کد خبر: 4310990
تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۸
یادداشت

پراکنده‌گویی در سنجش دین‌داری ایرانیان

وقتی قرار بر سنجش دین‌داری باشد، نیاز به داشتن ابزار مناسب آن هستیم. در این زمینه در سطح جهانی نیز سنجه‌های شناخته شده‌ای وجود دارد.

دین‌داری ایرانیانبه گزارش ایکنا، محمد منصورنژاد، دین پژوه و مدرس دانشگاه در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داد نوشت: در تاریخ ۱۷ مهرماه ۱۴۰۴ برخی از استادان(سیدمحمود نجاتی حسینی، حسن محدثی گیلوایی، خانم زهرا فیض و محمدرضا پویانفر) برای انجمن جامعه‌شناسی ایران ذیل محور «ورود به عصر پسا دینی جامعه: نگاهی به تجربیات تجربی» ارائه علمی داشتند. متعاقب آن در ۲۱ مهرماه علی ملک‌پور برای گروه دین‌پژوهی انجمن علمی مطالعات صلح ایران ارائه‌ای مجازی تحت عنوان دین‌گریزی، دین‌ستیزی و صلح داشتند.

پس از ملاحظه این مباحث، نکات زیر به ذهنم رسید:

۱. از انجمن جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسان(که جامعه‌شناسان دین بخشی از آن‌ها هستند) در ایران توقع بیشتر از سایر رشته‌های علوم انسانی می‌رود؛ چراکه در بین رشته‌های علوم انسانی ایران، اینان بیشترین تمرکز را بر روی مسایل روشی در تحقیق دارند. اما به نظر می‌رود دست کم در بحث دین‌پژوهی، این استادان همان راه پراکنده‌گویی سایر رشته‌ها را به دلایل و شرح زیر می‌پیمایند.

۲. وقتی قرار بر سنجش دین‌داری باشد، نیاز به داشتن ابزار مناسب آن هستیم. در سطح جهانی سنجه‌های شناخته شده‌ای (مثلا مقیاس تعهد دینی گلاک و استارک: سال ۱۹۶۶ و.) وجود دارد. اما جامعه‌شناسان ایرانی ترجیح داده‌اند پرسشنامه بومی طراحی کنند و از قضا چندین استاد به تنهایی یا همکارانشان چنین هم کردند: مثلا «خدایاری فرد»، دو مرحله سال ۷۸ و سال ۱۳۸۵ بر اساس سه متغیر شناخت؛ عواطف و عمل؛ «محمد رضا طالبان»: ۱۳۸۸ در ایسپا بر اساس سه متغیر ذهن، روان و تن؛ «سراج زاده و همکاران» ۱۳۹۲: ۱۰۳ پرسش؛ «صافدل» پرسشنامه دین‌داری ۱۳۹۳؛ «رزاقی و همکاران» پرسشنامه دین‌داری؛ «شجاعی وند» مدل سنجش دینداری حدود ۳۰ پرسش و ... .

۳. اما نکته عجیب این است که اولا چرا سنجه‌های گوناگون برای سنجش دین و آن هم گاه بسیار متفاوت از هم؟ مگر کار علمی تا این حد از هم فاصله دارند؟ ثانیا که سایر جامعه‌شناسان دین در ارایه‌های میدانی که می‌خواهند از وضعیت دین در ایران امروز داشته باشند، بدان سنجه‌ها ارجاع نمی‌دهند و کاملا سلیقه‌ای و با ارایه مولفه‌هایی تازه و گاه حتی با بسنده کردن به حدس و گمان، به ارزیابی وضعیت موجود یا آینده دین‌داری در ایران می‌پردازند.

۴. در این مطالعات سلیقه‌ای هم در بسیاری از موارد، تعمیم‌های ناروا داده می‌شود. مثلا «عمامه‌پرانی» در پایتخت(تهران) را به همه جای ایران بدون ارایه شواهد، تعمیم می‌دهند و بر اساس آن نتیجه می‌گیرند که ایران با دین‌ستیزی مواجه است! و یا بی‌توجهی مردم به دین رسمی و دین سیاسی(که مثلا در صدا و سیما ترویج می‌شود و فقه زده است) را به ساحت کل دین تعمیم می‌دهند و حال آنکه ممکن است مردم از دین رسمی و حتی فقهی فاصله بگیرند، اما در ابعاد دیگری در ایران حتی دین، رونق گرفته باشد (مراسم با شکوه اعتکاف، عرفه، شرکت در پیاده‌روی اربعین، مراسم محرم که برخی حتی چند دهه پیش اصلا وجود نداشتند)، برخی مثلا به پژوهش‌های رسمی مثل «پژوهش ارزش‌ها و نگرش‌ها» در سال ۱۴۰۲ ارجاعاتی می‌دهند، اما حتی در این موارد (که به کار علمی نزدیکتر می‌شوند؛ چون داده‌های ۳۱ استان ملاک قرار می‌گیرد) هم به جای کار بی‌طرفانه و دیدن همه مولفه‌های مرتبط با دین (که برخی بسیار امیدوار کننده‌اند) گزینشی عمل می‌کنند و از آن نتیجه نادرست می‌گیرند و ... .

۵. نکته‌ای که جای تأمل و پرسش دارد اینکه آیا در بین جامعه‌شناسان دین در ایران در تعریف دین‌گریزی و دین‌ستیزی، اجماع نظر وجود دارد؟ زیرا برخی معتقدند اگر نقد و حتی رد دین در حد کلام و لفظ، دین‌ستیزی نیست و اگر نفی و تخریب عملی در میان باشد، دین‌ستیزی است. طبق این تعریف، آتئیست‌ها (ضد دین‌ها) اگر کنش ضدِ دین نداشته باشند، دین‌گریزند و نه دین‌ستیز! آیا چنین برداشتی، منطقی است؟

۶. پرسش دیگر آن است که چرا روی مفاهیم مشترک و حتی روش گردآوری داده‌ها برای سنجش دین‌داری در ایران اتفاق نظر حتی نسبی شکل نمی‌گیرد؟ چرا اندیشمندان ایرانی به کار همدیگر اعتماد نمی‌کنند؟ و سرمایه اجتماعی در بین اصحاب علوم انسانی و اجتماعی در موضوع مورد بحث وجود ندارد؟ چرا پژوهشگران به هم‌افزایی دانش در ایران امروز یاری نمی‌رسانند؟ و ....

۷. آیا در پاسخ بدین پرسش نمی‌توان دست کم در حد فرضیه‌هایی گفت که دلیل این پراکنده‌گویی، عدم اجماع، نقطه نظرات سلیقه‌ای، فقدان «اجتماعات علمی» در ایران است؟ آیا مداخلات دولت در تدین متون و حذف و اضافه استادان و تضعیف علوم انسانی در شکل‌گیری این وضعیت نقشی ندارد؟

۸. اگر اشکالات و تبیین مطرح شده تا حدودی هم درست باشد، آنگاه می‌توان استادان را به حضور در نهاد‌های علمی مثل انجمن‌های علمی تشویق کرد تا بستر برای شکل‌گیری اجتماعات علمی و پدیدار شدن سرمایه اجتماعی فراهم آید، می‌توان همگان را به پژوهش جمعی و از جمله بین رشته‌ای فراخواند تا از کار فردی فاصله گیرند، می‌توان توصیه به برپایی کارگاهی داشت تا ازآخرین تکنیک‌های کار جمعی مطلع شویم.

انتهای پیام
captcha