهر سخن وی که ذات خدا با ذات انسان شبیه است غلط است ولی آیا واقعا ذات در نگاه او همان است که در نگاه متکلمان است، اظهار کرد: علامه حلی گفته است منظور ابوهاشم جبائی از ذات یعنی چیزی که میشود به آن علم پیدا کرد. اگر این تعریف باشد فاضل مقداد هم آن را گفته است؛ البته نه اینکه واقعا ذات ما با خدا مشترک است بلکه مراد از این جهت است که بتوان علم به چیزی پیدا کرد؛ بنابراین همه متکلمان توحید به معنای نفی مثلیت را قبول داشتهاند و به تعبیری هیچ نقطه مشترکی بین خدا و انسان در ذات و صفات وجود ندارد.
انتهای پیام