جنگ دوازدهروزه اخیر میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی، رخدادی بود که نهتنها ابعاد نظامی و ژئوپلیتیکی داشت، بلکه در سطح اجتماعی و ملی، پیامدهایی عمیق و ماندگار بهجا گذاشت. یکی از برجستهترین جلوههای این جنگ، نمایش وحدت بینظیر مردم ایران در دفاع از موجودیت، عزت و استقلال کشور بود. از جنوب تا شمال، از اهل سنت تا شیعه، از نخبگان سیاسی تا اقشار پایین جامعه، همگی در کنار یکدیگر ایستادند و فارغ از تعلقات جناحی یا اختلافات درونگروهی، یکصدا در برابر تجاوز و تهدید ایستادند.
آنچه اکنون و پس از پایان مرحله نظامی جنگ اهمیت بیشتری مییابد، صیانت از این وحدت و تبدیل آن به یک انسجام پایدار و عقلانی است. زیرا وحدت در روزهای بحران، معمولاً احساسی، واکنشی و مقطعی است اما استمرار آن نیازمند طراحی و مدیریت هوشمندانه، مشارکت آگاهانه و مسئولیتپذیری فراگیر است تا به یک امر نهادینه و تثبیتشده تبدیل شود.
در ادبیات سیاسی، حفظ وحدت ملی پس از جنگ بهمراتب دشوارتر از وحدت در دوران جنگ است. تجربه کشورهای مختلف نشان میدهد که شکست یا پیروزی در یک جنگ، اگر با برنامهریزی دقیق برای بازسازی روانی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جامعه همراه نباشد، خیلی زود به بازگشت شکافها و حتی تنشهای اجتماعی میانجامد. آنچه باعث پایداری نظامها پس از بحران میشود، نه صرفاً قدرت نظامی یا اقتدار امنیتی، بلکه توانایی حاکمیت در حفظ انسجام اجتماعی، اعتماد عمومی و گفتوگوی درونی میان نیروهای اجتماعی است. پرسش اصلی این است که چرا وحدت پس از جنگ مهمتر است؟
۱. مرحله بازتعریف اولویتها: پس از پایان جنگ، جامعه وارد مرحله بازتعریف اهداف و اولویتهای خود میشود. اگر در این مرحله، همه اقشار احساس تعلق و مشارکت نکنند، دچار گسست خواهند شد.
۲. دشواریهای معیشتی و فشارهای اقتصادی: جنگ هرچند کوتاهمدت، بار اقتصادی و روانی سنگینی بر دوش مردم میگذارد. اگر این فشارها بهدرستی مدیریت نشود، میتواند به نارضایتی، شکاف طبقاتی و بازگشت تفرقه منجر شود.
3. بازگشت گفتمانهای جناحی و رقابتهای سیاسی: یکی از خطرات بزرگ دوران پساجنگ، بازگشت سریع احزاب، رسانهها و چهرههای سیاسی به فضای رقابتهای حزبی و درگیر شدن در نزاعهای پرهزینه است که موجب تضعیف همبستگی ملی میشود.
حاکمیت در این مرحله نقشی تعیینکننده دارد. نه صرفاً بهمثابه قوه مجریه یا نهاد حاکم، بلکه بهعنوان مرجع تنظیمگر گفتمان ملی. مهمترین وظایف حاکمیت در این مرحله عبارتند از:
۱. بازسازی گفتمان وحدتمحور بهجای تقابلمحور
در دوران جنگ، گفتمان مسلط جامعه بر محور مقاومت و تقابل با دشمن شکل میگیرد اما در دوران پساجنگ، حاکمیت باید بتواند این گفتمان را به سمت همزیستی داخلی، گفتوگوی مدنی، ترمیم اجتماعی و همدلی ملی هدایت کند. این کار نیازمند بازنگری در زبان رسمی رسانهها، ادبیات مسئولان و سیاستهای اجتماعی و فرهنگی کشور است.
۲. تقویت سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی
اعتماد، ستون فقرات وحدت است. حاکمیت باید با شفافسازی عملکردها، کاهش فاصله بین مردم و مسئولان، و پاسخگویی صریح و صادقانه به مطالبات جامعه، اعتماد عمومی را تقویت کند. تصمیمات اقتصادی، بهویژه در حوزه یارانهها، اشتغال، معیشت و توزیع منابع باید با محوریت عدالت و رضایت عمومی اتخاذ شوند.
۳. ممانعت از دوقطبیسازی سیاسی و رسانهای
فضای پس از جنگ، مستعد شکلگیری دوقطبیهای سیاسی جدید است. حاکمیت باید از طریق تنظیم قوانین رسانهای، تقویت رسانههای ملی و بینالمللی، و مدیریت تعاملات مجازی، از بازتولید دوقطبیهایی مانند «انقلابی/غیرانقلابی»، «حامی جنگ/ضدجنگ»، «مردم/حاکمیت» جلوگیری کند.
۴. استفاده از ظرفیت چهرههای ملی و نهادهای اجتماعی
علما، دانشگاهیان، نخبگان فرهنگی و حتی ورزشکاران و هنرمندان، سرمایههای وحدتآفرین هستند. استفاده هدفمند از این چهرهها برای تبیین اهمیت وحدت، میتواند شکافهای اجتماعی را کاهش دهد. همچنین باید نقش نهادهایی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی در این زمینه پررنگتر شود.
۵. نقشآفرینی در بازسازی روانی جامعه
مردم پس از جنگ، دچار خستگی روانی، اضطراب، غم یا ترومای اجتماعی میشوند. سیاستگذاری فرهنگی، اجتماعی و رسانهای حاکمیت باید بهگونهای باشد که فضا را به سمت آرامش، امید و نشاط سوق دهد، نه تهدید و اضطراب.
احزاب، چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون، در دوره پساجنگ میتوانند نقشی ویرانگر یا سازنده داشته باشند. مهمترین وظایف آنان در این مرحله عبارت است از:
۱. اجتناب از موجسواری سیاسی
سوءاستفاده از فضای پس از جنگ برای حمله به رقیب سیاسی، موجب تضعیف سرمایه اجتماعی و بازتولید بیاعتمادی میشود. احزاب باید نشان دهند که در بزنگاههای ملی، میتوانند فراتر از منافع جناحی بیندیشند و عمل کنند.
۲. ایجاد فضای گفتوگوی بین جناحی
احزاب باید با راهاندازی نشستها و مجامع مشترک، امکان گفتوگوی سازنده میان طیفهای مختلف سیاسی را فراهم کنند. راهکارهای پیشنهادی برای حل چالشهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی باید در فضای مدنی، رقابتی و غیرتقابلی ارائه شوند.
۳. جلوگیری از تضعیف نهادهای ملی
احزاب باید از تخریب نهادهای حاکمیتی بهویژه در فضای رسانهای و مجازی پرهیز کنند. نقد باید منصفانه و راهگشا باشد، نه برانگیزاننده شکافهای جدید.
۴. تمرکز بر منافع ملی، نه منافع سیاسی
هرچند احزاب بهطور طبیعی در پی موفقیت انتخاباتی هستند اما در شرایط پساجنگ باید اخلاق سیاسی را رعایت کرده و از ابزارسازی از زخمهای ملی برای پیروزی در رقابتهای آینده اجتناب کنند.
اگرچه ملت ایران در بحران، بار دیگر توانمندی خود برای وحدت را به رخ جهان کشید اما آزمون اصلی ما در دوران آرامش است. حفظ انسجام ملی، مهمترین مؤلفه قدرت نرم ایران در برابر دشمنان منطقهای و جهانی است. برای رسیدن به این هدف، باید از وحدت احساسی عبور کرد و به انسجام ساختاری رسید. این مسیر، از دل اعتماد، گفتوگو، عدالت و عقلانیت میگذرد. حاکمیت، احزاب، رسانهها و نخبگان، همگی در این مسئولیت سهیماند؛ چرا که امنیت، رفاه و پیشرفت ایران، بدون وحدت، فقط یک رؤیاست.
یادداشت از سعید امینی
انتهای پیام