کد خبر: 4286069
تاریخ انتشار : ۱۳ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۶
در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام محمدحسن مقدسان انجام شد

پاسخ به شبهات انکار حقانیت امیرالمؤمنین(ع) در واقعه غدیر

واقعه غدیر خم یکی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ اسلام است که در آن پیامبر اکرم(ص) به فرمان الهی، امام علی(ع) را به عنوان جانشین و ولی مسلمین معرفی کردند؛ اما متأسفانه برخی با طرح شبهاتی سعی در انکار این حق الهی دارند. در این گفت‌وگو به بررسی مستند این شبهات و پاسخ‌های قاطع از منابع معتبر شیعه و سنی می‌پردازیم تا حقانیت امیرالمؤمنین(ع) در این واقعه تاریخی بیش از پیش آشکار شود.

حجت الاسلام عرفان خادمی رادیکی از دستاویزهای مغرضان و دشمنان تشیع که از آن‌ها برای زیر سؤال بردن مبانی اصیل و عمیق شیعه همچون واقعه غدیر به کار می‌برند، شبهاتی است که به ویژه امروزه و با گسترش شبکه‌های اجتماعی از آن‌ها استفاده کرده و ذهن بسیاری از جوانان و نوجوانان جامعه اسلامی را که اطلاعات چندانی نیز در این زمینه‌ها ندارند، درگیر می‌کند. 

شبهاتی از قبیل سکوت امیرالمؤمنین(ع) در برابر خلفا، همکاری با آن‌ها، عدم پیگیری حق جانشینی پیامبر(ص) و ... همگی از جمله دستاویزهایی هستند که به شدت از سوی دشمنان تشیع پررنگ شده و باعث ایجاد شبهات و سؤالات فراوانی در میان جوانان مسلمان شده است.  

آنچه غدیر را به اساس اعتقادات شیعه تبدیل کرده، تنها یک رویداد تاریخی نیست، بلکه سند زنده‌ای است که پیوند ناگسستنی توحید، نبوت و امامت را فریاد می‌زند. غدیر مهمترین رخداد اسلام است که از طریق آن ولایت ائمه معصومین(ع) از سوی پیامبر(ص) اعلام شد تا راه و صراط مستقیم تا قیام قیامت برای مسلمانان مشخص شود؛ اما متأسفانه برخی با طرح شبهاتی سعی در انکار این حق الهی دارند. 

ایکنا در ایامی که به نام و یاد غدیر امیرالمؤمنین(ع) عجین است و هر روز آن نفخه‌ای الهی دارد بر آن است تا همراه با مخاطبان خود در محضر بزرگانی بنشیند و در مقام غدیر و نسبت امروز ما، که می‌تواند توام با معرفت و عبرتی تاریخی باشد بشنود و بیاموزد. این ایام، فرصتی است مغتنم که شور دینی خود را عجین با معرفت و همتی انسان‌ساز و سعادت‌بخش همراه کنیم.
  
حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن مقدسان، استاد برجسته‌ حوزه‌ علمیه با نگاهی تحلیلی به موضوع شبهات مطرح شده در رابطه با مسئله غدیر و نیز سیره امیرالمؤمنین(ع) در دورانی که حق ایشان غصب شده بود، به ارائه توضیحاتی برای مخاطبان ایکنا پرداخته است که در ادامه می‌خوانید.

شبهه و سؤالی پیرامون موضوع غدیر حضرت امیرالمؤمنین(ع) مطرح شده که به صورت گسترده‌ای در فضاهای مجازی و حقیقی منتشر شده است. این شبهه عبارت است از: اگر امیرالمؤمنین(ع) خود را ذی‌حق می‌دانست و این عنوان امامت و خلافت بلافصل را برای خود قائل بود، چطور برخی گزارشات و شواهد تاریخی وجود دارد که امیرالمؤمنین(ع) پشت سر عده‌ای که غاصب حقشان بودند، نماز می‌خواند؟ یعنی ایشان پشت سر کسی که او را قبول نداشت، نماز می‌خواند. بیعت با اولین خلیفه و بسیاری از این شواهد تاریخی که می‌توان بدان اشاره کرد، از همین مثال‌هاست.

یکی دیگر از این شواهد این است که امیرالمؤمنین(ع) 25 سال خانه‌نشین بود و سکوت کرد و سکوت نیز نشانه رضایت است. سؤال اساسی اینجاست که اگر امیرالمؤمنین(ع) مهمترین دلیل بر امامت بلافصل خود را غدیر می‌دانستند، پس چرا نسبت به آن واکنشی نشان ندادند و به تعبیر دقیق علمی، احتجاجی از سوی ایشان صورت نگرفت؟ احتجاج به معنای اثبات حق به وسیله استدلال است. این بدان معناست که حضرت باید به مردم یادآوری می‌کردند که شما که در غدیر بودید، چرا آن را فراموش کردید؟ حضرت زهرا(س) نیز به محمود بن لبید که از ایشان پرسید آیا پیامبر(ص) برای امیرالمؤمنین(ع) نص و تصریحی داشته‌اند؟ پاسخ داد: از شما مردم تعجب می‌کنم، آیا غدیر را فراموش کردید؟

سؤال و شبهه‌ مهمی که مطرح می‌شود این است: اگر امیرالمؤمنین(ع) واقعه‌ غدیر را یکی از مهم‌ترین ادله‌ امامت خود می‌دانستند، چرا این موضوع را به صورت گسترده برای همگان بیان نکردند؟ نه‌تنها آن را آشکارا مطرح نکردند، بلکه اقداماتی انجام دادند که به ظاهر نشان‌دهنده‌ پذیرش وضعیت موجود بود؛ از سکوت و بیعت گرفته تا همکاری و مشورت با خلفا. برای نمونه، در جریان فتوحات دوران خلیفه‌ دوم، امیرالمؤمنین(ع) توصیه‌هایی به ایشان ارائه کردند. این رفتار، این شبهه را تقویت می‌کند که اگر حضرت، خلافت خلیفه‌ دوم را مشروع نمی‌دانستند، چرا با او همکاری می‌کردند؟

در پاسخ به این شبهات، نخست در مورد مسئله‌ بیعت باید گفت برخی پنداشته‌اند که اساساً بیعتی صورت نگرفته است، اما این دیدگاه از پشتوانه‌ تاریخی مستحکمی برخوردار نیست. پاسخ دوم آنکه اگر هم بیعتی از سوی امیرالمؤمنین(ع) با خلیفه‌ اول انجام شده، این کار به صورت اجباری و بدون هیچ اختیاری از جانب ایشان بوده است. در برخی روایات تاریخی آمده که دست مبارک حضرت علی(ع) را به زور بر دست خلیفه‌ اول نهادند تا بیعت صورت گیرد. این موضوع در نامه‌ای از امام زمان(عج) نیز مورد تأیید قرار گرفته است، آنجا که می‌فرمایند: «إنّهُ لَم يَكُنْ أحَدٌ مِن آبائي إلاّ وَقَعَتْ في عُنُقِهِ بَيعةٌ لِطاغِيَةِ زَمانِهِ»؛ هیچ یک از پدران من نبوده‌اند مگر آنکه بیعتی با طاغوت زمان خود بر گردن داشته‌اند. این بیان به وضوح نشان می‌دهد که اگرچه بیعتی صورت گرفته، اما همواره به اجبار و اکراه بوده است.

شبهه‌ بعدی درباره‌ سکوت حضرت امیر(ع) است. در پاسخ باید گفت اگر سکوتی بوده، این سکوت همان‌گونه است که خود امام(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «فَصَبَرتُ وَ فِی العَینِ قَذًی وَ فِی الحَلقِ شَجاً؛ صبر کردم در حالی که گویا خاری در چشم و استخوانی در گلو داشتم». پس این سکوت هرگز به معنای رضایت نبوده است. وقتی به منابع روایی مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم امیرالمؤمنین(ع) در این دوره «قعود» داشتند؛ یعنی قیام نکردند و دست به شمشیر نبردند.

علامه مجلسی(ره) نقل می‌کند که حضرت در خطبه‌ای در کوفه فرمودند: «ای مردم! من از خود شما به شما سزاوارترم... و از زمان رحلت پیامبر(ص) همواره مظلوم بوده‌ام.» پس از خطبه، یکی از حضار پرسید: «چرا حق خود را از خلفا نگرفتید؟» امام(ع) پاسخ دادند: «نه از ترس بود و نه ناتوانی، بلکه به دلیل پیمان برادرم پیامبر(ص) بود که فرمودند: اگر یارانی یافتی، قیام کن، وگرنه صبر کن تا مظلومانه به من ملحق شوی... مبادا با درگیری داخلی، پایه‌های اسلام سست شود.» به همین دلیل، حضرت امیر(ع) برای حفظ اسلام، مدتی را صبر کردند.

پاسخ متقن به شبهاتی که حق امیرالمؤمنین(ع) در غدیر را انکار می‌کنند

این دوران سپری شد و امیرالمؤمنین(ع) به خلافت رسیدند. ایشان در خطبه‌های مفصل خود، ولایت خویش را به اثبات رساندند. در نامه‌ای به معاویه فرمودند: «رسول خدا(ص) در غدیر خم، ولایت مرا بر تو واجب گردانید.» اگرچه امیرالمؤمنین(ع) در برابر دیگران قعود داشتند، این به معنای مسامحه با آنان نبود، بلکه به دستور پیامبر(ص) عمل می‌کردند. ایشان در این باره می‌فرمایند: «با این حال، دست همسرم فاطمه زهرا(س) و حسنین(ع) را گرفتم و به در خانه‌ تمام مهاجران و انصار رفتم. با آنان درباره‌ حق خود احتجاج کردم و برای یاری طلبیدم، اما جز چهار نفر(سلمان، مقداد، عمار و ابوذر) پاسخی ندادند. باید توجه داشت که امامت امیرالمؤمنین(ع) حق مقام ایشان بود، نه حق شخصی که بتوانند از آن بگذرند یا در آن کوتاه بیایند.

نکته‌ بعدی به شبهه‌ همکاری و مشورت حضرت امیر(ع) با خلفا مربوط می‌شود. این همکاری صرفاً برای حفظ احکام شرعی و جلوگیری از نابودی مبانی اسلام انجام می‌شد. زمانی که مردم نزد خلفای اول، دوم و سوم مراجعه و پرسش‌های شرعی مطرح می‌کردند، آن‌ها حتی در پاسخ به ساده‌ترین سوالات نیز عاجز بودند. در چنین شرایطی، خلفا برای رفع درماندگی خود به امیرالمؤمنین(ع) پناه می‌بردند. خلیفه‌ دوم بارها به این موضوع اعتراف کرده است، تا جایی که هفتاد بار این جمله را تکرار کرد: «لولا علی لهلک عمر؛ اگر علی(ع) نبود، عمر هلاک می‌شد.»

نشانه‌ دیگر عدم رضایت حضرت امیر(ع) از شرایط آن دوران، رفتار متفاوت ایشان در دو دوره است؛ یکی در زمان پیامبر(ص) که حضور فعال در تمام غزوات داشتند و دیگری در دوران خلیفه‌ دوم که مشارکت در هیچ‌یک از فتوحات نداشتند. این رفتار به وضوح بیانگر مخالفت عملی ایشان با سیاست‌های حاکم بود. حضرت در این باره می‌فرمایند: «این‌ها همان کسانی که حق مرا که در غدیر خم توسط پیامبر(ص) در حضور ۱۲۰ هزار مسلمان بیان شده بود غصب کردند».

نکته‌ی بعدی که باید مورد توجه قرار گیرد این است: چه کسی ادعا کرده است که حضرت امیر(ع) در پی احقاق حق و اثبات امامت خود نبوده‌اند؟ ایشان در مواضع مختلف به‌صورت مستمر به مسئله‌ غدیر و حق امامت خود استناد و احتجاج کرده‌اند. احتجاجات ایشان به دو بخش تقسیم می‌شود. بخش اول، احتجاجات حضرت امیر(ع) از زمان وفات پیامبر(ص) تا زمان خلافت ایشان است که در این زمینه پنج گزارش وارد شده است؛ گزارش اول پس از واقعه‌ سقیفه؛ گزارش دوم، هفت روز پس از رحلت پیامبر(ص)؛ گزارش سوم، گفت‌وگوی خصوصی با ابوبکر؛ گزارش چهارم، شورای شش‌نفره‌ عمر برای تعیین خلیفه‌ سوم و گزارش پنجم، در دوران خلافت خلیفه‌ سوم است.

بخش دوم از احتجاجات حضرت امیر(ع) درباره‌ واقعه‌ی غدیر، به دوران خلافت ایشان مربوط می‌شود. نمونه‌های بارز این احتجاجات عبارتند از: در جنگ جمل: حضرت امیر(ع) طلحه را به کناری کشیدند و به او فرمودند: «آیا در غدیر حضور نداشتی؟ آیا سخن پیامبر(ص) را نشنیدی که فرمودند: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ؛ پس چرا امروز در برابر من ایستاده‌ای؟ 

مورد دوم در میدان کوفه است که گزارش‌های متعددی از احتجاج ایشان در این مکان ثبت شده است. مورد سوم در مسجد کوفه است که حضرت امیر(ع) در این مکان نیز به واقعه‌ غدیر استناد کردند. در جنگ صفین نیز امام علی(ع) در نامه‌ای به معاویه تأکید کردند: «پیامبر(ص) ولایت مرا بر شما ثابت و واجب گردانید.» مورد پنجم نیز در خطبه‌ نماز جمعه است که حضرت امیر(ع) به صراحت به جریان غدیر و امامت خود استناد کردند.

در مسند احمد بن حنبل - که از منابع معتبر اهل سنت است - روایتی جالب توجه از ابوطفیل نقل شده است. طبق این گزارش تاریخی، روزی حضرت علی(ع) مردم را در میدان کوفه جمع کردند و با صراحت فرمودند: «هر کس در روز غدیر خم حاضر بوده و شنیده است که پیامبر(ص) درباره امامت من سخن گفتند، برخیزد و شهادت دهد.» جالب اینجاست که براساس همین روایت، بیش از 30 نفر از حاضران بلند شدند و با جزئیات کامل، ماجرای غدیر و سخنان پیامبر(ص) را تأیید کردند. این شهادت‌های دسته‌جمعی خود گواه محکمی است بر اینکه واقعه غدیر چگونه در خاطره جمعی مسلمانان ثبت شده بود. نکته مهمتر اینکه در ادامه برخی روایات آمده است همزمان با اعلام ولایت حضرت علی(ع) توسط پیامبر(ص) در غدیر، آیه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» نازل شد که نشان‌دهنده اوج اهمیت این واقعه در تکمیل دین اسلام است.

همه این قرائن و احتجاجات حضرت امیر(ع) به وضوح نشان می‌دهد که ایشان همواره بر حقانیت خود تأکید داشته‌اند و به صراحت اعلام می‌فرمودند که این حق از ایشان غصب شده است. ان‌شاءالله همه‌ ما همواره تحت حمایت و شفاعت آن حضرت قرار داشته باشیم.

در بررسی روایت مسند احمد بن حنبل درباره احتجاج حضرت امیر(ع)، جالب است بدانید که بسیاری از علمای برجسته‌ اهل سنت مانند علی بن ابوبکر هیثمی، البانی وهابی و دیگران، صحت این گزارش تاریخی را تأیید کرده‌اند. یکی دیگر از گزارشات موجود در مسند احمد بن حنبل حکایت می‌کند که حضرت امیر(ع) از مردم پرسیدند: «چه کسانی از شما حدیث غدیر را شنیده‌اید؟» که در پاسخ، پنج یا شش نفر برخاسته و این واقعه را تصدیق کردند. سومین سند تاریخی در این زمینه، روایت سعد بن وهب از مورخان اهل سنت است که نقل می‌کند حضرت امیر(ع) با اصرار از مردم پرسیدند: «تک تک شما را به خدا سوگند می‌دهم، چه کسانی در غدیر حاضر بودید و حدیث پیامبر(ص) را شنیدید؟» در این هنگام، سیزده نفر از حاضران برخاسته و سخنان حضرت امیر(ع) را تأیید کردند.

پاسخ متقن به شبهاتی که حق امیرالمؤمنین(ع) در غدیر را انکار می‌کنند

امام باقر(ع) گزارشگر خطبه غدیر بودند و تمامی نکات مربوط به واقعه غدیر را بیان کرده‌اند. پیامبر(ص) در انتهای خطبه غدیر از مردم اقرار زبانی گرفتند. ایشان فرمودند که همه شما باید این سخنان را با من تکرار کنید: «فَقُولُوا بِأَجْمَعِکُمْ: إِنّا سامِعُونَ مُطيعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَرَبِّکَ في أَمْرِ إِمامِنا عَلِي أَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ؛ پس همگان بگوييد: البته که سخنان تو را شنيده پيروی می‌کنيم و از آن ها خشنوديم و بر آن گردن گذار و بر آن چه از سوی پروردگارمان در امامت اماممان علی اميرالمؤمنين و امامان ديگر - از صلب او - به ما ابلاغ کردی». لذا پیامبر(ص) در رابطه با ولایت حضرت امیر(ع) از مردم اقرار گرفتند و این نقل در مسند بزار به وضوح آمده است.

نقل دیگری که وجود دارد، روایتی است که از سوی چند شخصیت اهل سنت گزارش شده است. یکی از این شخصیت‌ها عبدالله بن احمد بن حنبل (فرزند امام احمد حنبل) است که مرحوم شیخ مفید(ره) نیز به نسخه‌های او دسترسی داشته است. افرادی مانند عبدالله بن احمد حنبل، ابی‌یعلی و ضیاءالدین مقدسی از علمای اهل سنت هستند که این گزارش را نقل می‌کنند. آن‌ها روایت کرده‌اند که حضرت امیر(ع) به مردم فرمودند: «شما را به خدا قسم می‌دهم هر کس خطبه غدیر را از پیامبر(ص) شنیده است، برخیزد و شهادت دهد». مورخان اهل سنت نقل می‌کنند که دوازده نفر از صحابه پیامبر(ص) که در جنگ بدر نیز حضور داشتند، برخاستند و شهادت دادند. مشاهده می‌شود که اغلب منابع اهل سنت نیز این موارد را تأیید کرده‌اند.

کسانی که امروز درباره ولایت امام علی(ع) شبهه ایجاد می‌کنند، فقط بخش‌هایی از خطبه غدیر را که مطابق میلشان است مطرح می‌کنند و سخنان پیامبر(ص) را به طور کامل نقل نمی‌کنند. پیامبر(ص) پیش از آنکه به جمله معروف «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ» برسند، فرمودند: «أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟» (آیا من از خود شما به شما سزاوارتر نیستم؟). پس از این جملات بود که پیامبر(ص) به موضوع اصلی پرداختند و فرمودند: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مولاه

نکته بعدی درباره کلمه «مولی» است که بین شیعیان و اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد. باید توجه داشت که کلمه «ولی» در سخنان خلفا به کار رفته و دقیقاً به معنای حاکمیت و ولایت است. گزارش‌های متعددی این موضوع را تأیید می‌کنند. در کتاب «انساب‌الاشراف» بلاذری آمده است: هنگامی که خلیفه اول به حکومت رسید، برای مردم خطبه خواند و گفت: «ای مردم! ولایت شما را به من دادند، در حالی که من بهتر از شما نیستم و افراد بهتری مانند علی بن‌ابی‌طالب(ع) در میان شما حضور دارند. اگر بخواهید می‌توانید مرا برکنار کنید، چرا که من بهترین شما نیستم».

در این گزارش، کلمه «ولی» از زبان ابوبکر دقیقاً به معنای امامت و حاکمیت به کار رفته است. بنابراین، معنای «ولی» در اینجا دوست و یاور نیست - که اهل سنت در تفسیر جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ» ادعا می‌کنند - بلکه به معنای رهبری و حاکمیت است.

در گزارش دیگری از ابن حبان نقل شده که ابوبکر پس از انتخاب خلیفه دوم به عنوان جانشین خود، دست او را بلند و شروع به دعا کرد. در این دعا چنین گفت: «خدایا! من عمر را (بدون دستور پیامبرت) به ولایت گماشتم و جز صلاح این امت چیزی نمی‌خواهم». در این عبارت نیز واژه «ولی» به همان معنای ولایت و حکومت به کار رفته است.

همچنین در «مصنف ابن ابی شیبه» آمده است که هنگام بیماری ابوبکر، او عمر را فراخواند تا او را به خلافت منصوب کند. مردم به اعتراض برخاسته و گفتند: «آیا می‌خواهی مردی سختگیر را به عنوان ولی ما قرار دهی؟ اگر در قیامت بازخواست شوی، چه پاسخی در پیشگاه خداوند خواهی داشت؟» در این روایت نیز واژه «ولی» به روشنی به معنای زمامداری و حکمرانی استعمال شده است.

این شواهد تاریخی به وضوح نشان می‌دهد که کاربرد واژه «ولی» در آن دوران دقیقاً به مفهوم رهبری سیاسی و دینی بوده است، نه صرف دوستی و یاری. ان‌شاءالله که همه ما همواره تحت حمایت حضرت صاحب‌الزمان(عج)، وارث حقایق غدیر، محفوظ بمانیم.

انتهای پیام
captcha