در عصر دیجیتال و در مواجهه با تغییرات سریع نسلی، مدارس دیگر نمیتوانند صرفاً نهاد انتقال دانش باشند. دانشآموزان امروز با ویژگیها، نیازها و ترجیحات متفاوت وارد کلاسهای درس میشوند و این تفاوتها ضرورت بازاندیشی در نظام تربیتی و آموزشی را دوچندان کرده است. مدرسه باید به عنوان یک «فضای تربیتی مقاوم» شکل گیرد، فضایی که بتواند جریان تربیت را به صورت درونی و طبیعی در خود استقرار دهد، تمامی ارکان مدرسه اعم از دانشآموز، معلم، والدین و کادر اجرایی را در مسیر تربیت همراه کند و همزمان با تحولات فرهنگی و دیجیتال همسو شود.
تحقق چنین فضایی مستلزم متناسبسازی محیطهای یادگیری با ویژگیهای نسل جدید، توسعه فردی و تقویت مهارت خودآگاهی دانشآموزان، پرورش تفکر نقادانه و خلاق و ایجاد کلاسهای پویا و تعاملی است. همچنین، توانمندسازی معلمان و آمادهسازی آنها برای برقراری ارتباط مؤثر با دانشآموزان همراه با افزایش آگاهی و مشارکت فعال خانوادهها در فرآیند تربیت، از ارکان کلیدی این تحول محسوب میشود.
در این چارچوب مدرسه به بستری تبدیل میشود که دانشآموزان بتوانند هویت اسلامی ـ ایرانی خود را تقویت کنند، مهارتهای فردی و اجتماعی خود را توسعه دهند و با آگاهی و عقلانیت در برابر حجم گسترده اطلاعات و تغییرات فرهنگی تصمیمگیری کنند. چنین مدرسهای نه تنها انتقال دانش را انجام میدهد، بلکه تربیت متعادل و همهجانبه نسل آینده را هدف قرار میدهد و خروجیهای تربیتی مطلوب برای دانشآموزان، خانوادهها و جامعه فراهم میکند.
ایکنا در ر ابطه با بررسی چالشهای آموزشی کشور در حوزه آموزش و پرورش و ضرورت تغییر مسیر آموزشی، بازتعریف نقش خانواده و مدرسه و استفاده از روشهای نوین تربیتی برای دانشآموزان به گفتوگو با زهرا پروازیمقدم، عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان پرداخته که مشروح آن را در ادامه می خوانیم.
به عنوان یک دغدغه مهم در نظام تعلیم و تربیت، به این موضوع توجه داریم و معتقدیم که نظامهای آموزشی باید با توجه به شرایط و موقعیتهای جدید به ویژه مواجهه با نسلهای جدید که با اینترنت و فضای دیجیتال بزرگ شدهاند، همسو شوند. مهمترین ویژگی برای اینکه مدرسه بتواند به فرموده شما «مقاوم» شود، ایجاد مدرسهای است که جذاب باشد و در ذهن دانشآموزان ماندگار بماند. لازمه رسیدن به این هدف، متناسبسازی محیطهای یادگیری با نیازهای نسل امروز است. در حال حاضر، بزرگترین چالش ما این است که برنامهها و اهداف حوزه تعلیم و تربیت، که براساس سند تحول بنیادین طراحی شدهاند و به تربیت متعادل و متوازن تأکید دارند، هنوز به شکل آماده و عملی در مدارس موجود نیست.
اگر بخواهیم واقعاً به دنبال چشماندازی باشیم که سند تحول بر آن تأکید میکند و دانشآموزان را به سمت یک تربیت متعادل و متوازن هدایت کند، لازم است که بسترهای مدرسهمحوری فراهم شود. گرچه شعار مدرسهمحوری در سالهای اخیر بسیار مطرح شده است، اما در عمل استقلال واقعی در مدارس مشاهده نمیشود و مدارس هنوز نمیتوانند برنامهها و فعالیتهای خود را متناسب با نیازهای خود طراحی و اجرا کنند. برنامهها همچنان به شکل دستوری و از بالا به پایین ابلاغ میشوند و این امر محدودیت قابل توجهی برای تحقق مدرسهای مقاوم ایجاد میکند. هرچند طرحی با عنوان «مدرسه تراز» با سابقه یک یا دو سال وجود دارد و در حد آموزش مدیران اجرا شده است، اما هنوز در بستر عملیاتی نمونه آزمایششده و قابل مشاهدهای از آن ندیدهایم که نشان دهد مدارس واقعاً میتوانند برنامههای ابلاغی از بالا را با متناسبسازی در محیط واقعی اجرا کنند. متناسبسازی محیط یادگیری با ویژگیهای شخصیتی دانشآموزان، ترجیحات و علاقمندیهای آنان و همچنین، نیازهای آنان سه محور اصلی طراحی آموزشی مدرسه محسوب میشوند.
متأسفانه خلأ این استقلال و امکان متناسبسازی در نظام آموزشی ما هنوز مشهود است. اگرچه این استقلال در شعار وجود دارد، اما در عمل و در کف مدارس فرصت واقعی برای مدیران و معلمان فراهم نشده است تا بتوانند محیط یادگیری را مطابق با ویژگیهای دانشآموزان طراحی کنند. با این حال اگر حداقل با همان نگاه و چشمانداز تحول حرکت کنیم و به تربیت متعادل و متوازن پایبند باشیم، این اقدام منطبق با پژوهشهای داخلی و خارجی در حوزه متناسبسازی مدرسه با ویژگیهای نسلهای جدید خواهد بود. این نسلها به ویژه کسانی که از سال ۱۹۹۵ میلادی(و به اعتبار داخلی از سال ۱۳۸۰) به بعد و همزمان با ظهور اینترنت متولد شدهاند، ویژگیهای منحصر به فردی دارند و بسترهای یادگیری و ذائقههای آموزشی آنان کاملاً متفاوت از نسلهای گذشته است. بنابراین، متناسبسازی محیط یادگیری مهمترین کلیدواژه برای ایجاد مدرسهای دوستداشتنی است. مدرسهای که نه تنها با هویت اسلامی ـ ایرانی شکل میگیرد، بلکه با ویژگیها و نیازهای نسل جدید همسو میشود و در نتیجه میتواند به یک «فضای تربیتی مقاوم» تبدیل شود، جایی که دانشآموزان در آن احساس تعلق کنند، یادگیری برایشان جذاب باشد و تربیت متعادل و متوازن آنان تحقق یابد.
با توجه به مطالعات انجام شده در حوزه نسلهای جدید و همچنین، بررسی برنامه درسی متناسب با ویژگیهای این نسل، میتوان گفت که مهمترین تهدیدهای فرهنگی و تربیتی مدارس ایران ناشی از تحولات دیجیتال، عمدتا به دو محور اساسی مرتبط با توسعه فردی و توسعه تفکر دانشآموزان بازمیگردد. این تهدیدها در صورتی که به درستی شناسایی و مدیریت نشوند، میتوانند اثرات جدی بر شکلگیری هویت، مهارتهای تصمیمگیری و توانایی مقابله با حجم گسترده اطلاعات در نسل جدید داشته باشند.
اولین محور، توسعه فردی دانشآموزان است. برنامه درسی طراحیشده تأکید دارد که در حوزه توسعه فردی و توسعه شخصی دانشآموزان باید کار شود. این محور بیشتر به سمت مهارت خودآگاهی هدایت میشود؛ بدین معنا که دانشآموزان باید ابتدا بتوانند خود را بشناسند، علاقهها، هیجانات و ویژگیهای شخصیتی خود را درک کرده و هیجانات خود را تنظیم کنند. پس از شناخت کامل خود، توسعه فردی آنان به شکلگیری هویت منجر میشود و این هویت با احساس خودارجمندی و عزتمندی همراه خواهد شد. اهمیت این مرحله از آن جهت است که دانشآموزان امروزی در معرض اطلاعات فراوان و دسترسی گسترده به منابع متنوع قرار دارند و خلأ توسعه فردی و شناخت روابط فردی و بینفردی میتواند آنان را در مواجهه با اطلاعات متعدد، آسیبپذیر کند. مهارت خودآگاهی که اولین ایستگاه در این مسیر است، باید بهطور مؤثر در دانشآموزان تقویت شود تا توانایی مدیریت هیجانات و شناخت روابط بین فردی و اجتماعی آنان فراهم شود.
مهمترین تهدیدهای فرهنگی و تربیتی مدارس ایران ناشی از تحولات دیجیتال، عمدتا به دو محور اساسی مرتبط با توسعه فردی و توسعه تفکر دانشآموزان بازمیگردد
محور دوم، توسعه تفکر دانشآموزان است. در این بخش هدف اصلی تقویت مهارتهای تفکر نقاد و خلاق است تا دانشآموزان بتوانند در معرض حجم گسترده اطلاعات، خود را تنظیم کرده و با توجه به نیازها و پاسخهای دریافتی مسیر درست را در تصمیمگیریها و انتخابهایشان بیابند. توسعه تفکر در حوزه شناختی با ایجاد آگاهیبخشی و مهارت تحلیل اطلاعات موجب میشود که دانشآموزان در مواجهه با اطلاعات متنوع و گاه متناقض قادر به تفکیک، ارزیابی و انتخاب صحیح باشند. این مسئله باعث میشود نگرانیها در مورد تأثیر منفی اطلاعات گسترده بر ذهن دانشآموزان کاهش یابد و آنها با آمادگی لازم وارد محیطهای دیجیتال شوند. در این زمینه باید به این نکته توجه داشت که شیوههای محدودکننده و ممنوعیتها دیگر پاسخگوی تربیت نسل امروز نیستند. تربیت معنوی و فرهنگی دانشآموزان در قرن ۲۱ نیازمند رویکردی مبتنی بر «تقوای حضور» است. تقوای حضور به معنای توانایی تحلیل و تشخیص اطلاعات درست در برابر هجومی از اطلاعات نادرست، مشورت گرفتن از دیگران و حرکت با عقلانیت در تصمیمگیری و انتخابهای شخصی است. این مهارتها اولین و اساسیترین گام در جهت توسعه شخصی و ارتقای خودآگاهی دانشآموزان محسوب میشوند. گام دوم توسعه تفکر است که در برنامه درسی عاطفی، اجتماعی مورد تأکید قرار گرفته است.
در این بخش تمرکز بر شناخت و توجه به نیازهای عاطفی دانشآموزان، همراه با تقویت نیازهای شناختی آنهاست. بدین ترتیب، دانشآموزان میآموزند چگونه با حضور آگاهانه و فعال در فضای دیجیتال، تحلیل درست اطلاعات را انجام دهند و با عقلانیت در تصمیمگیریها و انتخابهای خود حرکت کنند. این فرآیند باعث میشود تهدیدهای فرهنگی و تربیتی ناشی از تحولات دیجیتال کاهش یابند و مدارس بتوانند نقش خود را در تربیت نسل مقاوم و هویتمند ایفا کنند. بنابراین، مهمترین کلیدواژه در مواجهه با تهدیدهای دیجیتال، توسعه فردی و توسعه تفکر است. مدارس باید برنامههای درسی و محیط یادگیری خود را به گونهای طراحی کنند که علاوه بر تقویت خودآگاهی و شناخت روابط بین فردی، مهارتهای تفکر نقاد و خلاق دانشآموزان را نیز پرورش دهند. تنها در این صورت است که نسل جدید میتواند با هوشیاری، شناخت و عزتمندی در فضای دیجیتال و فرهنگی حضور یابد و تهدیدهای ناشی از تحولات دیجیتال را به فرصت تبدیل کند.
با توجه به شرایط و ویژگیهای دانشآموزان امروز که از مهر ۱۴۰۴ وارد کلاسهای درس میشوند، لازم است توجه داشت که این دانشآموزان نسبت به سالهای گذشته تفاوتهای چشمگیری دارند و بافت ورودی آنها نیز متفاوت است. از این رو یکی از موضوعات بسیار مهم برای معلمان، مفهومشناسی این تغییرات است، یعنی معلمان باید به درستی بدانند دانشآموزان با چه ویژگیها، نیازها و ترجیحاتی وارد کلاس شدهاند. همانطور که برای دانشآموزان اولین قانون توسعه شخصی و روابط بینفردی و همچنین، تقویت اوضاع شناختی اهمیت دارد، برای معلمان نیز وضعیت به همین صورت است. اگر معلم با ابزارها و توانمندیهای لازم برای ارتباط با دانشآموزان مجهز نباشد، قادر نخواهد بود ارتباط مؤثر برقرار کند.
معلم باید توسعه شخصی یافته باشد، مهارتهای روابط بین فردی و ارتباطی خود را بهخوبی بشناسد و شیوههای تفکر خود را با نگاه نقادانه به محیط و عملکرد خود تنظیم کند
بنابراین، نخستین اولویت، خود معلم است. شخصیت، تواناییها، گرایشها، دانش بهروز و شیوهها و اصول ارتباطی که معلم میتواند با دانشآموزان به شکلی منطقی و مؤثر برقرار کند، باید در مرکز توجه قرار گیرد. لذا همان مؤلفههایی که برای دانشآموزان مهم است و باید در آموزش آنها اولویت داشته باشد، برای معلمان نیز باید شکل گیرد. معلم باید توسعه شخصی یافته باشد، مهارتهای روابط بین فردی و ارتباطی خود را بهخوبی بشناسد و شیوههای تفکر خود را با نگاه نقادانه به محیط و عملکرد خود تنظیم کند. این موارد به معلم کمک میکند کلاسهای پویا ایجاد کند؛ چراکه پویایی کلاس یکی از مهمترین ویژگیهایی است که دانشآموزان نسل جدید در مرحله نخست به آن توجه میکنند. این نسل به دلیل ویژگیهای خود بسیار ارزیاب و دقیق است و معلم در مرحله اول ارتباط مورد سنجش آنها قرار میگیرد. اگر معلم در زمینه توسعه فردی و روابط بین فردی مهارتهای لازم را نیاموخته باشد و به شایستگیهای مورد نیاز دسترسی پیدا نکرده باشد، قطعا در قدمهای اولیه ارتباط با دانشآموزان موفق نخواهد بود.
بسیاری از معلمان تصور میکنند که صرف دانش تخصصی برای ورود به کلاس کافی است و میتوانند کلاس جذاب و ماندگار ایجاد کنند؛ در حالی که چنین نیست. در گامهای نخست، ایجاد کلاس گرم و آمادهسازی بستر ارتباطی ضروری است و تا زمانی که کلاس به لحاظ ارتباطی و محیطی گرم نشده باشد، آموزش تخصصی تعاملی شکل نمیگیرد. بهترین روشهای آموزشی برای نسل امروز روشهای تعاملی و مشارکتی هستند که بستر آنها از طریق ایجاد ارتباط درست با یادگیرندگان فراهم میشود. به عبارت دیگر، موفقیت آموزش تعاملی و مشارکتی وابسته به توانمندی معلم در مدیریت محیط، برقراری ارتباط مؤثر و استفاده از مهارتهای توسعه فردی و روابط بینفردی است.
در سند تحول آموزش و پرورش به صراحت اشاره شده است که مدرسه باید به عنوان یک نظام تربیتی عمل کند. هدف این نظام تربیتی، رسیدن به ساختاری کامل و متوازن است که بتواند نقش خود را در تربیت دانشآموزان به بهترین شکل ایفا کند. مهمترین ویژگی این نظام تربیتی، شکلگیری ارکان مدرسه است. این ارکان شامل دانشآموز، معلم، والدین و کادر مدرسه میشوند و هر یک نقشی اساسی و مکمل در فرآیند تربیتی دارند. اگر بخواهیم نظام تربیتی را به چهار بخش تقسیم کنیم، یک چهارم آن مستقیما به والدین اختصاص دارد و این موضوع کاملاً منطبق با اسناد بالادستی ماست. بنابراین، نقش والدین در فرآیند تربیت دانشآموزان بسیار مهم و تعیینکننده است و بدون مشارکت فعال و آگاهانه آنان، تحقق اهداف تربیتی مدرسه با چالش مواجه خواهد شد؛ اما این نقش دقیقا به چه معناست و چه عواملی بیشترین کمک را به مدرسه و تربیت دانشآموزان میکند؟ در درجه اول، آگاهی خانوادهها و سبکهای فرزندپروری آنان اهمیت ویژهای دارد. والدین باید از اصول تربیتی، روشهای آموزش و نیازهای عاطفی و شناختی فرزندان خود مطلع باشند.
بهترین روشهای آموزشی برای نسل امروز روشهای تعاملی و مشارکتی هستند که بستر آنها از طریق ایجاد ارتباط درست با یادگیرندگان فراهم میشود
اگر مدرسه بتواند در این زمینهها یعنی آگاهیبخشی و ترویج سبکهای فرزندپروری خانوادهها به شیوهای هدفمند، هنرمندانه و متناسب با شرایط هر خانواده ورود پیدا کرده و آنان را با خود همسو و همراه کند، این همسویی تأثیر مستقیم و مثبت بر تربیت دانشآموزان خواهد داشت. در چنین شرایطی محصول تربیت یعنی خود دانشآموزان، به شکل مطلوبتر و اثربخشتری رشد خواهند کرد و خروجیهای تربیتی مدرسه برای جامعه و حتی برای خود خانوادهها نتایج بهتری به همراه خواهد داشت. بازتعریف نسبت خانواده و مدرسه در این فرآیند به معنای تعامل فعال، هماهنگی و همراهی والدین با مدرسه است؛ به طوریکه آگاهی و سبکهای تربیتی خانوادهها به شکلی هدفمند با اهداف تربیتی مدرسه همسو شود و محیطی سازنده برای رشد و توسعه همهجانبه دانشآموزان ایجاد شود.
مدرسهای که صرفا به عنوان نهاد انتقال دانش عمل میکند، دیگر قادر به همسویی با جریان تربیت نیست؛ زیرا تربیت یک حرکت درونی و طبیعی است که از درون شکل میگیرد. اگر مدرسه نتواند این جریان و حرکت تربیتی را در درون خود استقرار دهد، طبیعتا نمیتواند تمام ارکان خود را با خود همراه کند و این موضوع باعث میشود اهداف تربیتی به طور مؤثر تحقق نیابند. برای همراه کردن تمامی ارکان، مدرسه نیازمند ترویج گفتمان و برگزاری نشستهایی است که بتواند افکار مختلف را به یکدیگر نزدیک کند، آگاهیها را یکدست و اهداف تربیتی را روشن و شفاف بیان کند. این فرآیند زمینهای فراهم میآورد تا مدرسه بتواند به شکل مؤثر و هماهنگ عمل کند؛ در غیر این صورت مدرسهای که نتواند نقشپذیری ارکان خود در نظام تربیتی را فعال نگه دارد، همان وضعیت ناکارآمدی را تجربه خواهد کرد که در بخش نگاه اولیه سؤال شما مطرح شد؛ یعنی مدرسه تنها به انتقال دانش محدود میماند و از تحقق اهداف تربیتی بازمیماند. اما اگر این شرایط مهیا شود، یعنی مدرسه بتواند بسترساز موقعیتی باشد که تمام ذینفعان در آن نقشآفرین شوند، آنگاه مدرسه به عنوان «فضای تربیتی» شکل خواهد گرفت.
در چنین مدلی دانشآموزان میتوانند در طراحی آموزشی مدرسه مشارکت و نقشآفرینی کنند، والدین میتوانند با همسویی و همراهی فعال در فرآیند تربیتی مشارکت داشته باشند، معلمان و گروههای آموزشی با روشهای فعال و همکارانه خود در تقویت فرآیند تربیتی مشارکت کنند و حتی کادر مدرسه از سرایدار گرفته تا مدیر باید نسبت به اهداف مدرسه و نظام تربیتی آن کاملاً آگاهانه و مشارکتجویانه عمل کنند. تحقق این شرایط باعث میشود مدرسه دیگر صرفا نهاد انتقال دانش نباشد، بلکه به یک «فضای تربیتی» واقعی تبدیل شود. در چنین مدرسهای جریان تربیت به صورت طبیعی و درونی شکل میگیرد و تمامی ذینفعان از دانشآموز گرفته تا کادر اجرایی، به شکلی هماهنگ، هدفمند و مشارکتجویانه در تربیت و رشد دانشآموزان نقشآفرینی میکنند. این مدل مدرسه را به محیطی تبدیل میکند که در آن تمامی فعالیتها و فرآیندها به گونهای طراحی میشوند که نه تنها انتقال دانش، بلکه تربیت شخصیتی و اجتماعی دانشآموزان به بهترین شکل ممکن تحقق یابد و مدرسه بتواند نقش خود را در توسعه فردی، اجتماعی و اخلاقی نسل جدید به طور کامل ایفا کند.
گفتوگو از مجتبی افشار
انتهای پیام