طرح بیست مادهای دونالد ترامپ برای آتشبس در غزه، با هدف توقف فوری درگیریها، تبادل کامل اسرا و بازنگری خطوط نبرد، طی روزهای اخیر بازتاب گستردهای در خاورمیانه و جهان داشته است. اسرائیل کلیات این طرح را پذیرفته اما نقطه اصلی تمرکز اکنون بر واکنش حماس و مسیر مذاکرات آینده است. تحلیل دقیق این طرح نشان میدهد که ابعاد آن فراتر از یک آتشبس ساده است و میتواند ساختار سیاسی و نظامی منطقه را تحت تاثیر قرار دهد.
سید مصطفی میرزاباقری برزی، کارشناس و تحلیلگر مسائل سیاسی و بینالمللی در یادداشتی اختصاصی برای ایکنا، ابعاد این طرح، پیامدهای آن و واکنش بازیگران منطقهای و بینالمللی را تحلیل کرده که در ادامه میخوانیم:
طرح بیست مادهای ترامپ، از منظر استراتژیک، یک تلاش حسابشده برای مهار فشارهای سیاسی و نظامی رژیم صهیونیستی و آمریکا در منطقه است. رژیم صهیونیستی با نزدیک شدن به سالروز «طوفان الاقصی» در موقعیتی بحرانی قرار داشت؛ زیرا احتمال حملات گسترده جبهه مقاومت علیه تلآویو و زیرساختهای نظامی آن بالا بود. علاوه بر این، مشروعیت بینالمللی رژیم صهیونیستی در پی تلفات سنگین و واکنشهای جهانی کاهش یافته بود، به ویژه با حضور گسترده حمایتکنندگان فلسطین در کشتیهای «صمود» و تحرکات بینالمللی که خطر تشکیل دولت فلسطینی را پررنگ میکرد.
نکته مهم اینکه بیست ماده این طرح خواستههای اصلی نتانیاهو، از جمله آزادی اسرا، نابودی توان نظامی حماس و خلع سلاح آن، را حفظ کرده است. این نشان میدهد که علیرغم دو سال جنگ سنگین، رژیم صهیونیستی هنوز به اهداف اولیه خود نرسیده است. از منظر مقاومت، این وضعیت یک موفقیت راهبردی است؛ زیرا نه تنها توانست جلوی تحقق اهداف نظامی دشمن را بگیرد، بلکه اعتبار سیاسی رژیم صهیونیستی و آمریکا را نیز تحت فشار قرار داد.
در سطح بینالمللی، طرح برای ترامپ و آمریکا فرصتی است تا خود را به عنوان میانجی صلح معرفی کنند و از فشار افکار عمومی جهانی بکاهند اما در عمل، این طرح بیشتر نمایشی است تا ابزار واقعی حل بحران، زیرا طرف فلسطینی اصلی یعنی حماس، شروط خود را برای پذیرش مشخص کرده است.
چند عامل کلیدی در ارائه این طرح نقش داشتهاند. اول، فشار افکار عمومی جهانی که با حرکت کشتیهای «صمود» و حمایت مردم از فلسطین برجسته شد، باعث شد واشنگتن و تلآویو احساس نیاز به پیشدستی کنند. دوم، تهدید تشکیل دولت فلسطینی که تنها مرحله اعلام رسمی آن باقی مانده و مشروعیت بینالمللی آن در سازمان ملل تقریبا تثبیت شده، برای رژیم صهیونیستی یک کابوس راهبردی محسوب میشد؛ زیرا به رسمیت شناختن دولت فلسطین، توانایی رژیم صهیونیستی در مدیریت بحران را محدود میکند.
عامل سوم، فشار نظامی از سوی یمن و گروههای مقاومت منطقهای است که موجب ایجاد ناامنی دائمی در داخل خاک رژیم صهیونیستی شده و بخش قابل توجهی از افکار عمومی را به مخالفت با جنگ سوق داده است. این شرایط موجب شد که اسرائیل و آمریکا با ارائه این طرح، هم فشارها را مدیریت و هم فرصت کنترل بحران را پیدا کنند.
علاوه بر این، طرح بیست مادهای دارای یک بعد دیپلماتیک پنهان است؛ انگلیس نقش کلیدی در شکلدهی و پیگیری آن داشته است. انگلیسیها نه تنها طرح را طراحی کردند، بلکه از طریق فشار دیپلماتیک کشورهای منطقه مانند مصر، قطر و ترکیه، زمینه پذیرش آن را توسط حماس فراهم آوردند.
کشورهای منطقه مانند مصر، قطر و ترکیه نقش واسطهای و فشارآور را ایفا کردند. طرح در اصل یک ابتکار انگلیسی است و دیپلماسی پنهان انگلیس از طریق این سه کشور فشار لازم را بر حماس اعمال کرد. ترکیه و قطر روابط نزدیکی با جریانهای مرتبط با اخوان المسلمین در انگلیس دارند و مصر نیز تحت فشار آمریکا و انگلیس نقش خود را ایفا کرد. این شرایط نشاندهنده نفوذ پشتپرده انگلیس در منطقه و ضعف آمریکا و اسرائیل در اعمال ابتکار مستقیم است.
حماس راهبرد بسیار هوشمندانهای اتخاذ کرده است؛ نه طرح را به طور کامل پذیرفته و نه رد کرده است. شروط این گروه شامل توقف کامل جنگ، خروج نیروهای نظامی رژیم صهیونیستی، آغاز مذاکرات درباره آزادی اسرا و ورود کمکهای انساندوستانه است. این رویکرد به حماس اجازه میدهد ضمن دفاع از منافع خود، فشارها را به طرف مقابل منتقل کند و در عین حال به رسمیت شناخته شود.
این رویکرد همچنین موجب شد مذاکرات رسمی در قاهره برگزار شود و حماس به عنوان نماینده مشروع مردم فلسطین پذیرفته شود. این وضعیت یک خفت سیاسی برای رژیم صهیونیستی و آمریکا به حساب میآید، زیرا مجبورند با طرفی مذاکره کنند که پیشتر هدف حذف آن را داشتند. پذیرش مشروط حماس، نشاندهنده توانمندی این گروه در مدیریت بحران و حفظ تعادل بین منافع داخلی و فشارهای خارجی است.
این طرح به شدت به ضرر نتانیاهو است. برنامه او تخلیه کامل غزه و حذف حماس بود اما اکنون مجبور به عقبنشینی شده است. فشارهای داخلی، انتقادات از هزینههای سنگین جنگ و تهدیدات خارجی موجب شکاف جدی در سیاست داخلی اسرائیل شده و جایگاه او نزد جناحهای راست افراطی را تضعیف میکند. این وضعیت نشان میدهد حتی در میان متحدان داخلی، استمرار سیاست جنگی نتانیاهو دیگر محبوبیت ندارد و او ناچار است سیاستهای خود را تعدیل کند.
حملات موشکی و پهپادی یمن موجب ایجاد یک ناامنی دائمی در داخل رژیم صهیونیستی شده و بخشی از افکار عمومی را علیه ادامه جنگ سوق داده است. این فشارها یکی از عوامل اصلی پذیرش مذاکرات از سوی تلآویو و ترامپ بوده است. حتی دولت آمریکا برخلاف سابقه تاریخی خود، شخصاً وارد مذاکره با یمنیها شد تا مسیر کشتیها و آتشبس را مدیریت کند. این نشاندهنده اهمیت نقش یمن در معادلات منطقهای و تاثیر مستقیم آن بر تصمیمات راهبردی رژیم صهیونیستی است.
ایران همانند آغاز «طوفان الاقصی»، به صورت مستقیم وارد عمل نشده است. آنچه مورد پذیرش مردم فلسطین و حماس باشد، طبیعتاً مورد احترام ایران خواهد بود. ایران این رویکرد هوشمندانه و استراتژیک را که طرف آمریکایی و اسرائیلی را به عقبنشینی واداشته، موفقیتی مهم برای مقاومت و منطقه میداند. این اقدام نشاندهنده توان راهبردی فلسطین در مدیریت بحران و دفاع از منافع ملی و منطقهای است.
انتهای پیام